رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

#!شعر هاي زيبا!#

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

جامم از باده تهی.......آی شرابم بدهيد

تشنگی می چکد از حادثه آبم بدهيد

ساقيا مست شدم...بی تو مگر..ممکن نيست

بالهای من ودست تو.....تبر ممکن نيست

مست بودم که مرا در ن??ست جار زدی

*((دو درخت آنطر?? باغ مرا دار زدی))

مست بودم که تو را شکل خودم.....پر بودی

در سراسيمه ی پرواز کبوتر بودی

مست بودم شبم از ??اجعه ها يخ می زد

چشم تو روی همين حادثه برزخ می زد

مست بودم شبم از ??اجعه ها.....داغ شدم

مست بودم که تو را وسوسه ی باغ شدم

مست بودم تب چشمان تو را خوابم برد

زير رگبار غزلوارگيت آبم برد

حس پرواز مرابال تو بی پروا شد

و ق??س پشت ق??س پشت ق??س پر ،وا شد

مست بودم وتو تب تر که شدی باد وزيد

از هزاران طر?? عشق به ما گرگ چکيد

مست بودم که تو پر زد ومرا.....وای خدا

غم چشمان پر از حسرت تو کشت مرا

من تو را گريه شدم جيغ مرا می زائيد

روی تنهايی من خون جنين می پاشيد

من تو را دوست.....نبوديکه شبی مست شدی

آسمان بال مرا تلخی بن بست شدی

مست.....نه مست نبودی که مرا جار زدی

باورم نيست که دستان مرا دار زدی

مست .....نه مست نبودی که تبر....ممکن نيست

ساقيا مست شدم بی تو دگر ممکن نيست

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

درخت عريان پاييزي نغمه سرايي پرنده را خزاني مي كند .

در بستر خشك رودخانه بر مزار ماهي گل تشنه مي رويد .

باران شبانه تصوير ماه را در بستر خشك رودخانه ا??كند .

بعضي ها ، بارشان بار است و بعضي هيچي بارشان نيست

براي غلبه بر تاريكي ها ، سعي كنيد چراغ دلتان را روشن نگهداريد .

هر بامداد ، يك ??رصت تازه است ، ??رصتي براي دوباره روئيدن .

در زندگي جماعتي كه جز ترس چيز ديگري را نمي شناسند اميد جايي ندارد .

حتي يك ساعت خراب هم يك زماني را درست نشان مي دهد .

در بعضي حقي وجود ندارد كه ضايع شود .

يكي مي گ??ت : آخرين چيزي كه به زندگي معنا مي دهد مرگ است .

در يك جامعه مصر??ي ،*همه وجود مرگ را از ياد مي برند .

مرگ ، پلي است كه بعداً از آن خواهيم گذشت

مرگ ، يك پاي زندگي است .

مرگ همه كاره زندگي است .

زمستان می گذرد، و از آن جا که دوران است??اده از کرسی و زغال مدت هاست به سر آمده هيچ کس روسياه نخواهد ماند.

هيچ کس حر?? هايت را جدی نمی گيرد؛ اين است بزرگ ترين مشکل کسی که به شوخ طبعی شهرت دارد.

تو را به خاطر همه ??ضيلت هايت کي??ر می دهند، و آن چه بر تو می بخشايند تنها لغزش های توست.

چه سقوطی بالاتر از اين که يک "هميشه منتقد" بی رحم از تو تعري?? کند

شعارها؛ اختراعی برای نشخوار آسوده اذهان خالی از شعور است .

چه تلخ است درک اين حقيقت که عشق با مهربانی ت??اوت بسيار دارد.

مرگ را به اندازه مردن دوست می دارم.

باران با گلهاي دامنت زيباترين دسته گل را به آب مي دهد .

خودنويسم كلاهش را به احترام كاغذ س??يد بلند مي كند .

خورشيد از حاصل جمع روزها امروز را مي بيند .

و تو ........

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

باز امشب تا سحر گريان شدم

تا سحر با گريه سرگردان شدم

 

باز امشب عكس رخسار ترا

ديدم و در ياد تو زندان شدم

 

باز امشب چشم مستت مي زدم

گوشه اي در خلوتم بي جان شدم

 

باز امشب بوي عطري مي وزيد

من گداي بوته هجران شدم

 

باز امشب درد من ??رياد زد

من همان تنهاي بي درمان شدم

 

باز امشب با اجل پر مي زدم

صبح شد آواره حرمان شدم

 

باز امشب در خيال وصل تو

بي نشان ا??تاده اشك ا??شان شدم

 

باز امشب در ??راق روي تو

كودكانه بي سر و سامان شدم

 

باز امشب غم به ??ريادم رسيد

در ميان دامنش پنهان شدم

 

باز امشب بسكه جع??ر گريه كرد

تا قيامت زنده دوران شدم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ز پرده گر بدر آيد نگــــــــار پرده نشيـــنم

چو اشك از نظـــر ا??تـــد نگارخـــانة چـــينم

بسازم از سر زل?? تو چون نسيم به بويي

گرم ز دست نيــــايد كه گل ز بـاغ تو چيــنم

مرو به ناز جــواني گـــره ??كنـــده بر ابرو

كه پير عشقم و زل?? تو داده چين به جبينم

ز جان نداشت دلم طاقت جـدايي و از اشك

كشــــــيد پرده به چشـــمم كه ر??تن تو نبينم

ز تاب آن كه دلم باز سركشــد ز كمنـــدش

كمان كشــيده نشسته است چشم اوبه كمينم

اگر نســــيم اميدي نبود و شبــــنم شــوقي

گلي نداشت خـــزان ديده باغ طــبع حزينـــم

بنازسرمكش از من كه ساية توام اي سرو

چو شــاخ گل بنــشـين تا به سـاية تو نشينم

 

 

imageitem-big-050118040457-9ab10-b.jpghttp://1

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

کاش وقتي دلي گر??ت به ياد قلب شکسته اش تا صبح ستاره ها را میهمان چشمانش کنيم و شقايقهاي عاشق را پيشکش قلب نا آرام او نماییم.

کاش رسم معر??ت را هيچ گاه از ياد نبريم کاش وقتي دلي شکست برايش سايباني از مهر باني بسازيم و دستاني را که بوي عشق مي دهند نثارش کنيم.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

سكوتي ميكنم تا وسعت درياي تنهايي

سكوتي ميكنم تا ظلمت شبهاي تنهايي

سكوتم معني غم نيست درد است

سكوتم معني 100 ضربه بر تن

سكوتم از براي اشك مادر

سكوتم ضربه اي بر حلق دشمن

سكوتم از براي زنگ ناقوس نه از بهر ترنم وقت باران

سكوتم هم كلامي وقت باران به روي شانه هاي خسته از شرم

سكوتم را چه پاياني است؟

سكوتم را چه آغازي است؟

سكوتي اين چنين سنگين كدامين رهگذر ديده؟

كدامين كوچه سنگيني بارش را كشيده؟

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

دلم کسی را می خواهد که دوستم داشته باشد

 

شانه هایش را برای گریستن و سینه اش را برای نهادن سرم وچشمانش را برای خالی نمودن غم هایم می خواهم.

 

دلم کسی را می خواهد که مرهم دردهای دلم باشد.

 

دلم کسی را می خواهد که حر?? هایش را تنها به من بگوید ومن هم ??قط حر?? هایم را به او بگویم.

 

دلم کسی را می خواهد که رازدارش من باشم.

 

دلم کسی را می خواهد که رازدار حر?? های دلم باشد.

 

 

دلم کسی را می خواهد که هیچ زمان تنهایم نگذارد

دلم ??قط تو را می خواهد و بس

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

روي عكسا گرد و خاكه بيشتر دلا هلاكه

قحطي گلاي پونه ست تقديرا دست زمونه ست

عهد و پيمونا شكسته رشته ي دلا گسسته

تقويما رو ماه تيره زندونا پر اسيره

آدما يا همه مردن يا كه مات و دل سپردن

عصر ما عصر ??ريبه عصر اسماي غريبه

عصر پژمردن گلدون چتراي سياه تو بارون

مرگ آواز قناريمرگ عكس يادگاري

تا دلت بخواد شكايت غصه ها تا بينهايت

دلاي آدما تنگه غصه هم گاهي قشنگه

چشما خونه ي سواله مهربون شدن محاله

حك شده روي هر ديواري كه چرا دوسم نداري

خونه هامون پر نرده پشت هر پنجره پرده

تا دلت بخواد مسا??ر تا بخواي عاشق و شاعر

شبا سرد و بي عروسك دلاي شكسته از شك

زل??اي خيبي پريشون خط زدن رو اسم مجنون

شهري كه سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه

چشماي خيره به جاده عشوه هاي نخريده

آسمونا پر دوده قلب عاشقا كبوده

گونه ي گلدونا زرده ر??ته و بر نمي گرده

آدما بي سرگذشتن آهوا بدون دشتن

د??ترا بدون امضا ماهيان بدون دريا

تشنه ها هلاك آبن همه حر??ا بي جوابن

نص?? زندگي نگاهه بقيش همه گناهه

خدا رو انگار گذاشتن رو زمن و بر نداشتن

در و ديوارا سياهه آدرسامون اشتباهه

شب و روزا پر عادت وقت كه شد شايد عبادت

خدا مال غصه هاته وقتي غم داري خداته

روي آينه ها غباره شيشه ي پنجره ي تاره

بغضا بي صدا و كاله همه از ??كر و خياله

قلك خوبيا خالي مهربونيا خيالي

ق??سا پر پرنده لباي بدون خنده

نه شنيدني نه گوشينه گلي نه گل??روشي

مرگ جشناي تولد مرگ اون دلي كه گم شد

خستگي بي اعتمادي شك و ترديد زيادي

امتحان مكرر لونه هاي بي كبوتر

مشقامون بدون امضا اسممون هميشه رسوا

نمره هاي عشقمون تك بامامون بدون لك لک

همه غايب تو د??تر مث بالاي كبوتر

خونه ها بدون باغچه بدون حا??ظ و طاقچه

نه براي عشق ميلينه كسي به ??كر ليلي

ديگه پشت در بسته كسي بيدار ننشسته

نه كسي نه انتظاري نه صداي بي قراري

واسه عاشقي كه ديره لااقل دلت نگيره

كاش تو قحطي شقايق باز بشيم سوار قايق

بشينيم بريم تو دريا من و تو تنهاي تنها

ماهيا خيلي امينن نمي گن اگه ببينن

انقدر مي ريم كه ساحل از من و تو بشه غا??ل

قايق و با هم مي رونيم مي ريم اونجاها مي مونيم

جايي كه نه آسمونش نه صداي مردمونش

نه غمش نه جنب و جوششنه صداي گل??روشش

مث اينجا *آهني نيست خوبه اما گ??تني نيست

پس ببين يادت بمونه كسي ام اينو ندونه

زنده بوديم اگه ??ردا وعده ي ما لب دريا

صبح پاشو بدون ساعت كه ??راموش بشه عادت

نره از ياد تو زيبا وعده ي ما لب دريا

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

تو اتاقی من نشستم

بغض گریه رو شکستم

تکو تنها گریه کردم دل به هیچکسی نبستم

خاطره های گذشته

از پیش چشمام گذشتن

روزای خوب واسه ی من

ر??تن اما بر نگشتن

ر??تن اما بر نگشتن

اره تنهام میدونی

خیلی تنهام میدونی

قول بده ایند??ه رو تو کنارم میمونی

اره تنهام میدونی

تکو تنهام میدونی

قول بده ایند??ه رو تو کنارم میمونی

تو کنارم میمونی

شب میلاد تو امشب

زده اتشی بجونم

خیره ام بخط جاده

تا سحر بیدار میمونم

بیا حتی واسه یک بار

پر کنی تنهایی ام رو

بیا و ببین دو باره

شب اتیش بازیم رو

اره تنهام میدونی

خیلی تنهام میدونی

قول بده ایند??ه رو تو کنارم میمونی

اره تنهام میدونی

تکو تنهام میدونی

قول بده ایند??ه رو تو کنارم میمونی

تو کنارم میمونی

تو اتاقی من نشستم

بغض گریه رو شکستم

تکو تنها گریه کردم دل به هیچکسی نبستم

خاطره های گذشته

از پیش چشمام گذشتن

روزای خوب واسه ی من

ر??تن اما بر نگشتن

ر??تن اما بر نگشتن

اره تنهام میدونی

خیلی تنهام میدونی

قول بده ایند??ه رو تو کنارم میمونی

اره تنهام میدونی

تکو تنهام میدونی

قول بده ایند??ه رو تو کنارم میمونی

تو کنارم میمونی

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

یه ن??ر خوابش میادو واسه خواب جا نداره

یه ن??ر یه لقمه نون برای ??ردا نداره

یه ن??ر می شینه و اسکناساشو می شمره

می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره

یه ن??ر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش

اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره

بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره

انتخابم می کنه پولشو اما نداره

یکی د??ترش پر از نقاشی و خط خطیه

اون یکی مداد برای آب و بابا نداره

یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی

اون یکی حتی تو ??کرش آب دریا نداره

یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد

مامانش می گه اینا گرونه اینجا نداره

یه ن??ر تولدش مهمونیه همه میان

یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره

یکی هر ه??ته یه روز پزشکشون میاد خونش

یکی داره می میره خرج مداوا نداره

یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن

یکی از بر شده دردو دیگه انشا نداره

یه ن??ر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی

یکی بعد عمری رنج زحمت امضا نداره

تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن

یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره

یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا

یکی انقد دیده که میل تماشا نداره

یکی از واحدای بالای برجشون می گه

یکی اما خونشون اتاق بالا نداره

یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره

یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره

یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره

یکی طاقت واسه صدور ویزا نداره

یکی ??کر آخرین رژیمای غذاییه

یکی از بس نخورده شب و روز نا نداره

یکی از بس شومینه گرمه می ا??ته از ن??س

یکی هم برای گرمای دساش ها نداره

دخترک می گه خدا چرا ما...مادرش می گه

عوضش دخترکم اون خونه لیلا نداره

یه ن??ر تمام روزاش پر رنج و سختیه

هیچ روزیش ??رقی با روزای مبادا نداره

یکی آزمایش نوشتن واسش اما نمی ره

می گه نزدیکیای ما آزمایشگاه نداره

بچه ای که تو چراغ قرمزا می ??روشه گل??

مگه درس و مشق و شور و شوق و رویا نداره

یه ن??ر تمام روزا وشباش طولانیه

پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره

یاد اون حقیقت کلاس اول ا??تادم

دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره

راستی اسمو واسه لمس قصه می گم

ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره؟

بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره

یه چیزایی داره توش که تو دنیا نداره

همیشه تو دنیا کلی ??رق بین آدما

این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره

خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد بده

همه چی دست اونه ریطی به شعرا نداره

آدما از یه جا اومدن همه می رن یه جا

اون جا ??رقی میون ??قیر و دارا نداره

کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت

با نمی شه،با نمی خوام ،با نشد ،با نداره

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

پاییز، ای مسا??ر خاک آلود

در دامنت چه چیز نهان داری؟

جز برگ های مرده و خشکیده

دیگر چه ثروتی به جهان داری؟

 

جز غم چه می دهد به دل شاعر

سنگین غروب تیره و خاموشت؟

جز سردی و ملال چه می بخشد

بر جان دردمند من آغوشت؟

 

در دامن سکوت غم ا??زایت

اندوه خ??ته می دهد آزارم

آن آرزوی گم شده می رقصد

در پرده های مبهم پندارم

 

پاییز، ای سرود خیال انگیز

پاییز، ای ترانه ی محنت بار

پاییز ای تبسم ا??سرده

بر چهره ی طبیعت ا??سون کار

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

حدس مي زنم شبي مرا جواب مي كني

قصر كوچك دل مرا خراب مي كني

سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي

ولي براي ر??تنت عجب شتاب مي كني

من از كنار پنجره تو را نگاه مي كنم

و تو به نام ديگري مرا خطاب مي كني

چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب مي كني

به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام

تو كمتر از غريبه اي مرا حساب مي كني

و كاش گ??ته بودي از همان نگاه اولت

كه بعد?? من دوباره دوست انتخاب مي كني

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

??راموش نكن:

هيچ گاه ن??هميدي چرا گل سرخ معطر است و هيچگاه نپرسيدي كه چرا بهار زبياست و هيچگاه نگ??تي لبخند براي چيست…..

هيچگاه سرچشمه زلال چشمانم را پيدانكردي؛ مگر حالا كه خشكيده است. و هيچگاه بهار احساسم را درك نكردي مگر حالا كه خزان زده است.

با اين حال ??راموش نكن عشقي بودي كه مي*ستودمت و كوهي بودي كه ??اتحانه دوستت مي داشتم وشبي بودي كه مهتاب وار منتظرت بودم. با اين حال ??راموش نكن كه باغي را بهار بوسيد و باغي را خزان ربود و تو خورشيد هر دو باغ بودي...

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشم?? من ا??تاد، دیگر مثل?? قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی*تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد?? دل با سایه*ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر ??راموشت کنم اما نشد

خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آن*گونه در تب، آه از مادر بپرس

دستمال?? تب*ب??ر نم*دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از ر??تنت

عشق و شعر و د??تر و خودکار آرامم نکرد

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

عاشقي عمريه با ماست

حر?? امشب و يه شب نيست

عاشقي عمريه با ماست

عمريه عاشق شديم ما

بي اونکه کسي ب??همه

عمريه ساکت شديم ما

بي خيال صحبت رو کم کن

عاشقي حر?? يه شب نيست

حر?? ه مقاله و شعر

حر??ي در نيمه ي شب نيست

بي خيال صحبت رو کم کن

زيادي نرو تو رويا

گمونم مست شرابي

که زدي دل رو به دريا

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

امشب به یاد روی دلارامی

 

بیدارم و پریده زسرخوابم

 

می جویمش به دامن شب اما

 

آن ماه را به خانه نمی یابم

 

امشب کجاست مهردرخشانم

 

بی ماه روی او شب من تارست

 

درخواب ناز ر??ته . نمی دانم

 

یا همچو من بنشسته و بیدارست

 

ای وای...ماه آمد و دنیایی

 

دارد شمد به روی خود ازمهتاب

ای چشم شب نخ??ته ! بخواب امشب

 

شاید که روی او نگری درخواب

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

[h=2][/h]

يادته يه روز بهم گ??تي : هر وقت خواستي گريه کني برو زير بارون که نکنه نامردي اشکاتو ببينه و بهتت بخنده

گ??تم : اگه بارون نبود چي ؟

گ??تي : اگه چشماي قشنگ تو بباره آسمونم گريش مي گيره ... گ??تم : يه خواهش دارم .

وقتي آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار . گ??تي : به چشم

حالا امروز من دارم گريه مي کنم اما آسمون نمي باره

تو هم اون دور دورا ايستادي و بهم مي خندي

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي ??ام،

 

بيدارم؛

 

گاهگاهي نيز،

 

وقتي چشم بر هم مي گذارم،

 

خواب هاي روشني دارم،

 

عين هشياري !

 

آنچنان روشن كه من در خواب،

 

دم به دم با خويش مي گويم كه :

 

بيداري ست ، بيداري ست، بيداري !

 

***

 

اينك، اما در سحر گاهي، چنين از روشني سرشار،

 

پيش چشم اين همه بيدار،

 

آيا خواب مي بينم ؟

 

اين منم، همراه او ؟

 

بازو به بازو،

 

مست مست از عشق، از اميد ؟

 

روي راهي تار و پودش نور،

 

از اين سوي دريا، ر??ته تا دروازه خورشيد ؟

 

***

 

اي زمان، اي آسمان، اي كوه، اي دريا !

 

خواب يا بيدار،

 

جاوداني باد اين رؤياي رنگينم !

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

چقدر سخته تو چشمای کسی که قلبتو بهش دادی

و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده ، زل بزنی

و به جای اینکه لبریز از ن??رت بشی حس کنی

هنوزم دیوونشی و دوستش داری

چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی

که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده

چقدر سخته که تو خیالاتت ساعت ها باهاش حر?? بزنی

ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی

چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه

دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما

مجبور باشی بخندی تا ن??همه

هنوز

دوستش داری

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

[h=2][/h]

بي تو، مهتاب*شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

 

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

 

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

 

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.

 

 

 

در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد

 

باغ صد خاطره خنديد،

 

عطر صد خاطره پيچيد:

 

 

 

يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

 

پر گشوديم و در آن خلوت دل*خواسته گشتيم

 

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.

 

 

 

تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

 

من همه، محو تماشاي نگاهت.

 

 

 

آسمان صا?? و شب آرام

 

بخت خندان و زمان رام

 

خوشة ماه ??روريخته در آب

 

شاخه*ها دست برآورده به مهتاب

 

شب و صحرا و گل و سنگ

 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

 

 

يادم آيد، تو به من گ??تي:

 

- ??? از اين عشق حذر كن!

 

لحظه*اي چند بر اين آب نظر كن،

 

آب، آيينة عشق گذران است،

 

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

 

باش ??ردا، كه دلت با دگران است!

 

تا ??راموش كني، چندي از اين شهر س??ر كن!

 

 

 

با تو گ??تم:*??? حذر از عشق!؟ - ندانم

 

س??ر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

 

نتوانم!

 

 

 

روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

 

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

 

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“

 

 

 

باز گ??تم كه : ??? تو صيادي و من آهوي دشتم

 

تا به دام تو درا??تم همه جا گشتم و گشتم

 

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

 

 

 

اشكي از شاخه ??رو ريخت

 

مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...

 

 

 

اشك در چشم تو لرزيد،

 

ماه بر عشق تو خنديد!

 

 

 

يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

 

پاي در دامن اندوه كشيدم.

 

نگسستم، نرميدم.

 

 

 

ر??ت در ظلمت غم، آن شب و شب*هاي دگر هم،

 

نه گر??تي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

 

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...

 

 

 

بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

 

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

منم ، دلتنگدلتنگم ،

منم ، يک شعر بيرنگم ،

منم ، دل ر??ته از چنگم ،

منم ، يک دل که از سنگم ،

منم ، آواز طولاني ،

منم ، شبهاي باراني ،

منم ، انسانيم ??اني ،

خداوندا تو ميداني ...

منم ، در متن يکدردم ،

منم ، برگم ، ولي زردم ،

منم ، هستم ، ولي سردم ،

منم ، م??رده م ، منم م??رده م ،

منم ، يک بغض پر باران ،

منم ، غمهاي بي سامان ،

منم ، هستم دراين زندان ،

منم ، زخمهاي بي درمان ،

منم ، دارم تب و تابي ،

ز تنهائي ، ز بيتابي ،

منم ، ر??ته به گردابي ،

مرا بايد که دريابي ،

منم ، يک آسمان دردم ،

منم ، دريا شود قبرم ،

منم ، دنيا شود جبرم ،

منم ، پايان شده صبرم ،

منم ، يک ذره گردم ،

منم ، خواهم کسي همدم ،

منم ، برخود ستم کردم ،

دلم خون ميشود هردم ،

منم ، از عشق گويانم ،

منم ، دردست درمانم ،

منم ، آمد به لب جانم ،

خداوندا ! بميرانم !

خداوندا ! بميرانم !

خداوندا ! بميرانم !

خداوندا ! بميرانم !

خداوندا ! بميرانم!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده.

خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم.

به ياد شبي مي ا??تم که تو را ميان شمع ها ديدم.

دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم.

 

تو را کجا مي توان ديد؟

در آواز شب اويز هاي عاشق؟

در چشمان يک عاشق مضطرب؟

در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟

دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم.

 

و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان ب??رستي.

اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي ا??ق برايت آواز

بخوانم.

کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم.

مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و د??ترهايم خالي بمانند و حر??هاي ناگ??ته ام هرگز به

دنيا نيايند.

 

مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود.

مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به تو هديه نشود.

دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم.

 

دوباره سايه ي حر?? هاي تو که روي ديوار روبرو مي ا??تد.

دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم.

دوباره شب ،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.

دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته.

 

دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره...

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

Swan.jpeg

 

امشب به ياد تک تک ?? شب ها دلم گر??ت

در اضطراب کهنه ي غم ها ، دلم گر??ت

انگار بغض تازه اي از نو شکسته شد

در التهاب ?? خيس ?? ورق ها ، دلم گر??ت !

 

از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...

 

از گ??تن تمام غزل ها دلم گر??ت ...

در انتظار تا که بگيرم خبر ز تو ...

در آتش ?? گر??ته سراپا... دلم گر??ت !

متروکه نيست خلوت?? سرد دلم ولي

از ارتباط?? مردم ??دنيا دلم گر??ت !!

يک رد ?? پا که سهم ?? من از بي نشاني است!

از رد ?? خون که مانده به هر جا ، دلم گر??ت

اينجا منم و خاطره هايي تمام تلخ

اقرار ميکنم درآمدم از پا ... دلم گر??ت ...

مي خواستم ببوسمت از اين ديار دور

مي خواستم ببوسمت اما دلم گر??ت

نه اينکه ??کر کني دل ، از تو کنده ام !

يا اينکه از محال ?? تمنا دلم گر??ت !

از لحظه اي که هق هق ?? هر روزه ي مرا

بگذاشتي به روي دو لب ها ، دلم گر??ت

از لحظه اي که هر دو نگاهم اسير شد

در امتداد هيچ ?? قدم ها دلم گر??ت

از لحظه اي که خيس شدم در خيال تو

آن دم که تنگ شدند ن??س ها دلم گر??ت

ازين که باز تو نيستي کنار من

ازين که باز خسته و تنها ... دلم گر??ت

مي خواهمت که بار ?? دگر گرم تر ز پيش

مي خواهمت ببوسمت اما دلم گر??ت !

تکرار مي کنم اين سطرهاي کهنه را ...

تکرار مي کنم که خدايا !! دلم گر??ت !

 

Drip.jpg

 

__________________http://1

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

از روزگار دلم گر??ته

 

از اين تکرار دلم گر??ته

 

دلم مي خواد گريه کنم

 

بارون ببار دلم گر??ته

 

براي گم کردن خويش

 

رها شدن از کم و بيش

 

براي در خود گم شدن

 

جدا از اين مردم شدن

 

بهانه ي گريه مي خوام

 

بهانه ي ??رياد زدن

 

بيا تو باش اي مهربان

 

بهانه ي گريه ي من

 

از روزگار دلم گر??ته

 

از اين تکرار دلم گر??ته

 

دلم مي خواد گريه کنم

 

بارون ببار دلم گر??ته

 

 

از من ديگه هيچي نمونده

 

يه قصه ام صد باره خونده

 

امروز هوا هواي گريه س

 

گونه هامو بارون پوشونده

 

ابر غمم بارون نمي شه

 

درد سکوت درمون نمي شه

 

بخون برام از پشت شيشه

 

درد سکوت درمون نمي شه

 

از روزگار دلم گر??ته

 

از اين تکرار دلم گر??ته

 

دلم مي خواد گريه کنم

 

بارون ببار دلم گر??ته

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ر??تنت آغاز ویرانیست حر??ش را مزن

ابتلای رنج طولانیست حر??ش را مزن

 

گ??ته بودی چشم بردارم من از چشمان تو

راهمان با آن که طولانیست حر??ش را مزن

 

خورده ای سوگند قلب ما را بشکنی

این شکستن نا مسلمانیست حر??ش را مزن

 

حر?? ر??تن میزنی وقتی که محتاج توام

ر??تنت آغاز ویرانیست حر??ش را مزن

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...