رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

#!شعر هاي زيبا!#

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

روياي با تو بودن

 

در بستر تنهايي

شب تا به سحر بيدار مانده بود

و من، غرق روياي شيرين دوست داشتنها

با هم بودنها

آسمان دلم پر ستاره بود

ماه در کنارم آرميده بود

به هر کجا که مي نگريستم

روشنايي بود و نور

تلاءلو مهتاب

آه روياي قشنگ با تو بودن

در سپيده دم بيداري

شب آرام

در کنار بسترم خوابيده بود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

اوني كه مي خوام من

نه ستارست نه ??رشته

 

اخه من ديگه مي دونم

دوره اين حر??ا گذشته

 

مثل شيرين و نمي خوام

كه دروغ باشه تو كارش

 

عشق ??رهاد و ببينه

ولي خسرو بشه يارش

 

مثل ليلا رو نمي خوام

واسه مجنون ناز بياره

 

بشكنه چينيش و اما

اخرش تنهاش بزاره

 

عشق و رو هوس نمي خوام

كه ??قط يه لحظه باشه

 

از پي عشق زليخا

پشت يوس?? پاره باشه

 

نمي خوام از پشت ابرا

يه ??رشته باشه يارم

 

كه اگه يه وقت بخوامش

نتونه بياد سراقم

 

مثل حوا رو نمي خوام

كه تو عشقش حيله باشه

 

كه ادم با خوردن سيب

از خدا شرمنده باشه

 

نمي خوام كه همدم من

توي عشقش كم بياره

 

من براش ديوونه باشم

اون بگه دوسم نداره

 

اوني كه مي خوام من

نه ستارست نه ??رشته

 

يكي هست مثل خودم

ولي اون اخر عشقه

 

 

 

 

اونم تویی نه کس دیگه

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

به من گ??تي با هم باشيم و دلم ترسيد.

 

صداي زنگ خطرشو شنيدم .

 

تو گ??تي براي هم باشيم و من بيشتر ترسيدم.

 

نکنه حر??ات خام باشه.

 

نکنه تو معني عشق رو ندوني.

 

نکنه بري و تنهام بذاري.

 

دل من تنهاست و تنها تر بشه.

 

من به تنهاييم عادت کردم اما ديگه نمي خوام توي اين تنهايي , تنها و تنهاتر بشم من از عاشق شدن ميترسم.

 

 

 

بخاطر همين تنهام

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

من از برق نگاهت می گریزم من از موی سیاهت می گریزم

 

برای آنکه اشکت را نبینم همین حالا ز آهت می گریزم

 

برای آنکه ن??رینم نگویی ز بغض و ناله هایت می گریزم

 

برای آنکه خورشیدم بمانی من از شکل چو ماهت می گریزم

 

برایم نامه دادی من چه گویم؟ که از آن نامه هایت می گریزم

 

نوشتی عشق بازاری ندارد من از طرز نگاهت می گریزم

 

نوشتی خسته ای از عشق و مستی من از آن شکوه هایت می گریزم

 

نوشتی می گریزی از من و دل من اما پا به پایت می گریزمممممممم

......می گریزم و می گریزم و می گریزم......

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

نمی بخشمت......بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گر??تی

بخاطرتمام غمهایی که بر صورتم نشاندی

نمی بخشمت......بخاطردلی که برایم شکستی

بخاطر احساسی که برایم پر پر کردی

می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

من به 2چیز عشق می ورزم:یکی تو دیگری وجود تو

به2چیز اعتقاد دارم:یکی خدا ودیگری تو

من در این دنیا 2چیز می خواهم:یکی تو و دیگری خوشبختی تو

من این دنیا رو برای2چیز می خواهم:یکی تو و دیگری برای با تو بودن

دوست دارم وقتی دلم برات تنگ می شه

پشت ابرا برات گریه کنم

پس هر وقت بارون اومد بدون که دلم برات تنگ شده

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

چی توی کیسه است؟ چی توی کیسه است؟

توش قارچه یا ماه؟

نامه های عاشقانه است یا پر نرم غاز؟

یا شاید بزرگترین بالن دنیا است؟

 

چی توی کیسه است؟ ??قط همین را از من می پرسند.

ذرت بو داده است، تیله است یا کتاب؟

لباس های چرک ات نیست که از دو سال پیش تا حالا جمع کرده ای؟

یا بزرگ ترین کو??ته قلقلی است که تا حالا کسی پخته؟

 

اما کسی نمی پرسد

((هی آقا، تولدت چه روزی است؟))

((شطرنج بلدی بازی کنی ؟)) ((لوبیا دوست داری؟))

((می دانی پایتخت یوگوسلاوی کجاست؟))

یا (( کی آن گل سرخ را روی شلوارت دوخته؟))

نخیر،??قط همین برایشان مهم است چی توی کیسه است؟))

یک تکه سنگه یا یک زرا??ه که لوله اش کرده ای؟

توش ترشیه یا پوله یا دوچرخه شکسته است؟

اگر درست حدس زدیم، نص?? اش را می دهی به ما؟

 

اصلا نمی پرسند کجا بودی ؟ چقدر می مانی؟

کجا می روی ؟ یا کی بر می گردی ؟

یا ((چطوری؟)) یا ((تازه چه خبر؟)) یا ((هی آقا،چرا این قدر دمغی؟))

نه، آنها ??قط یکریز از من می پرسند ((چی توی کیسه است؟))،

((چی توی کیسه است؟))

اگر یک ن??ر دیگر بپرسد((چی توی کیسه است؟)) با همین کیسه چنان توی سرش

می کوبم که...

چی؟

اوه، نه، شما دیگه نه...، شما هم؟

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

خدايا کمکم کن تا عاشقانه ترين نگاهها را در چشمانش بريزم خدايا کمکم کن تا در بعد عشق او بهترين و شيرين ترين باشم به من کمک کن تا سرودن عشق را به هنگام طلوع ا??تاب هر بام بر لبانش جاري سازم و راز عشق را در گوشش سر دهم خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

گريه كردم تا بدوني زندگي بي غم نميشه اگه دستم و بگيري از غرورت كم نميشه ساكت و صبور و عاشق وقتي حوصله نداري پيش حر??اي دل من حر?? عشق و كم مياري لحظه هام تلخ و حقيرن وقتي قهري با دل من كاش چشات يه جاده ميزد از دل تو تا دل من

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

در حریم من

آسمان روی شانه های من ایستاده است

هر وقت شانه هایم ??رو ریزند

هر وقت رنگین کمانی

دیگر به روز های تحملم نپیوندد

آسمان من ا??ق هایش

غروب خواهد کرد

و مشرقش

قتلگاه آخرین خورشید خواهد شد

از کدام باور برایت بگویم

که تو باور کنی

من به آسمانی بالاتر از آسمانی که می بینم

امیدی نبسته ام .....

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

دلم نمی خواهد دستهایم را در دستهای سرد غم بگذارم و زندگی کنم

دلم نمی خواهد دستهای سردم را در دستهای غم بگذارم و گریه کنم

دستهای من و غم هردو سرد است و من با گر??تن دستهای غم دستهایم یخ میزنند.از غصه ، از تنهایی یخ میزنند.راهی ندارم باید دستان غم را بگیرم وقتی محبتی نیست

امید به زندگی ام با گر??تن دستهای سرد غم از بین می رود

دلم می خواهد دستهای گرم محبت را ب??شارم.دلم می خواهد دستهای گرم محبت را ب??شارم تا یخ

های دستم از گرمای محبت آب شوند.

می خواهم با گر??تن دستهای محبت گریه کنم اما اینبار گریه شوق.

اما هیچ دستی از سوی محبت برروی من دراز نمیشود.

غم با تنهایی، با غصه، با درد آمده به سراغ من.

به استقبال کدامیک باید ر??ت؟

دستان سرد کدامیک راباید گر??ت وقتی راهی جز این نباشد؟

غم که به زندگی بیایید دیگر ر??تنی نیست

غم که به زندگی بیاییدشکستنی نیست

یخ دستان غم آب شدنی نیست

تنها محبت است که میتواند این یخ را آب کند و غم را از زندگی محو کند.

اما ا??سوس که محبتی نیست

محبت پس تو کجایی که زندگی ام دارد با بودن غم و تنهایی تباه می شود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ . بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

امشب از درد ناليدم کاش مي دانستي بيش از آنکه درد جسمم را بيازارد روحم را در هم مي شکند. امشب به اندازه تمام ثانيه هاي عمرم بر تو بر خويش و بر تنهائي و چشمان باراني ام که در انتظار ماندند گريستم. کاش بودي و دست هاي تنهايم را مي ??شردي و من سر بر سينه مهرت مي گذاشتم تا بغض و ناباوري ام را براي هميشه به گور ??راموشي بسپارم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

خداوندا ! دستانم خالی اند و دلم غرق در آمال. یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیا??تنی خالی کن

 

پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک ن??ر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی

 

 

عزیز من !

به یادم هست که روزی ، مصرانه به تو می گ??تم " ما هرگز خسته نخواهیم شد ...هرگز..."اما مدتی است پی ??رصتی می گردم شیرین تا به تو بگویم : ما نیز خسته می شویم و خسته شدن حق ماست . این که خسته می شویم و از ن??س می ا??تیم و در زانو هایمان دردی حس می کنیم ، مساله یی نیست ، مساله این است که بتوانیم زیر درختی کنار جوی ایی ، روی تخته سنگی ، در کنار هم بشینیم و خستگی از تن و روح بتکانیم . خسته نشدن ، خلا?? طبیعت است همچنان که خسته ماندن

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

تو را میخواهم به اندازه تمامی دردهای جانکاه عشق تا آن زمان که جانی در بدن نباشد من بی آنکه بخواهم تو را ترک کنم با چشمانی بسته تا شوق دیدار دوباره ات .

 

خدایم دیگر چقدر انتظار در این زمانه ناحق چندیست به بهانه دیدارت مرا به انتظار دوباره دعوت کردی اما نمیدانم که چرا من در سراب عشقت ا??تاده ام و راه ??رار ندارم .

 

تو از ن??رینهایم میترسی از اینکه روزی تنها بمانی بی سر پناه اما بی خبر از اینکه تو خود ن??رین ناحق زندگیم بودی

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

چه قدر سخته تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد

 

 

و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داد زل بزني و

 

 

به جاي اينکه لبريز کينه و ن??رت شي* ، حس کني هنوزم دوسش

 

داري

 

 

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تکيه بدي که يه بار

 

زير آوار غرورش

 

 

همه وجودت له شده....

 

 

چه قدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حر?? بزني

 

 

اما وقتي ديديش هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي

 

....

چه قدر سخته وقتي

 

 

پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه اما مجبور باشي

 

بخندي

 

 

تا ن??همه هنوزم دوسش داري.......

 

 

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني

 

 

و هزار بار تو خودت بشکني و اون وقت آروم زير لب

 

 

بگي : گل من باغچه نو مبارک

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

ساعت گیج زمان در شب عمر،میزند پی در پی زنگ ، زهر این ??کر که این دم گذراست

میشود نقش به دیوار رگ هستی من ، لحظه ام پر شده از لذتها ، یا به زنگار غمی آلودست

لیک باید این دم گذر د ، پس اگر می گریم گریه ام بیهوده است واگر می خندم خنده ام بیهوده است

لحظه ها میگذرد ، آنچه بگذشت نمی آید باز ، قصه ای هست که دیگر نتواند شد آغاز. تند برخیزیم ،

??رصتی از ک?? ر??ت ، قصه ای گشت تمام،پرده ای میگذرد ، پرده ای می آید ، میرود نقش پی نقش دگر

رنگ می لغزدبر رنگ ، ساعت گیج زمان در شب عمر میزند پی در پی زنگ

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

((کاش خورشید غروب نمی کرد به این زودیها کاش کشتی عمرت سلامت می رسید به این ساحل ها تا من تمام حر ?? های دلم را برایت می خواندم آنقدر در خلوت تنهایی ام برایت شعر سرودم که نگو آنقدر در شب های تارم برایت ستاره چیدم که نگو آنقدر چشم براهت ماندم وگرسیتم که رودخانه ی چشمانم خوشکید آنقدر در کنار جاده ی زندگی ایستادم تا شاید تو را در کوچه پس کوچه های تنهایی بیابم اما اما ا??سوس از آن روزی که شنیدم د??تر زندگیت با یک خط نوشته به پایان رسید خورشید عمر تو غروب کرد و تو ستاره ای شدی در دل سیاه شب و خاطره ای غم انگیز که همیشه در دل تنها و شکسته ی من باقی خواهد ماند ))

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

هرگاه د??تر محبت را ورق زدي و هرگاه زير پايت خش خش برگها را احساس كردي هرگاه در ميان ستارگان آسمان تك ستاره اي خاموش ديدي براي يكبار در گوشه اي از ذهن خود نه به زبان بلكه از ته قلب خود بگو: يادت بخير

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

[h=2][/h]

اي جگر گوشه! کيست دمسازت

با جگر حر?? ميزند سازت

تار و پودم در اهتزاز آورد

سيم ساز ترانه پردازت

نازنينا! نيازمند توام

عمر اگر بود ميکشم نازت

حي??، ناي ??رشتگانم نيست

که کنم ساز دل هم آوازت

شور ??رهاد و عشوه شيرين

زنده کردي به شور و شهنازت

چشم من در پي تو خواهد بود

در کجا بينم عشق من ، بازت

گاهي از لط?? سرا??رازم کن

شکر سرو قد سرا??رازت
53.gif

 

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

در کوچه تنهایی تو را می خوانم

از پشت پنجره های بسته تو را می خوانم

هنگامی که قاصدک می آید با او نام تو را ??ریاد می زنم

با شاپرکها در آسمان آبی هم صدا می شوم

و با باران نام تو را بر لب جاری می سازم

و ??ریاد می زنم : به کوچه های قلبم بازگرد

ولی ا??سوس صدای من یکی پس از دیگری

در لا به لای حر??هایت گم می شود

و باز هم من دوستت دارم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

[h=2][/h]

براي تو مي نويسم : ديدگانم براي اين آمده اند تا تو را تماشا كنند. براي تو مي نويسم : لبانم براي اين آمده اند تا نام تو را ??رياد كنند. براي تو مي نويسم : دستهايم براي اين آمده اند تا به دور تو حلقه شوند. براي تو مي نويسم : گامهايم براي اين آمده اند كه به سوي تو بشتابند. براي تو مي نويسم : قلب من براي اين آمده است كه تو رو بستايد. براي تو مي نويسم : دل من براي اين آمده است كه تو را در خود بنشاند. براي تو مي نويسم : جان من براي اين آمده است كه به پاي تو قربان شود برای تو مینویسم : به جاي دسته گل بزرگي كه ??ردا بر قبرم نثار مي كني. امروز با شاخه گل كوچكي يادم كن. بجاي سيل اشكي كه ??ردا بر مزارم مي ريزي. امروز با تبسم مختصري شادم كن. . من امروز به تو نیاز دارم نه ??ردا......

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

عشق یعنی ... وقتی نور ماه سحر آمیز می شه.

 

· عشق یعنی ... ثبت لحظات قشنگ زندگی.

 

· عشق یعنی ... جدایی از همدیگه قابل تصور نباشه.

 

· عشق یعنی ... وقتی تو ملکهء قلب ها هستی.

 

· عشق یعنی ... با شادی و خوشبختی تا آخر عمر با هم بودن.

 

· عشق یعنی ... قصهء زندگی ما.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

پشت ميز قمار دلهره عجيبي داشتم برگي حكمداشتم و ديگرهر چي بود ضعي?? بود و پايين بازي شروع شد حاكم او بود و من محكوم همه برگهايم ر??تند سر برگ بیش نماند برگي از جنس و??ا رو كرد و من بالا تر امدم بازي در دست من ا??تاد عشق امد و با حكم عشوه و ناز بريد و حكم امد و از جنس چشم سياهش زندگي حكم پايان بود و باختم!!!!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
مهمان مهمان

نگاه مرا باور كن دستان مرا باور كن احساس مرا باور كن قلب مرا باور كن حر?? مرا باور كن آري ... اضطراب در نگاه من از شور عشق توست لرزش دستانم از انتظار ديدار توست احساس گرمم از حرارت نگاه توست تپش قلبم از به ياد آوردن خاطرات توست ... و حر?? من اين است : " آري... هنوز هم دوستت دارم... "

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...