mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 روزهاي خوشمان را امشب * تو اگر خوش بودي از درون ص??حه ي كهنه ي ذهنت بردار من?? امروز پر از تلخي ام لاشه ام را امشب از سر خاطره هايت بردار . بگذار باز اگر ياد من از راه خيالت رد شد چهره ي تلخ كنونم نزند آتش سوزنده اي بر خرمن پر شور خيالت . تو مرا پاك كن از ص??حه ي ذهنت تو مرا دور كن از شرم نگاهت اين مصيبت زده دل را از دل شاد و جوانت بردار. من?? امروز پر از تلخي ام لاشه ام را امشب از سر خاطره هايت بردار. به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 کاش غرورم را که در پستوی سادگی ام پنهان بود می يا??تی، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم.. به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 مي شنيدم نيمه شب در خوابهاي هاي گريه هايش را در صدايم گوش مي كردم درد سيال صدايش را شرمگين مي خواندمش بر خويش از چه رو بيهوده گرياني در ميان گريه مي ناليد دوستش دارم، نمي داني به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 سختترین دیدار دیدار اونی که بجای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذار و تو نگاهش کنی و باز مثل روز اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 بگذار خيال كنم 'دوستم داري ' و از اين خيال شبها تا سپيدي روز با ستاره ها باشم به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 مي زد، مي زد، درون دريااز دلهره ??رو كشيدن امواج، امواج ناشكيبا در طغيان بهم رسيدن دستانت را دراز كردي چون جريان هاي بي سرانجام لب هايت با سلام بوسه ويران گشتند روي لب هام به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 برنگرد، که بر نمی گردی تو هیچوقت نمی خواهمم داشته باشمت،نترس ??قط بیا در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت دلم برای راه ر??تنت تنگ شده است... به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 چه زيباست بخاطر تو زيستن و براي تو ماندن و به پاي تو سوختن و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو بودن براي تو گريستن و به عشق و دنياي تو نرسيدن ... اي كاش ميدانستي بدون تو و به دور از دستهاي مهربانت زندگي چه ناشكيباست ... ميخوام به سردي شبهام بخندم... ميخوام به پوچي ??ردام بخندم... وقتي ميبينمت با ديگروني... تو اوج گريه هام ميخوام بخندم... ميخوام داد بزنم تنهاي تنهام... ميخوام وقتي ميگم تنهام بخندم به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 وقتی با تمام وجودت به یکی دل میبندی دوستش داری وبعد می??همی بهت اعتماد نداره دوستت نداره چه حالی میشی ؟ الان من همون حالو دارم به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 با شما هستم من ، آي ... شما چشمه هايي كه ازين راهگذر مي گذريد با نگاهي همه آسودگي و ناز و غرور مست و مستانه هماهنگ سكوت به زمين و به زمان مي نگريد او درين دشت بزرگ چشمه ي كوچك بي نامي بود كز نهانخانه ي تاريك زمين در سحرگاه شبي سرد و سياه به جهان چشم گشود با كسي راز نگ??ت در مسيرش نه گياهي ، نه گلي ، هيچ نرست رهروي هم به كنارش ننشست ك??تري نيز در او بال نشست من نديدم شب و روزش بودم صبح يك روز كه برخاستم از خواب ، نديدم او را به كجا ر??ته ، نمي دانم ، ديري ست كه نيست از شما پرسم من ، آي ... شما به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 اره رسم دنیا اینه که هر کی یو دوستش داری به ظاهر دوست داره میگه هستم باهات ولی دلش با یکی دگه ست پس عشق چی شده کجا ر??ته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ای بی معر??ت به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 همه بغض من تقديم غرور نازنينت باد غروري كه لذت دريا را به چشمانت حرام كرد. به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 شادیت را ز دور میبینم بانگ خندان صدایت بر دلم میکوبد چه صدای زشتی چه نوای شومی مشت بی رحم خيانت به سرم میکوبد من از این درد به خود میپیچم همچو کرمی زخمی چشم مست تو براي دگری میخندد و براي من ?? عاشق درد بی رحم سیاهی ست که بر این جان ترک خورده روان میسازی چشم غمگین دلم پر خون است دل من میشکند از یاد آن ایامی که به روی پدرم جوشیدم به تن ?? پیر ?? چروکیدۀ او رخت غم پوشیدم رسم غ??لت این است گله ای از تو ندارم هرگز هستیم را به تو بخشیدم لیک به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 دلم شکسته بود ودر کوچه های بی کسی اواره بودم از درده بی کسی و درد تنهای به حال عقما ا??تاده بودم که امد و از دستم گر??ت و دست بر سرم کشید قا??ل از این که امده تا مرا در تنهای خیش نابود سازد با این خیال امده بود ولی نمیدانست که از من چیزی باقی نمانده دل که شکست تو میخوای لهش کنی بکن به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 ای همیشه آغازباخود بهاربیاور وقتی چون یاس سپیدمقابلم لبخندمیزنی آینده چون نوری درمن میجوشد تو همۀ نهایت منی ومن بینهایت دوستت دارم... به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 به ستوه آمده ام از اين پيله ي تنگ و تاريک ! دلم لک زده براي پروانه شدن رها کن مرا ... در هواي خود ! بال پريدنم باش بگذار در هواي تو ... پروانگي کنم به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 خودم را با تو طناب پیچ می کنم, و دهانم را با داغیه لبهایت می بندم ... عاشقانه ترین گروگان گیری تاریخ را به نام ما ثبت خواهند کرد...!!! به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 شــــــــبگردی می*کنــــم. اما صدای ن??ــــــــــــس*هایـــت را از پشــــــــت هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی*شـــــــــنوم آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت تنها خانه*ی من اســت که در آتــــش می*ســـــــــــــــــوزد. .. به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 زمان! بس کند میگذرد برای انان که در انتظارند بس تند میگذرد برای انان که می ترسند بس طولانی است برای انان که در اندوهند و بس کوتاه برای انان که سرخوشند اما ابدی ست برای انان که عاشقند به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 در مهربانی ?? نگاهت ذوب می شود یخ احساسم با تو می توان آسود در انتهای راهی که به بن بست رسیده است و بالا ر??ت از دیوار روزمرگی ها و نترسید از آنچه پشت دیوار است. به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 مرد من هستی من تو خود میدانی چگونه قلبم را تسخیر کرده ای ذره ذره عاشقم کردی ذره ذره در لا به لای دریچه های قلبم رخنه کردی همین حالا که مینویسم چقدر دلتنگتم دلتنگ نگاه کردنت دلتنگ بوییدنت اما تو همین جایی درست وسط نیمکره های قلب من امشب تا صبح در آغوش تو می خوابم و حر??های دلم را در گوش تو همچون لالایی زمزمه میکنم آغوش گرمت را برویم باز کن آغوشت امن ترین جای دنیاست برای من من مال توام ??قط مال تو تو مال منی ??قط مال من دوستت دارم ??رشته ی زمینی به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 باز باران بارید خیس شد خاطره ها مرحبا بر دل ابری هوا هر کجا هستی باش اسمانت آبی و تمام دلت از غصه دنیا خالی.. به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 از روزهای عاشقی تا هنوز هر روز دلتنگ تو می شوم دلتنگ که می شوی شعری از من برای دلت بخوان . . . به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 یک روز می بوسمت روز که باران می بارد ، یک روز که چترمان دو ن??ره شده ، یک روز که همه جا حسابی خیس است یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ، آرام تر از هر چه تصورش را کنی ، آهسته ، می بوسمت ... یک روز می بوسمت ! هر چه پیش آید خوش آید ! حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم ! دلم ترسیده ، که مبادا از ??ردا دیگر « عشق من » نباشی . آخر ، عشق سه حر??ی کلاس اول من ، حالا آن قدر دوست داشتنی شده که برای خیلی ها سه حر?? که سهل است ، هزار هزار حر یک روز می بوسمت به قول شاعر : عشق کلاس اول ، تنها سه حر?? است ، اما کلاس آخر ، عشق هزار حر?? است ... . یک روز می بوسمت ! ??وقش خدا مرا می برد جهنم ! این شعر برام خیلی اشناست ??وقش می شوم ابلیس ! آن وقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی ! جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و از لج خدا هر روز می بوسمت ! وای خدا ! چه ص??ایی پیدا می کند جهنم ... ! یک روز می بوسمت ! می خندم و می بوسمت ! گریه می کنم و می بوسمت ! یک روز می آید که از آن روز به بعد ، من هر روز می بوسمت ! لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ، و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت تو احتمالا سرخ می شوی ، و من هم که پیش تو همیشه سرخم به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر
mahdiyeh71 1 ارسال شده در بهمن 89 سر گشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و ??رصت آهی که ندارم به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر