دل نوشته های عاشقانه (شعر)

[mahdiyeh71 1]

هنوز دلخوشی قلب خسته ام این است...

 

که در خیــــــال خودم، بی خیال من نشدی!!

[mahdiyeh71 1]

عاشقم

 

یک عاشق چشم به راه

 

عاشقی که مدتهاست در غم انتظار نشسته است

 

در آتش ??اصله ها سوخته است

 

در گلدان طاقچه تنهایی ها شکسته است

 

و

 

همانی که تمام درهای دلتنگی ها بر روی او بسته است.

[mahdiyeh71 1]

درک کردن کسی که شکست خورده ، سخت است !

 

سخت ...

 

پس تو هم دیگر مرا دلسوزانه نگاه نکن !

 

من دلسوزی تو را

 

نمی خواهم

 

.

.

.

!

[mahdiyeh71 1]

کم کم ياد خواهي گر??ت

 

ت??اوت ظري?? ميان نگهداشتن يک دست و زنجير کردن يک روح را

 

اينکه عشق تکيه کردن نيست و ر??اقت، اطمينان خاطر

 

و ياد ميگيري که بوسهها قرارداد نيستند

 

و هديهها، معني عهد و پيمان نميدهند.

 

کم کم ياد ميگيري

 

که حتي نور خورشيد هم ميسوزاند اگر زياد آ??تاب بگيري

 

بايد باغ ?? خودت را پرورش دهي به جاي اينکه

 

منتظر کسي باشي تا برايت گل بياورد.

 

ياد ميگيري که ميتواني تحمل کني

 

که محکم باشي پاي هر خداحا??ظي

 

ياد ميگيري که خيلي ميارزي.

[mahdiyeh71 1]

پاییز...

مزرعه....

زردی گندمزار....

 

مترسک می دانست تا او باشد، کلاغها از گرسنگی می میرند

??ردایش متسک خودکشی کرده بود!

او دیگر کلاغها را ??همیده بود

[mahdiyeh71 1]

مهم نیست که پیشم نباشی ، مهم نیست که از من جدا باشی ، مهم نیست که به یاد من نباشی ، مهم نیست که دوستم نداشته باشی ، مهم این است که در قلب من جای داری و من تا ابد عاشقانه می پرستمت.

[mahdiyeh71 1]

راستش نمیدانم اقرار به پشیمانی خودش پشیمانی میاورد یا نه...

اما بگذار آیینه وار اغرار کنم...

پشیمانم...

از تمام حس هایی که نثار این یخ بسته های سنگی کردم...

از تمام لبخند هایی که با تایید اهل دل به روترشی اهل عقل زدم

از تمام سادگی های بی جواب مانده ام...

از تمام نیمه های پر لیوان ها که دیدم...

سخت...

پشیمانم...!

پشیمان میشوم شاید...

از اینکه ماندم و ر??تی...

پشیمان میشوی روزی...

از اینکه ر??تم و ماندی...

[mahdiyeh71 1]

باشد ، قبول من در بازی عشق باختم ...

 

ولی روزی هم می رسد که تو

 

مجبور به اندختن تاس زندگی هستی !

[mahdiyeh71 1]

پنجره را كه باز میكنی

 

دلم می آید و

 

لبــــــ طاقچه ی نگاهت

 

مینشیند!

 

میبینی؟!

 

دلمـــــــ بی دام و دانه

 

جلد نگاهت شده است..!!!

[mahdiyeh71 1]

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای د??تر شعرم نشک??ته خشکید !

 

به حرمت اشک ها و گریه های سوزناکم. نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !

 

میبنی قصه به پایان رسیده است و من همچنان در خیال چشمان زیبای تو ام که ساده ??ریبم داد!

 

قصه به آخر رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

[mahdiyeh71 1]

از من آزرده مشو،

 

میروم از خانه ی تو،

 

قبل ر??تن تو بدان عاشق و بی تقصیرم،

...

تو اگر خسته ای از دست دلم حر??ی نیست،

 

امر کن تا که بمیرم به خدا می میرم

[mahdiyeh71 1]

من نشانی از تو ندارم

 

ولی نشانی ام را برای تو می نویسم.

 

در عصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار.

 

خیابان غربت را پیدا کن

 

و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو.

 

کلبه غریبی ام را پیدا کن،

 

کنار مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام.

 

در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو.

 

حریر غمش را کنار بزن .

 

مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره انتظار،

 

پشت دیوار غم هایم نشسته ام

 

...

[mahdiyeh71 1]

یک ج??ت تاس به دستم دادی و گ??تی بریز

خندیدم به این بازی کودکانه ات

و تو گ??تی بازی نیست و من باز خندیدم

ولی امروز که دیگر نیستی تازه می ??همم که بازی نبود

قمار زندگی بود که تو را از من گر??ت....

[mahdiyeh71 1]

خداوندا،ک??ر نمی گویم!

پریشانم ،چه می خواهی تو از جانم؟مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی...

خداوندا!

اگر روزی بشر گردی،ز حال بندگانت باخبر گردی،پشیمان می شوی از قصه ی خلقت،از این بودن ،از این بدعت...

[mahdiyeh71 1]

بی تو یک روز در این ??اصله ها خواهم مرد

مثل یک بیت ته قا??یه ها خواهم مرد

تو که ر??تی همه ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه ی این ثانیه ها خواهم مرد

شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گ??تند

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

[mahdiyeh71 1]

كاش ميشد هيچ کس تنها نبود

 

کاش ميشد ديدنت رويا نبود

 

گ??ته بودي با تو مي مانم ولي

 

ر??تي و گ??تي که اينجا جا نبود

 

ساليان سال تنها مانده ام

 

شايد اين ر??تن سزاي من نبود

 

من دعا کردم براي بازگشت

 

دست هاي تو ولي بالا نبود

 

باز هم گ??تي که ??ردا ميرسي

 

کاش روز ديدنت ??ردا نبود

[mahdiyeh71 1]

من اگردیوانه ام

با زندگی بیگانه ام

مستم اگر یا گیج و سرگردان و مدهوشم

اگر بی صاحب و بی چیز و ناراحت

خراب اندر خراب و خانه بر دوشم

اگر ??ریاد منطق هیچ تأثیری ندارد

در دل تاریک و گنگ و لال و صاحب مرده ی گوشم

به مرگ مادرم : مردم

شما ای مردم عادی

که من احساس انسانی خودرا

بر سرشک ساده ی رنج ??لاکت بارتان

بی شبهه مدیونم

میان موج وحشتناکی از بیداد این دنیا

در اعماق دل آغشته با خونم

هزاران درد دارم

درد دارم

[mahdiyeh71 1]

ر??تی و با خاطراتت هنوز به یادتم هنوزم منتظر هدیه ی یادگاریتم

 

قلبمو شکستی ر??تی ولی بازم به یادتم من و بی صداشکستی ولی بازم به یادتم

 

اشکاموندیدی ر??تی ولی بازم به یادتم بی خداحا??ظی ر??تی ولی بازم به یادتم

 

تو منو تنها گذاشتی ر??تی بیادتم قطره قطره دارم آب میشم.چون هنوز به یادتم

 

گرچه دل بریدم از تو ولی بازم به یادتم.......

[mahdiyeh71 1]

هست و نیست

از باده ی نیست سر خوشم ، سرخوش و مست

بیزارم و دلشکسته ،*ازهر چه که هست

من هست به نیست دادم ، ا??سوس که نیست

در حسرت هست پشت من پاک شکست

[mahdiyeh71 1]

نیا باران پشیمان میشوی !!

 

زمین جای قشنگی نیست ..

 

من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است ...

 

و دیدم عشق را در بسته های کوچک زر نسیه میدادند...

 

در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند ...

 

نیا باران...

[mahdiyeh71 1]

دوباره تنها شده ام

 

دوباره دلم

هوای تو را کرده

 

خودکارم را

از ابر پر میکنم

و

برایت

از باران مینویسم...........

[mahdiyeh71 1]

وجودم بی تو خالی است

 

مثل یک سیاهچاله

 

ولی من

 

حتی نمیتوانم یک نگاه تو را به خودم جذب کنم

 

خوش به حال سیاهچاله

[mahdiyeh71 1]

تو به من خندیدی

 

و نمی دانستی

 

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

 

سیب را دزدیدم

 

 

باغبان از پی من تند دوید

 

سیب را دست تو دید

 

غضب آلود به من کرد نگاه

 

 

سیب دندان زده ازدست توا??تاد به خاک

 

و تو ر??تی و هنوز ،

 

سالهاست که در گوش من آرام ،

 

آرام

 

خش خش گام تو تکرار کنان

 

می دهد آزارم

 

 

 

و من اندیشه کنان

 

غرق این پندارم

 

که چرا ،

 

خانه ی کوچک ما

 

سیب نداشت

[mahdiyeh71 1]

سهراب گ??تي:چشمها را بايد شست......شستم ولي !.........

گ??تي: جور ديگر بايد ديد.......ديدم ولي !..............

گ??تي زير باران بايد ر??ت........ر??تم ولي !.............

او نه چشمهاي خيس و شسته ام را..نه نگاه ديگرم را...هيچ کدام را نديد !!!!

??قط در زير باران با طعنه اي خنديد و گ??ت:

" ديوانه باران نديده !! "

[mahdiyeh71 1]

دلمـــــــــــ را که مرور می کنمـــــــ

تمام آن از آن توستــــــــ

نقطهــــــــ ای از آن خودم . . .

برای آن نقطه همــــــ

میخ می کوبمــــــ و

قابــــــ عکس تو را

می آویزمـــــــ