Pani 6 ارسال شده در تیر 89 " آنکه شنيد ، آنکه نشنيد......" مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است... به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان ر??ت و مشکل را با او درميان گذاشت. دکتر گ??ت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: ابتدا در ??اصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي ، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در ??اصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گ??ت: الان ??اصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد "عزيزم، شام چي داريم؟" جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه ر??ت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر ر??ت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر ر??ت و درست از پشت همسرش گ??ت: " عزيزم شام چي داريم؟" و اين بار همسرش گ??ت:"مگه کري؟! براي چهارمين بار ميگم؛ خوراک مرغ!!" حقيقت به همين سادگي و صراحت است. مشکل ، ممکن است آن طور که ما هميشه ??کر ميکنيم، در ديگران نباشد؛ شايد در خودمان باشد...... حتي : جور ديگر بايد شنيد.....گوشها را هم بايد شست!! به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر