رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
mahdiyeh71

اشعار کودکانه

پست های پیشنهاد شده

آه اي گربه چرا

جوجه ام را بردي

ر??تي و روي درخت

جوجه ام را خوردي؟

 

جوجه كوچك من

چه بدي داشت به تو؟

باتو ديگر قهرم

برو از خانه،برو!

 

جوجه كوچك من

جوجه نازي بود

همدم كوچك من

با تو همبازي بود

 

زود بردي از ياد

دوستي را تو چرا؟

هم شدم من بي دوست

هم تو ماندي تنها.

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عروسک قشنگ من قرمز پوشيده

 

عروسک قشنگ من قرمز پوشيده ............... تو تخت خواب مخمل آبيش خوابيده

يه روز مامان ر??ته بازار اونو خريده............. قشنگ تر از عروسکم هيچ کس نديده

.

عروسک من ...... چشماتو باز کن ..... وقتي که شب شد ...... اون وقت لالا کن

بيا بريم توي حياط با من بازي کن................. توپ بازي و شن بازي و طناب بازي کن.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

كامپيوتر

 

يك دستگاه كامپيوتر

بابا براي من خريده

هرگز كسي ،مانند آن را

در هيچ بازاري،نديده

 

من مي ??شارم گوش او را

مي گويد او:آماده هستم

پيچيده ام با آنكه خيلي

در ظاهر اما ساده هستم

 

او پاسخ هر پرسشم را

??وراً برايم مي نويسد

هم ديكته و هم مشق من را

شبها به جايم مي نويسد

 

اين كامپيوتر چشم دارد

اين كامپيوتر گوش دارد

او مثل آدم نيست،امّا

مانند آدم، هوش دارد

 

اين دستگاه كامپيوتر

باآنكه خيلي با سواو است

اما براي اين سؤالم

او پاسخي هرگز نداده است

 

من مي??شارم گوش او را

مي پرسم از او:نام من چيست؟

مي ماند او خاموش و ساكت

نام مرا اصلاً بلد نيست

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دوست من

 

دوستم در كوچه

توي سرما مانده

من در اينجا هستم

او در آنجا مانده

 

كوچه اما شبها

سرد و يخبندان است

دوستم تا ??ردا

آه، يخ خواهد بست!

 

زير ك??رسي،الان

راحت است و گرم است

بالش زير سرم

مثل مخمل، نرم است

 

كاش مي شد او هم

مثل من، اينجا بود

گرم مي شد اينجا

دور،از سرما بود

 

دوستم آرام است

آدم بي حر??ي است

همه جايش،از بر??

اسمش آدم بر??ي است.

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو كيستي؟

 

ناآشنا با من

يا آشنا هستي؟

حر??ي بزن با من

اهل كجا هستي؟

 

گاهي بلندي،گاه

كوتاه قد هستي

آخر بگو خوبي

يا آنكه بد هستي؟

 

تو پا به پاي من

هر روز در راهي

آخر ندانستم

از من چه ميخواهي؟

 

گاهي به دنبالم

گاهي جلو هستي

درزير پاهايم

گاهي ولو هستي

 

در ??كر تقليدي

از كارهاي من

پا مي گذاري تو

در جاي پاي من

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ما كودكانيم

شيرين زبانيم

تنها و با هم

كتاب ميخوانيم

 

ما در دبستان

شاديم و خندان

چون گل كه دارد

جا در گلستان

 

گ??تار ما خوب

هر كار ما خوب

با هر كسي هست

ر??تار ما خوب

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گوزن زرد

 

يك شكارچي

پشت سنگ بود

در ت??نگ او

يك ??شنگ بود

 

او ميان دشت

يك گوزن ديد

ذوق كرد و زود

ماشه را كشيد

 

با صداي تير

آن گوزن زرد

ناگهان دويد

او ??رار كرد!

 

__________________

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

قوچ طلايي

 

بدنت رنگ طلاست

آه ! اي قوچ قشنگ

كاش مي شد بپري

بر سر صخره و سنگ

 

من تو را آوردم

روي اين كوه بلند

يك كمي بازي كن

شادمان باش و بخند

 

از سر كوه بدو

تا به آن سوي چمن

بازي و شادي كن

باز بر روي چمن

 

دوستت دارم من

چون كه خيلي خوبي

غصه من اين است

كه تو هستي چوبي!

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

وقتي شنيدم آن خبر را

 

وقتي شنيدم آن خبر را

از غصه و غم گريه كردم

مانند يك ابر بهاري

آرام و نم نم گريه كردم

 

ر??تم به سوي قاب عكسش

هي صورتش را ناز كردم

با عكس او يكبار ديگر

من درد دل آغاز كردم

 

احساس مي كردم كه آن روز

دلهاي كوچك غصه دارند

پروانه ها اندوهگينند

گلهاي ميخك سوگوارند

 

وقتي شنيدم آن خبر را

پر شد دلم از غصه و غم

آنروز،من مانند يك ابر

از صبح تا شب گريه كردم

 

 

شاعر : سيد احمد ميرزاده

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

كوچه ها هم گ??ل داشت

 

من سرانجام امروز

روستا را ديدم

تا شب آنجا بودم

شاد مي خنديدم

 

مي دويدم در دشت

مي دويدم در باغ

بوي گل مي آمد

با نسيم از هر باغ

 

واقعاً جالب بود:

كوچه ها هم گل داشت!

دامن كوهستان

لاله و سنبل داشت

 

بر سر كوه، از بر??

تاج زيبايي بود

بر لب چشمه آب

گل صحرايي بود

 

رودهايي چه زلال

آبشان چه آبي رنگ

آبشاري چه بلند

همه جا بود قشنگ

 

توي شهر اما هست

دودكشهاي سياه

شب به زحمت پيداست

صورت روشن ماه

 

خانه هايش دلگير

آسمانش پر دود

كاشكي خانه ما

توي آن دهكده بود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...