J•KeR 0 ارسال شده در خرداد 89 داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریكایی در تایید اینكه نباید اخبار ناگوار را به یكباره به شنونده گ??ت تعری?? می كند: مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سركشی اوضاع ??رستاده بود. پس از مراجعه پرسید: -جرج از خانه چه خبر؟ -خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد. -سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟ -پرخوری قربان! -پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید كه تا این اندازه دوست داشت؟ -گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد. -این همه گوشت اسب از كجا آوردید؟ -همه اسب های پدرتان مردند قربان! -چه گ??تی؟ همه آنها مردند؟ - بله قربان. همه آنها از كار زیادی مردند. -برای چه این قدر كار كردند؟ -برای اینكه آب بیاورند قربان! -گ??تی آب آب برای چه؟ -برای اینكه آتش را خاموش كنند قربان! -كدام آتش را؟ -آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاكستر شد. -پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟ -??كر می كنم كه شعله شمع باعث این كار شد. قربان! -گ??تی شمع؟ كدام شمع؟ -شمع هایی كه برای تشیع جنازه مادرتان است??اده شد قربان! -مادرم هم مرد؟ -بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.! -كدام حادثه؟ -حادثه مرگ پدرتان قربان! -پدرم هم مرد؟ -بله قربان. مرد بیچاره همین كه آن خبر را شنید زندگی را بدرود گ??ت. -كدام خبر را؟ -خبر های بدی قربان. بانك شما ورشكست شد. اعتبار شما از بین ر??ت و حالا بیش از یك سنت تو این دنیا ارزش ندارید. من جسارت كردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!:flapper::flapper::gigglesmile::gigglesmile: به اشتراک گذاری این ارسال لینک به ارسال به اشتراک گذاری در سایت های دیگر