رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق♥♫♥♪♥?? ? �♥☻♥عشق♥♫♥♪♥☺♥☻♥عش? ?� ��♫♥♪

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

[h=2][/h] [h=2]♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق♥♫♥♪♥� �♥☻♥عشق♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق� ��♫♥♪♥[/h] قصه باتو بودن

♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق♥♫♥♪♥� �♥☻♥عشق♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق� ��♫♥♪♥

دختر وپسری که دو ماهی میشه نامزد کرده بودن یک روز تصمیم گر??تن با قایق پسره که آرش نام داشت بروند دریاواسه ماهی گیری و ت??ریح بعد از روشن کردن موتور قایق چند کیلو متری از ساحل دور می شوند ودر یک جایی موتور را خاموش میکند ونازنین

وسایل ماهیگیری را آماده میکند تا آرش ماهی بگیرد آرش بعد از گزاشتن طعمه در قلاب آن را در دریا می اندازد وبعد از چند دقیقه ای اولین ماهی را می گیرد

نازنین خیلی خوشحال می شود وآرش دوباره قلاب را پر طعمه می کند و به دریا می اندازد وبعد از چند دقیقه ماهی بزرگتری را صید می کند واین بار نازنین بیشتر خوشحال می شود وبه آرش می گوید که

خودش می خواهد ماهی گیری کند آرش قلاب را پر طعمه میکند و دست نازنین می دهد ونازنین آن را در دریا می اندازد وبعد از چند دقیقه نازنین

ماهی می گیرد ولی ماهی او کوچکتر از ماهی های آرش بود ولی نازنین باز همان خوشحالی را داشت .نهار را باهم همان جا می خورند وبعد از

کمی استراحت به هنگام عصر قصد برگشتن به خانه دا داشتن و آرش موقعی که می خواست موتور قایق را روشن کند موتور روشن نمی شود آرش همه سعی وتلاش خود را

کرد تا آن را روشن کند اما تلاش او بی ??ایده بود موتور کاملا سرد شده بود و روشن شدن آن امکان نبود چیزی به غروب آ??تاب نمونده بود که آرش به

نازنین میگوید که در آب بپرند وراه آمده را با شنا کردن بر گردند ولی نازنین شنا کردن بلد نبود ونظر نازنین این بود که چند ساعتی را منتظر باشند شاید کسی به

آنها کمک بکند .بعد از انتظار طولانی هر دوی آنها تصمیم گر??تند که تو آب بپرند آنها هر دو با هم به آب پریدند آرش شنا کردن را بلد بود ولی

چون نازنین شنا بلد نبود ارش را محکم گر??ته بود .آرش بعد از چند متر دست وپا زدن خسته می شود چون یک ن??ر دیگر را هم دنبال خود می کشد

.بعد از استراحت دوباره به شنا کردن ادامه می دهد نازنین کم کم داشت از خستگی چشم هایش را می بست و ارش همچنان دست وپا میزد اما تشنگی اورا

زود خسته می کند .چند بار بعد از استراحت کوتاه و شنا کردن متوجه می شود که هیچ کس اورا نگر??ته ونازنین او را رها کرده آرش با عجله به

عقب بر میگردد و نازنین را صدا می زند اما جوابی نمی شنود او به سرعت خود را به عمق آب می رساند وبا چراغ قوه مخصوص دریا به دنبال نازنین میگردد

ومتوجه پایین ر??تن یک چیزی می شود به سرعت خود می ا??زاید تا نازنین را نجات دهد. وبه نازنین می رسد ولی چون ن??سش کم شده بود

سریع نازنین را به دنبال خود به بالا می کشد ولی آرش ن??سش تمام می شود و??ردای آن روز هر دو خانواده آنها را از سرد خانه بیمارستان نزدیک

به دریا تحویل می گیرند دو قایق نجات که به وسیله خانواده آن دوتا با خبر شده بودند جسد هر دوی آنها را به آن بیمارستان برده بودند..

♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق♥♫♥♪♥� �♥☻♥عشق♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق� ��♫♥♪♥قصه باتو بودن

♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق♥♫♥♪♥� �♥☻♥عشق♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق� ��♫♥♪♥

دختر وپسری که دو ماهی میشه نامزد کرده بودن یک روز تصمیم گر??تن با قایق پسره که آرش نام داشت بروند دریاواسه ماهی گیری و ت??ریح بعد از روشن کردن موتور قایق چند کیلو متری از ساحل دور می شوند ودر یک جایی موتور را خاموش میکند ونازنین

وسایل ماهیگیری را آماده میکند تا آرش ماهی بگیرد آرش بعد از گزاشتن طعمه در قلاب آن را در دریا می اندازد وبعد از چند دقیقه ای اولین ماهی را می گیرد

نازنین خیلی خوشحال می شود وآرش دوباره قلاب را پر طعمه می کند و به دریا می اندازد وبعد از چند دقیقه ماهی بزرگتری را صید می کند واین بار نازنین بیشتر خوشحال می شود وبه آرش می گوید که

خودش می خواهد ماهی گیری کند آرش قلاب را پر طعمه میکند و دست نازنین می دهد ونازنین آن را در دریا می اندازد وبعد از چند دقیقه نازنین

ماهی می گیرد ولی ماهی او کوچکتر از ماهی های آرش بود ولی نازنین باز همان خوشحالی را داشت .نهار را باهم همان جا می خورند وبعد از

کمی استراحت به هنگام عصر قصد برگشتن به خانه دا داشتن و آرش موقعی که می خواست موتور قایق را روشن کند موتور روشن نمی شود آرش همه سعی وتلاش خود را

کرد تا آن را روشن کند اما تلاش او بی ??ایده بود موتور کاملا سرد شده بود و روشن شدن آن امکان نبود چیزی به غروب آ??تاب نمونده بود که آرش به

نازنین میگوید که در آب بپرند وراه آمده را با شنا کردن بر گردند ولی نازنین شنا کردن بلد نبود ونظر نازنین این بود که چند ساعتی را منتظر باشند شاید کسی به

آنها کمک بکند .بعد از انتظار طولانی هر دوی آنها تصمیم گر??تند که تو آب بپرند آنها هر دو با هم به آب پریدند آرش شنا کردن را بلد بود ولی

چون نازنین شنا بلد نبود ارش را محکم گر??ته بود .آرش بعد از چند متر دست وپا زدن خسته می شود چون یک ن??ر دیگر را هم دنبال خود می کشد

.بعد از استراحت دوباره به شنا کردن ادامه می دهد نازنین کم کم داشت از خستگی چشم هایش را می بست و ارش همچنان دست وپا میزد اما تشنگی اورا

زود خسته می کند .چند بار بعد از استراحت کوتاه و شنا کردن متوجه می شود که هیچ کس اورا نگر??ته ونازنین او را رها کرده آرش با عجله به

عقب بر میگردد و نازنین را صدا می زند اما جوابی نمی شنود او به سرعت خود را به عمق آب می رساند وبا چراغ قوه مخصوص دریا به دنبال نازنین میگردد

ومتوجه پایین ر??تن یک چیزی می شود به سرعت خود می ا??زاید تا نازنین را نجات دهد. وبه نازنین می رسد ولی چون ن??سش کم شده بود

سریع نازنین را به دنبال خود به بالا می کشد ولی آرش ن??سش تمام می شود و??ردای آن روز هر دو خانواده آنها را از سرد خانه بیمارستان نزدیک

به دریا تحویل می گیرند دو قایق نجات که به وسیله خانواده آن دوتا با خبر شده بودند جسد هر دوی آنها را به آن بیمارستان برده بودند..

♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق♥♫♥♪♥� �♥☻♥عشق♥♫♥♪♥☺♥☻♥عشق� ��♫♥♪♥

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خیلی چرت و مسخره بود:10::10::10::10::10::10::10::10::90::90:

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

جالب که هست ولی کاشکی واقعی بود

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...