رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

پیدا و پنهان زندگی فرزند محسن رضایی و چیزهائی که نمیدونستید

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

[TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=width: 100%][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=class: cms_table_maintitlenews, width: 100%]پیدا و پنهان زندگی ??رزند محسن رضایی

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: center][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=align: center][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD]c77151d116b7bfdda155d497b41d4e23.jpg

[/TD]

[TD=width: 3][/TD]

[TD=width: 1][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=width: 1, bgcolor: #BBBBBB][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 1, bgcolor: #FFFFFF][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

[/TD]

[TD=width: 3][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 4][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 2, align: center][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=width: 50%, bgcolor: #BBBBBB][/TD]

[TD=width: 50%, bgcolor: #FFFFFF][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

[/TD]

[TD=colspan: 2, align: center][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: center][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=class: cms_table_panelpic, width: 1, bgcolor: #BCBEC0][/TD]

[TD=width: 10][/TD]

[TD=class: cms_table_abstractnews, width: 100%]"احمد معمولا پنجشنبه شبها پیش آیت الله بهاءالدینی می ر??ت و جمعه ها در منزل ایشان از میهمانان آیت الله پذیرایی می كرد. یك روز احمد به ات??اق پدر؛ مادر و اعضای خانواده به دیدار آیت الله بهاءالدینی می روند، آیت الله رو به جمع می كنند و می ??رمایند احمد آقا با عشق به اینجا می​آیند و من برای او دعا می كنم انشاءالله عاقبت بخیر شوند".[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 3][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=width: 50]break.gif[/TD]

[TD=width: 100][/TD]

[TD=width: 100%][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: cms_table_panelpic, width: 100, bgcolor: #BCBEC0][/TD]

[TD=width: 100%][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: center][TABLE=class: cms_table]

[TR]

[TD=width: 20][/TD]

[TD=width: 1, bgcolor: #E1E1E1][/TD]

[TD=width: 10][/TD]

[TD=class: cms_table_news_body, width: 100%, bgcolor: #FDFDFD]پایگاه اطلاع رسانی محسن رضایی در مطلبی با عنوان «پیدا و پنهان زندگی احمد رضایی» گزارشی از زندگی ??رزند محسن رضایی منتشر کرده است.در این مطلب آمده است:در سال ۱۳۵۵ در حالی كه پدر و مادرش به دلیل مبارزات انقلابی پدر علیه رژیم پهلوی، شدیداً تحت تعقیب سازمان امنیت شاه بوده و در مخ??یگاه زندگی می كردند دیده به جهان گشود.مردم ایران زمین خصوصاً مردمان خونگرم زاگرس نشین، به رسم دیرین خود آنگاه كه ??رزندی برایشان متولد می شود به ویژه اگر ??رزند اول باشد، مجلس جشن و سروری بر پا می كنند و اقوام و ??امیل و همسایگان به قدم مباركی نورسیده می آیند.تولد احمد رضایی اما حكایتی دیگر دارد. پدر و مادرش در سال ۱۳۵۵ مخ??یانه از تهران به دز??ول می روند. در دز??ول تحت تعقیب قرار می گیرند و از آنجا به قم می روند. در قم نیز تنها پس از گذشت چند ماه شناسایی می شوند و ناگزیر به كاشان و سپس به اص??هان می روند كه پس از مدتی مجد داً ناچار به بازگشت به دز??ول می شوند. محسن رضایی از مادر احمد در چنان شرایطی كه در انتظار تولد ??رزند است می خواهد كه با او همراهی نكند اما او نمی​پذیرد و چون خود را در مبارزات انقلابی همسرش سهیم می داند با او همراه می شود.روزهای نزدیك به تولد احمد ??را می رسد و مادر او از اضطرار مخ??یانه به خانه پدری محسن رضایی ر??ته و در آنجا به دور از شور و هیجانات مرسوم وضع حمل می كند و به گوش احمد اذان و اقامه می خواند. با این حال نیز ساواك متوجه حضور همسر محسن رضایی در خانه پدری وی می شود اما قبل از رسیدن مامورین ساواك، مادر با ط??ل شیرخواره​اش آنجا را ترك و به مخ??یگاه نزد شوهرش برمی گردد.دوران ط??ولیت احمد رضایی در همان شرایط سخت مبارزاتی پدرش سپری می شود تا در نتیجه مبارزات جوانمردانه جوانان مومن و پایداری مردم مسلمان ایران انقلاب شكوهمند اسلامی به رهبری امام راحل به پیروزی می رسد. پس از پیروزی انقلاب با توجه به نقش موثر پدرش در مبارزه با گروههای ضدانقلاب، د??اع مقدس و سپس ??رماندهی سپاه پاسداران، دوران كودكی و نوجوانی احمد نیز مانند دوران ط??ولیتش مت??اوت از همسن و سالانش رقم می خورد، به طوری كه معمولا هر چند ماه یكبار چشمان كودكانه اش چهره خسته پدر را به نظاره می نشیند.در چنان شرایطی سنگینی بار اداره خانه بر دوش مادر است. احمد، برادر و سه خواهرش در جریان حضور كمرنگ پدر در كانون خانواده و تنها در سایه محبت مادرشان به مدرسه می روند. سختی های زندگی هیچگاه بر زبان مادر احمد جاری نمی شود تا پدر احمد تمام توانش را روی جنگ و بیرون راندن متجاوزان از مرزهای كشورمان متمركز نماید. احمد بارها گ??ته بود یكی از آرزوها​یش این بوده است كه در دوران كودكی روزی دست در دست پدر به خیابان، پارك یا ت??ریح می ر??ت. آرزویی كه البته هیچگاه برآورده نشد.احمد بزرگ می شود، با معدل بالایی دوران متوسطه را سپری می كند، در دانشگاه تربیت معلم پذیر??ته می شود. ولی پس از دو ترم به حوزه علمیه آیت الله مجتهدی ر??ته و مدتی هم در آنجا به تحصیل علوم حوزوی مشغول می شود. سپس به ??كر ادامه تحصیل در خارج از كشور می ا??تد. تصمیم می گیرد كه به این منظور به استرالیا و نزد دایی های مادرش عزیمت نماید. در این هنگام گروهی بر سر راهش قرار می گیرند و او را به ادامه تحصیل در امریكا تحریك می كنند.خانوادهای كه یكی از بستگانشان در سازمان ??ضایی امریكا (ناسا) مشغول به كار است به ایشان پیشنهاد ر??تن به امریكا و ادامه تحصیل در آنجا را می دهند. احمد چنین امكانی را در امریكا ممكن ندانسته و پیشنهاد آنها را رد می كند. تا اینكه آنها پرو??سوری از بستگان ??ردی كه در ناسا شاغل بوده را به ایران دعوت می كنند و از طریق او به احمد قول ادامه تحصیل و شغل مناسب در امریكا می دهند و در نتیجه او را متقاعد به ر??تن به امریكا می نمایند.از آنجا كه احمد می د اند چنین اقدامی با مخال??ت پدرش مواجه خواهد شد، موضوع را كتمان كرده و بدون اینكه چیزی به پدر یا سایر اعضای خانواده بگوید به امریكا می رود. چند ماه پس از س??ر متوجه می شود كه از تحصیل و شغل خبری نیست. لذا از آن خانواده ??اصله می گیرد.دو ه??ته بعد از طر?? پلیس ??درال امریكا (F.B.I)احضار و تحت بازجویی قرار می گیرد. پلیس پس از انگشت​نگاری احمد به او می گوید كه اطلاعات آنها حاكی از آن است كه شما از سوی پدرت محسن رضایی ??رمانده سپاه پاسداران برای اقدامات خرابكارانه به امریكا آمده ای.درحین بازجویی نیز اطلاعات دقیقی درباره محل زندگی پدر و حتی مدرسه خواهرانش به او نشان می دهند و او را تحت ??شار قرار می دهند سپس از او می خواهند كه هر گاه از خانه خارج شد و به هر كجا كه می رود باید به پلیس اطلاع دهد. شرایط سختی برای احمد رقم می خورد در بلاتكلی??ی و ابهام قرار می گیرد. تا اینكه كسانی با او تماس گر??ته و تنها راه نجاتش از بلاتكلی??ی را مصاحبه علیه نظام جمهوری اسلامی با رسانه​های خارجی می دانند.احمد نیز در آن شرایط طی یك ماه سه بار با رسانه​های خارجی مصاحبه می نماید و پس از آن نیز برای همیشه سكوت كرده و هیچگونه موضعی نمی گیرد.حتی در جریان حوادث پس از انتخابات خرداد ۸۸ نیز با وجود مراجعات مكرر گروههای ضدانقلاب به احمد و تمایل آنها به موضعگیری ایشان علیه نظام جمهوری اسلامی، وی كوچكترین موضعی اتخاذ نكرده و دست رد به سینه آنها می زند.لازم به ذكر است كه در طول ۱۴ سال اقامت احمد در خارج از كشور و ر??ت و آمدش به ایران و سایر كشورها با هیچ گروه ضدانقلابی ارتباط برقرار نكرده بلكه همواره گروههای ضدانقلاب خصوصا منا??قین مورد ن??رت احمد بوده و آنها را قاتلین ملت ایران می دانست.احمد برای امرار معاش و گذراندن زندگی مدتی در رستورانهای امریكا به عنوان كارگر و بعد از یك سال به دلیل دستمزد پایین كار در رستوران در یك شركت مخابراتی مشغول به كار می شود. بعد از مدتی متوجه می شود كه منا??قین به اسم كمكهای انسانی و بشردوستانه، میلیونها دلار جمع آوری و برای پادگان اشر?? و نیروهای نظامی خود هزینه می كنند لذا برای جلوگیری از این ??ریبكاری موضوع را با پلیس امریكا در میان می گذارد و بارها پیگیر موضوع می شود.احمد نسبت به مردم بسیار مهربان بود. معتقد بود كه نه تنها به انسانها كه حتی به هیچ موجود زندهای نباید آزار رساند. شدیدا به نذورات معتقد بود. براساس اعداد مقدس نذر می كرد و نذورات خود را با كمك اطرا??یان در مناطق جنوبی شهر بین نیازمندان و در مناسبتهای مختل?? توزیع می كرد. انس احمد با قرآن مثال زدنی بود.حتی در هنگام خواب قرآن را بالای سرش می گذاشت. بخش اعظمی از آیات قرآن را ح??ظ بود. در هر موضوعی كه بحث می كرد به آیهای از قرآن كریم استناد می كرد. در طول عمر كوتاه خود سه بار به خانه خدا مشر?? شد. در جریان یكی از س??رهایش به مكه آقای نج??ی از مداحان قدیم تهران با احمد همس??ر بود و نقل می كند در خانه خدا و مدینه آن قدر نماز امام زمان(عج) را به صورت مستمر می خواند كه ما شگ??ت زده شدیم. وقتی احمد تازه دیپلم گر??ته بود بارها نزد مرحوم آیت الله آقای بهاءالدینی عار?? بزرگ در شهر قم می ر ??ت.روزی یك كیلو كیوی كه تازه در بازار میوه و سبد خوراكی مردم قرار گر??ته بود خریده بود پدرش از او می پرسد برای چه كسی خریده ای؟ می گوید برای آقای بهاءالدینی چون دكتر گ??ته كیوی برایش خوب است.نقل می كنند روزی خانواده رضایی گوس??ندی نذر كرده و توزیع می كردند ??ردی از دوستان از آنها می خواهد كه یك ران از گوس??ند را برای خودشان بردارند مادر احمد تعجب می كند چند شب بعد احمد نزد آیت الله بهاءالدینی بوده بدون اینكه سوالی مطرح كند آقای بهاءالدینی خطاب به احمد می گوید به مادرت بگو هر وقت نذر می كنید می توانید به اندازه یك سهم برای خودتان بردارید. احمد معمولا پنجشنبه شبها پیش آیت الله بهاءالدینی می ر??ت و جمعه ها در منزل ایشان از میهمانان آیت الله پذیرایی می كرد یك روز احمد به ات??اق پدر؛ مادر و اعضای خانواده به دیدار آیت الله بهاءالدینی می روند آیت الله رو به جمع می كنند و می ??رمایند احمد آقا با عشق به اینجا می​آیند و من برای او دعا می كنم انشاءالله عاقبت بخیر شوند.لازم به ذكر است تا آن دیدار اعضای خانواده از ملاقاتهای منظم احمد با ایشان بی اطلاع بودند. طی دو سال اخیری كه در ایران زندگی می كرد هر شب چهارشنبه به مسجد جمكران در قم می ر??ت و در آنجا به عبادت مشغول می شد.امامزادهای به نام «روزبهان» در میان ارت??اعات سر به ??لك كشیده زاگرس در اطرا?? شهرستان لالی در استان خوزستان واقع شده است. برای رسیدن به امامزاده باید بیش از سه ساعت پیاده روی كرد. احمد این اواخر به زیارت امامزاده روزبهان می ر??ت، شب را در آنجا بیتوته و عبادت می كرد.احمد همیشه به ایرانی بودن خود ا??تخار می کرد، گرچه در این اواخر به منظور رعایت مسائل امنیتی گاهی از گذرنامه غیر ایرانی و اسم مستعار است??اده می کرد اما هرگز ملیت و تابعیت ایرانی خود را تغییر نداد و برای همیشه به عنوان یک ایرانی باقی ماند. لازم به ذکر است از احمد دو دختر به نام های دیانا و ریحانه ه??ت و سه ساله به یادگار مانده است.[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...