رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
مهمان مهمان

زندگینامه :حافظ

پست های پیشنهاد شده

مهمان مهمان

حا??ظ شيرازي*

 

hafez.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگينامه:

 

شمس* الدين* محمد حا??ظ ملقب* به* خواجه* حا??ظ شيرازي* و مشهور به* لسان* الغيب* از مشهورترين* شعراي* تاريخ* ايران* و از تابناك*ترين* ستارگان* آسمان* علم* و ادب* ايران* زمين* است* كه* تا نام* ايران* زنده* و پابرجاست* نام* وي* نيز جاودان* خواهد بود. با وجود شهرت* والاي* اين* شاعران* گران* مايه* در خصوص* دوران* زندگي* حا??ظ بويژه* زمان* به* دنيا آمدن* او اطلاعات* دقيقي* در دست* نيست* ولي* به* حكم* شواهد و قرائن* ظاهرا شيخ* در حدود سال* 726 ه.ق* در شهر شيراز، كه* به* آن* صميمانه* عشق* مي*ورزيده*، به* دنيا آمده* است*. اطلاعات* چنداني* از خانواده* و اجداد خواجه* حا??ظ در دست* نيست* و ظاهرا پدرش* بهاء الدين* نام* داشته* و در دوره* سلطنت* اتابكان* سلغري* ??ارس* از اص??هان* به* شيراز مهاجرت* كرده* است*.

 

شمس* الدين* از دوران* ط??وليت* به* مكتب* و مدرسه* روي* آورد و پس* از سپري* نمودن* علوم* ومعلومات* معمول* زمان* خويش* به* محضر علما و ??ضلاي* زادگاهش* شتا??ت* و از اين* بزرگان* بويژه* قوام* الدين* عبدا...بهره*ها گر??ت*. خواجه* در دوران* جواني* بر تمام* علوم* مذهبي* و ادبي* روزگار خود تسلط يا??ت* و هنوز دهه* بيست* زندگي* خود را سپري* ننموده* بود كه* به* يكي* از مشاهير علم* و ادب* ديار خود بدل* گشت*. وي* در اين* دوره* علاوه* براندوخته* عميق* علمي* و ادبي* خود قرآن* را نيز كامل* از ح??ظ داشت* و اين* كتاب* آسماني* رابا صداي* خوش* و با روايت*هاي* مختل??* از بر مي*خواند و از اين* روي* تخلص* حا??ظ را بر خود نهاد.

 

دوران* جواني* اين* شاعرگران* مايه* مصاد??* بود با ا??ول* سلسله* محلي* اتابكان* سلغري* ??ارس* و اين* ايالات* مهم* به* تصر??* خاندان* اينجو، از عمال* ايلخانان* مغول*، در آمده* بود. حا??ظ كه* در همان* دوره* به* شهرت* والايي* دست* يا??ته* بود موردتوجه* و عنايت* امراي*اينجو قرار گر??ت* و پس* از راه* يا??تن* به* دربار آنان* به* مقامي* بزرگ* نزد شاه* شيخ* جمال* الدين* ابواسحاق* حاكم* ??ارس* دست* يا??ت*. دوره* حكومت* شاه* ابو اسحاق* اينجو توأم* با عدالت* و انصا??* بود و اين* امير دانشمند و ادب* دوست* در دوره* حكمراني* خود كه* از سال* 742 تا 754 ه. ق* بطول* انجاميد در عمراني* و آباداني* شيراز و آسايش* و امنيت* مردم* اين* ايالت* بويژه* شيراز كوشيد. حا??ظ نيز از مرحمت* و لط??* امير ابو اسحاق* بهره*مند بود و در اشعار خود با ستودن* وي* درالقابي* همچون* (جمال* چهره* اسلام*) و (سپهر علم* و حياء) حق*شناسي* خود را نسبت* به* اين* امير نيكوكار بيان* داشت*.

 

پس* از اين* دوره* صلح* و ص??ا امير مبارز الدين* مؤسس* سلسله* آل* مظ??ر در سال* 754 ه.ق* بر امير اسحاق* چيره* گشت* و پس* از آنكه* او را در ميدان* شهر شيراز به* قتل* رساند حكومتي* مبتني* بر ظلم* و ستم* و سخت*گيري* را در سراسر ايالت* ??ارس* حكم??رما ساخت*. امير مبارز الدين* شاهي* تندخوي* و متعصب* و ستمگر بود و بويژه* در امور ديني* ومذهبي* بر مردم* خشونت* بسياري* جاري* نمود. در دوره* حكومت* وي* مردم* از بسياري* از آزادي*ها و مواهب* طبيعي* خود محروم* شدند و امير خود را مسلماني* متعصب* جلوه* مي*داد كه* درصدد جاري* ساختن* احكام* اسلامي* است*. اين* گونه *اعمال* با مخال??ت* و نارضايتي* حا??ظ مواجه* گشت* و وي* با تاختن* بر اينگونه* اعمال* آن* را رياكارانه* و ناشي* از خشك* انديشي* و تعصب* مذهبي* قشري* امير مبارز الدين* دانست*. سلطنت* امير مبارز الدين* مدت* زيادي* به* طول* نيانجاميد و در سال* 759 ه.ق* دو تن* از پسران* او شاه* محمود و شاه* شجاع* كه* از خشونت* بسيار امير به* تنگ* آمده* بودند توطئه*اي* ??راهم* آورده* و پدر را دستگير كردند و بر چشمان* او ميل* كشيدند.

 

شاه* شجاع* و شاه* منصور از ديگر امراي* آل* مظ??ر همعصر با حا??ظ بودند و به* سبب* از بين* بردن* مظاهر تعصب* و خشك* انديشي* در شيراز و توجه* به* بازار شعر و شاعري* مورد توجه* حا??ظ قرار گر??تند. اين* دو امير نيز به* نوبه* خود احترام* ??راواني* به* خواجه* مي*گذاشتند واز آنجا كه* بهره*اي* نيز از ادبيات* و علوم* داشتند شاعر بلند آوازه* ديار خويش* را مورد حمايت* خاص* خود قرار دادند.

 

اواخر زندگي* شاعر بلند آوازه* ايران* همزمان* بود با حمله* امير تيمور و اين* پادشاه* بيرحم* و خونريز پس* از جنايات* و خونريزي*هاي* ??راواني* كه* در اص??هان* انجام* داد و از ه??تاد هزار سر بريده* مردمان* شوريده* بخت* آن* ديار چند مناره* ساخت* روبه* سوي* شيراز نهاد. داستان* ملاقات* تاريخي* و عبرت* انگيز خواجه* حا??ظ با تيمور نيز اگر صحت* و اعتبارداشته* باشد ظاهرا در سال* 790 ه. ق* و يك* سال* پيش* از مرگ* شاعر نامدار صورت* گر??ته* است*. براساس* اين* داستان* پس* از آنكه* دروازه*هاي* شيراز به* روي* مؤسس* سلسله* تيموريان گشوده* شد امير تيمور قاصدي* را به* نزد حا??ظ ??رستاد و او را به* نزد خود خواند و گ??ت*: من* اكثر ربع* مسكون* را با اين* شمشير مسخر ساختم* و هزاران* جاي* و ولايت* را ويران* كردم* تا سمرقند و بخارا را كه* وطن* مألو??* و تختگاه* من* است* آبادان* سازم* و تو آن* گاه* به* يك* خال* هندوي* ترك* شيرازي* سمرقند و بخاراي* ما را در يكي* از ابيات* خود به* ??روش* مي*رساني*. گويند خواجه* زيركانه* در جواب* وي* به* ??قر و نداري* خود اشاره* كرده* و مي*گويد: اي* سلطان* عالم* از اين* بخشندگي* است* كه* بدين* روز ا??تاده*ام*. اين* پاسخ* زيبا وشوخ* طبعانه* مورد پسند تيمور واقع* مي*گردد و او را مورد عنايت* خود قرار مي*دهد. مرگ* خواجه* يك* سال* پس* از اين* ملاقات* صورت* گر??ت* و وي* در سال* 791 ه.ق* در گلگشت* مصلي* كه* منطقه*اي* زيبا و باص??ا بود و حا??ظ علاقه* زيادي*به* آن* داشت* به* خاك* سپرده* شد و از آن* پس* آن* محل* به* حا??ظيه مشهور گشت*. نقل* شده* است* كه* در هنگام* تشييع* جنازه* خواجه* شيراز گروهي* از متعصبان* كه* اشعار شاعر و اشارات* او به* مي* و مطرب* و ساقي* را گواهي* بر شرك* و ك??روي* مي*دانستند مانع* د??ن* حكيم* به* آيين* مسلمانان* شدند. در مشاجره*اي* كه* بين* دوستداران* شاعر و مخال??ان* او در گر??ت* سرانجام* قرار بر آن* شد تا ت??ألي* به* ديوان* خواجه* زده* و داوري* را به* اشعار او واگذارند. پس* از باز كردن* ديوان* اشعار اين* بيت* شاهد آمد: قديم* دريغ* مدار از جنازه* حا??ظ/ كه* گرچه* غرق* گناه* است* مي*رود به* بهشت* / ***

 

حا??ظ بيشتر عمر خود را در شيراز گذراند و برخلا??* سعدي* به* جز يك* س??ر كوتاه* به* يزد و يك* مسا??رت* نيمه* تمام* به* بندر هرمز همواره* در شيراز بود و از ص??ا و زيبايي* شهر محبوبش* و اماكن* ت??ريحي* آن* همچون* گلگشت* و آب* ركن*آباد لذت* مي*برد. وي* در دوران* زندگي* خود به* شهرت* عظيمي* در سرتاسر ايران* دست* يا??ت* و اشعار او به* مناطقي* دور دست* همچون* هند نيز راه* يا??ت*. نقل* شده* است* كه* وي* مورد احترام* ??راوان* سلاطين* آل* جلاير و پادشاهان* بهمني* دكن* هندوستان* قرار داشت* و سلاطيني* همچون* سلطان* احمد بن* شيخ* اويس* بن* حسن* جلايري* (ايلكاني*) ومحمود شاه* بهمني* دكني* با احترام* زياد او را به* پايتخت*هاي* خود دعوت* كردند. حا??ظ تنها دعوت* محمود شاه* بهمني* را پذير??ت* و عازم* آن* سرزمين* شد ولي* چون* به* بندر هرمز رسيد و سوار كشتي* شد طو??اني* درگر??ت* و خواجه* كه* درخشكي* آشوب* و طو??ان* حوادث* گوناگوني* را ديده* بود نخواست* خود را گر??تار آشوب* دريا نيز سازد از اين* رو از مسا??رت* پشيمان* شد. شهرت* اصلي* حا??ظ و رمز پويايي* جاودانه* آوازه* او به* سبب* غزلسرايي* و سرايش* غزل*هاي* بسيار زيباست*. غزل* بويژه* نوع* عار??انه* آن* توسط حا??ظ به* اوج* ??صاحت* و بلاغت* و ملاحت* رسيد و او جداي* از شيريني* و سادگي* و ايجاز، روح* ص??ا و صميميت* را در ابيات* خود جلوه*گر ساخت*. خواجه* شيراز در غزليات* خود تمامي* منويات* قلبي* خويش* نظير عشق* به* حقيقت* و يكرويي* و وحدت* و وصال* جانان* و از سوي* ديگر خشم* و تن??ر خود را در مقابل* اختلا??* و ن??اق*، ريا و تزوير و ستيزگي*هاي* قشري* بيان* كرده* است*.

 

در غزليات* زيباي* حا??ظ كه* از همه* حيث* اوج* غزل* ??ارسي* محسوب* مي*شود كلمات* و تعبيرات* خاصي* وجود دارد و خواجه* كه* خود مبتكر اين* سبك* است* از آن* طريق* مقصود خود را بيان* داشته* است*. كلمات* و عباراتي* همچون* طامات*، خرابات*، مغان*، مغبچه*، خرقه*، سالوس*، پير،هات??*، پير مغان*، گرانان*، رطل* گران*، زنار، صومعه*، زاهد، شاهد، طلسمات*، شراب* و... از اين* گونه*اند كه* هر يك* بيانگر قريحه* عالي* و روح* لطي??* و طبع* گويا و ??كر دقيق* و ذوق* عار??انه* و عر??ان* عاشقانه* وي* است*. خواجه* در اشعارش* اغلب* از خود به* عنوان* رندي* پاك* باخته* و بي*نياز ياد كرده* كه* با همه* هشياري* و دانايي* به* آداب* و رسوم* و مقررات* اجتماعي* بي*اعتناست*. وي* از ريا و تزوير زاهدان* دروني* در رنج* و اضطراب* است* و حتي* صو??يان* ريايي* را كه* به* طريقت* حا??ظ انتساب* مي*ورزند ولي* اهل* ظاهر بوده* و در ژنده* پوشي* و قلندري* تظاهر مي*كنند سخت* سرزنش* مي*كند و در اشعار خود دام* حيله* و تزوير اين* ظاهر پرستان* را پاره* مي*سازد. لسان* الغيب* با بهره*گيري* از برخي* تشبيهات* معمول* شاعران* همچون* تشبيه* زل??* به* ك??ر و زنجير وسنبل* و دام*، تشبيه* ابرو به* كمان*، تشبيه* قد به* سرو، صورت* به* چراغ* و گل* و ماه* و دهان* به* غنچه* و پسته* و... ناپديداري* اوضاع* زمان*، بي* دوامي* قدرت* و شكوه* و جلال* پادشاهان* و لزوم* دل* نبستن* به* مظاهر دنيوي* را متذكر مي*شود. حا??ظ معتقد است* آدميان* بايد از زيبايي*ها و خوشي*هاي* طبيعت* و لحظه*هاي* خوش* محبت* و دوستي* و ص??ا و صميميت* برخوردار شوند و عمر كوتاه* خود را با شادي* و شادكامي* سپري* سازند. خواجه* حقيقت* هستي* را خداي* تعالي* مي*داند كه* در اين* جهان* جلوه* كرده* است* و مظهر او را عشق* معنوي* و دل* آدمي* مي*داندكه* در همه* جا با خود آدميان* است* و براي* دريا??تن* سر وجود او بايد به* حقيقت* ن??س* پي* برد. شاعر در برخي* از اشعار خويش* گوش* خود را به* پيام* اهل* راز و صداي* هات??* و پند پير و سخن* كاردان* و ناله* رباب* و چنگ* باز نموده* است* وحقايقي* از زبان* اينان* كه* در حقيقت* همه* از يك* زبان* گويند مي*شنود و از عالم* حال* رو به* زاهدان* پرقيل* و قال* كرده* رندانه* سخن*ها مي*گويد.

 

حا??ظ در جاي* ديگر از اصطلاحات* باده* و مي* و ميكده* در بيان* مقاصد عر??اني* خود سود مي*جويد; مقصود او از مي* و ميخوارگي* در مواردي* همانا تازيانه*اي* است* كه* براي* پرده* دري* از روحانيون* ريايي* عوام* ??ريب* به* كار مي*رود و ميكده* واقعي* را درگاه* حق* مي*داند كه* مستي* عار??ان* از آنجاست* و براي* رسيدن* و نايل* آمدن* به*آن* رنجها مي*كشند و اشكها مي*ريزند و خاك* راه* معر??ت* را به* رخسار مي*سايند. خواجه* بزرگ* شعر و ادب* مي*پرستي* را آن* مي*داند كه* آدمي* را از خود بيخود مي*كند و آن* را در مقابل* خودپرستي* به* كار مي*برد و عشق*ورزي* و باده*گساري* عار??ان* را حق*پرستي* و گذشتن* از حرص* و شهوت* و آرزوي* وصال* حقيقت* مي*داند كه* حاضرند در راه* حق* رنج* برند و درد كشند و شكايتي* نكنند. وي* عشق* عار??* را عشقي* معنوي* مي*داند كه* جوينده* آن* سعي* دارد خود را از چاه* طبيعت* بيرون* برد و در بحر عميق* عشق* حق* كه* كرانه* ندارد غرق* شود.

 

از زيباترين* جلوه*ها و مضامين* غزليات* خواجه* حا??ظ آن* است* كه* اگر چه* او مخال??* با روش* شهوت* پرستان* و پيروان* طبيعت* و دشمن* ريا و سالوس* و زهد ??روشي* و عوام* ??ريبي* است* و ??راموش* كردن* عالم* روحاني* و پرداختن* به* جهان* جسماني* را شرط عقل* و معر??ت* نمي*داند ولي* در عين*حال* انسانها را به* بهره*مندي* از زيبايي*ها و دوستي*هاي* جهان* هستي*، كه* آ??ريدگار آن* را مقدمه* آن* جهان* قرار داده*،دعوت* مي*كند به* شرط اينكه* از راه* عقل* و خرد دور ني??تند. خواجه* آدميان* را به* برخورداري* از لطاي??* خلقت* و جمال* طبيعت* دعوت* مي*كند و با شاهد آوردن* از زندگي* خود كه* در ح??ظ نشاط و داشتن* روح* قوي* و ??كر بلند و ميل* به* و??ا و مروت* و رغبت* به* سعي* و عمل* سرمشق* بوده*، انسانها را به* خوش* بودن* و خوش* داشتن* زندگي* خود دعوت* مي*كند.

 

در مجموع* مي*توان* گ??ت* اشعار حا??ظ آميزه*اي* است* از معاني* عاشقانه* و اجتماعي* و عر??اني* و در هر يك* از غزليات* خود در كنار عبارات* معمولي* مقاصد عالي* خود را نيز در باب* هستي* و محبت* و مدارا و گذشت* وخشونت*ها و رياكاري*هاو مردم* ??ريبي*هاي* نوخاستگان* به* قدرت* رسيده* و لطاي??* خلقت* و جمال* طبيعت* و اراده* عار??انه* انديشه* نيرومند به* نمايش* مي*گذارد كه* هريك* از اين* مضامين* بسيار آموزنده* و عبرت*انگيز است* و راه* و رسم* زندگي* را به* انسان*ها مي*آموزد. حا??ظ انديشمندي* است* كه* با غزليات* نا??ذ و روح* نواز خود مرزهاي* قرون* و اعصار را در نورديده* و در اعماق* دل* تك* تك* ايرانيان* رسوخ* كرده* است*; از اين* روي* كمتر خانه*اي* را در ايران* مي*توان* يا??ت* كه* ديوان* حا??ظ در آن* نباشد ومورد مطالعه* قرار نگيرد. ايرانيان* ديوان* حا??ظ را سخت* گرامي* مي*دارند و از طريق* ت??أل* به* اشعار اين* شاعر جاوداني*، با او به* راز و نياز مي*پردازند و از اينروست* كه* به* او لقب* لسان* الغيب* و ترجمان* اسرار داده*اند. انديشه* و ا??كار والاي* اين* حكيم* و عار??* نامدار به* ساير ملل* نيز راه* يا??ته* است* و شعراي* بزرگي* همچون* گوته* آلماني* او را از بزرگترين* انديشمندان* تاريخ* هستي* لقب* داده*اند كه* به* انسانها درس* عشق* و محبت* داده* است*.

 

ديوان* حا??ظ به* دهها زبان* ترجمه* شده* و در زمره* معرو??*ترين* كتب* ادبي* جهان* است*. ساليانه* چندين* سمينار در ارتباط با بررسي* شخصيت* اين* شاعر برجسته* در ايران* و ساير كشورهاي* جهان* برگزار مي*شود و سازمان* يونسكو وي* را يكي* از ذخيره*هاي* جاودانه* ادب* در جهان* دانسته* است*. ميعادگاه* حا??ظيه* در شيراز زيارتگه* رندان* جهان* است* و بسياري* از ادب* دوستان* از سراسر جهان* با حضور در اين* مكان* پر رمز و راز بر عمق* معر??ت* و دانش* او تحسين* مي*ورزند.

 

در پايان* اين* مبحث* گزيده*اي* از چند غزل* زيباي* لسان* الغيب* كه* بيانگر انديشه*هاي* متعالي* اوست* و هر يك* بيت*الغزل* معر??ت* خواجه* شيراز به* شمار مي*رود نقل* مي*گردد. دريغا كه* محدوديت* كلام* اجازه* ت??سير و تحليل* اين* اشعار را نمي*دهد: (بارها دل* طلب* جام* جم* از ما مي*كرد/ آنچه* خود داشت* زبيگانه* تمنا مي*كرد // گوهري* كز صد??* كون* و مكان* بيرونست* / طلب* از گمشدگان* لب* دريا مي*كرد // مشكل* خويش* بر پير مغان* بردم* دوش* / كو بتأييد نظر حل* معما مي*كرد // ديدمش* خرم* و خندان* قدح* باده* بدست*/ واندران* آينه* صدگونه* تماشا مي*كرد// گ??تم*: اين* جام* جهان* بين* بتو كي* داد حكيم*؟ / گ??ت* آنروز كه* اين* گنبد مينا مي*كرد// بيدلي* در همه* احوال* خدا با او بود / او نميديدش* و از دور خدايا مي*كرد...) // *** دوش* در حلقه* ما قصه* گيسوي* تو بود / تا دل* شب* سخن* از سلسله* موي* تو بود // دل* كه* از ناوك* مژگان* تو در خون* مي*گشت* / باز مشتاق* كمانخانه* ابروي* تو بود // هم* ع??اا... صبا كز تو پيامي* مي*داد / ورنه* در كس* نرسيديم* كه* از كوي* تو بود // عالم* ماز شور و شر عشق* خبر هيچ* نداشت* / ??تنه*انگيز جهان* غمزه* جادوي* تو بود // من* سرگشته* هم* از اهل* سلامت* بودم* / دام* را هم* شكن* طره* هندوي* تو بود // بگشا بند قبا تا بگشايد دل* من* / كه* گشادي* كه* مرا بوذر پهلوي* تو بود // بو??اي* تو كه* بر تربت* حا??ظ بگذر / كز جهان* مي*شد و در آرزوي* روي* تو بود // *** ??كر بلبل* همه* آنست* كه* گل* شد يارش* / گل* در انديشه* كه* چون* عشوه* كند در كارش*// دلربايي* همه* آن* نيست* كه* عاشق* بكشند / خواجه* آنست* كه* باشد غم* خدمتكارش* // جاي* آنست* كه* خون* موج* زند در دل* لعل* / زين* تغابن* كه* خز??* مي*شكند بازارش*// بلبل* از ??يض* گل* آموخت* سخن* ورنه* نبود / اين* همه* قول* و غزل* تعبيه* در منقارش* // اي* كه* در كوچه* معشوقه* ما ميگذري* / برحذر باش* كه* سر مي*شكند ديوارش* // آن* س??ر كرده* كه* صد قا??له* دل* همره* اوست/ هر كجا هست* خدايا بسلامت* دارش// صحبت* عا??يتت* گرچه* خوش* ا??تاد ايدل*/ جانب* عشق* عزيز است* ??رو مگذارش* // صو??ي* سرخوش* از اين* دست* كه* كج* كرد كلاه*/ به* دو جام* دگر آش??ته* شود دستارش* // دل* حا??ظ كه* بديدار تو خو گر شده* بود / ناز پرورد وصالست* مجو آزارش// ------------------------------------>

 

1-براساس* منابع* و شهادت* يكي* از علماء معاصر حا??ظ (محمد گلندام*) خواجه* در جواني* سنگين*ترين* كتابهاي* مذهبي* و ادبي* دوره* خويش* همچون* كشا??* زمخشري* در ت??سير، مصباح* مطرزي* در نحو، طوالع* الانوار من* مطالع* الانظار قاضي* بيضاوي* در حكمت*، شرح* مطالع* قطب* الدين* رازي* در منطق* و م??تاح* العلوم* سكاكي* در ادبيات* را بطور كامل* مطالعه* كرده* بود.

 

2- وي* در برخي* از ابيات* خويش* به* اين* نكته* اشاره* كرده* است*: (نديدم* خوشتر از شعر تو حا??ظ / بقرآني* كه* تو در سينه*داري*...( // *** (زحا??ظان* جهان* كس* چوبنده* جمع* نكرد / لطاي??* حكما با كتاب* قرآني*...( // 3- (بعهد سلطنت* شاه* شيخ* ابواسحق* / بپنج* شخص* عجيب* ملك* ??ارس* بود آباد // نخست* پادشاهي* همچو او ولايتبخش* / كه* جهان* خلق* بپرورد و داد عيش* بداد...) //

 

 

 

لازم* به* ذكر است* حا??ظ در معدود مدايحي* كه* گ??ته* است* نه* تنها متانت* خود را از دست* نداده* است* بلكه* همچون* سعدي* ممدوحان* خود را پند داده* و كي??ر دهر و ناپايداري* اين* دنيا و لزوم* رعايت* انصا??* و عدالت* را به* آنان* گوشزد ساخته* است*. 4- حا??ظ در يكي* از ابيات* خود به* واقعه* كور شدن* امير مبارز الدين* اشاره* كرده* است*: (... آنكه* روشن* شد جهان* بينش* بدو / ميل* در چشم* جهان* بينش* كشيد...) // ***

 

5- حا??ظ نيز در يكي* از شعرهاي* خود ص??ات* مثبت* شاه* شجاع* را ياد كرده* است*: (مظهر لط??* ازل* روشني* چشم* امل* / جامع* علم* و عمل* جان* جهان* شاه* شجاع*) // 6- اشاره* به* يكي* از اشعار بسيار معرو??* حا??ظ كه* در يكي* از اشعار آن* مي*گويد: اگر آن* ترك* شيرازي* به* دست* آرد دل* ما را / به* خال* هندويش* بخشم* سمرقند و بخارا را//

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...