رفتن به مطلب
انجمن پی سی دی
mahdiyeh71

دل نوشته

پست های پیشنهاد شده

می دونی؟

یه اتاق باشه… گرم گرم… روشن روشن…

تو باشی، منم باشم

ک?? اتاق سنگ باشه… سنگ س??ید… تو منو بغل کردی که نترسم

که سردم نشه، نلرزم

می دونی؟

تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار

پاهاتم دراز کردی… منم اومدم نشستم جلوت

بهت تکیه دادم

دو تا دستاتو دور من حلقه کردی

بهت میگم چشماتو می بندی؟ می گی: آره

چشماتو می بندی

بهت می گم: قصه می گی تو گوشم؟

می گی: آره

و شروع می کنی به قصه گ??تن تو گوشم

آروم آروم… قصه می گی

یک عالمه قصه بلند و طولانی که هیچ وقت تموم نمی شه

می دونی؟

می خوام رگمو بزنم

یه حرکت سریع… یه جمله ی عمیق بلدی؟

نه وای!!! تو که نمی بینی

و نمی دونی که می خوام رگمو بزنم

تو چشماتو بستی نمی بینی…

من تیغ رو از جیبم در میارم… نمی بینی که سریع می برم

نمی بینی که خون ??واره می کنه… روی سنگ های س??ید و

نمی بینی که دستم می سوزه

من لبمو گاز می گیرم که نگم: آخ

که تو چشماتو باز نکنی و منو نبینی

تو داری قصه می گی و هیچ چیز رو نمی بینی

من دارم دستمو نگاه می کنم

دست چپمو… خون ازش میاد

می دونی؟

دستمو می ذارم رو زانوهام

خون از روی زانوهام می ریزه ک?? سنگ ها

مسیرش قشنگه… حی?? که چشمات بسته است

نمی بینی…

تو بغلم کردی می بینی که سردم شده

محکم تر بغلم می کنی تا گرمم شه

می بینی که نامنظم ن??س می کشم

تو دلت می گی آخی…

ن??سم گر??ت… می بینی ولی محکم تر بغلم می کنی

سردتر می شم… می بینی که دیگه ن??س نمی کشم

چشماتو باز می کنی و می بینی من مردم… می دونی؟

می ترسم خودمو بکشم

از سرد شدن… از این هایی که مردن… از خون دیدن

ولی وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم

مردن خوب بود

آروم آروم… در کناره تو… و در آغوشه تو…

گریه نکن

من دیگه نیستم که ببوسمت… بگم خوشگل شدی

تو خیلی گریه می کنی

دلم می شکنه… دلم نازکه… نشکونش

باشه؟

من مردم ولی تو باورت نمی شه

تکونم میدی که بیدار شم

??کر می کنی مثل همیشه قصه گ??تی و من خوابیدم

می بینی ن??س نمی کشم… ولی بازم باور نمی کنی

اون قدر محکم بغلم می کنی که گرمم شه… اما ??ایده نداره

من مردم… ولی برای تو زنده ام

پس هر شب به این باغ بیا… ولی گریه نکن

می خوام یه چیزی بهت بگم می دونی؟

دوستت دارم

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

اینجا هستم کنار این موج های وحشی دریا تک و تنها! دلم خیلی برات تنگ شده، نمی دونم الآن کجای اون آسمون هستی، تنها اینو می دونم که الآن دیگه مثه گذشته ها دست در دست من، شونه به شونه ی هم، با هم نوازی قدم هامون کنار هم روی این شن های داغ نیستی! نمی دونم دوباره این دل لامصب چش شده که نمی تونه یه دقیقه آروم بگیره تا من حتی ??رصت اینو داشته باشم که پلک هامو روی هم بذارمو تو روی پرده ی چشمام بیای… نمی تونم بگم که چه جوری تا اینجا اومدم! نمی تونم بگم که چه جوری ن??س هام بالا میاد برای جست و جوی عطر تو و دست خالی بر می گرده! نمی تونم بگم که چه جوری تا حالا گریه نکردم! اومدی پیشم و گ??تی که باید بری! التماست کردم، به پات ا??تادم، قسمت دادم، گریه کردم، ناله کردم، دعوات کردم، سرت داد کشیدم، باهات قهر کردم… هیچ ??ایده ای نداشت باید می ر??تی… روز س??ر ??قط برگشتی بهم گ??تی که دلم پیشت امانت میام ازت پس می گیرم… اما نمی دونستم خوب به عهدت و??ا نمی کنی و اون دلی که بهم داده بودی هیچ وقت ازم پس نمی گیری! خوب الآن تکلی?? من چیه؟ چه جوابی بهش بدم؟ به دلم! آره به دلم چی بگم؟ بگم این دلی که بهت دادم تا باهاش سکوت مخملیت رو قسمت کنی الآن دیگه باید بره زیر خروارها خاک؟! این دلی که باهاش شب و روز سرکردی، نگاش کردی، دوستش داشتی الآن دیگه باید بره! بدون این که دیگه حتی بتونی حسش کنی! چقدر گریه کردم؟! ??کرشو بکن حتی یه قطره اشکم نتونستم برات بریزم! همه می گ??تن این دیوونه شده! مگه چه اشکالی داره؟ آره دیوونه شدم! توی عالم دیوونگی می تونم چشماتو به یاد بیارم… به دستات بوسه بزنم… دیگه اونجا نمی تونی ازم دور بشی… بهم میگن ??راموشش کن! آخه چه جوری من اونی رو ??راموش کنم که برام مقدسه؟ چه جوری اونی رو ??راموش کنم که توی حرم امن دلش جا داشتم؟ حالا من این جا کنار این موج ها آروم نشستم… نشستم تا شاید خبری از باد بشه و بگه که تو کجایی! حتی ماهی ها هم ??همیدن که من تنها شدم! اما هنوز گریــــه نکردم…

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشک هایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید… یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم… من تمام ??ریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی، عشق و صداقت مدت هاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و ن??رت ها را به تاریک خانه دل سپردم و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه آغاز کردم و تو… چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی… تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خودخواهیت ??روختی… اولین مهمان تنهایی هایم بودی…

روزی را که قایقی ساختیم و آن را از ساحل سرد سکوت به دریای حوادث رهسپار کردیم دستانم از پارو زدن خسته بود… دلم گر??ته بود… زخم دست هایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم… به تو تکیه کردم… هیچ گاه از زخم های روحم چیزی نگ??تم و چه آرام آن ها را در خود مخ??ی کردم… دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخم های دلم اما لیاقتش را نداشتم…

مدت ها بود که به راه های ر??ته… به گذشته های دور خیره شده بودی… من تک و تنها پارو می زدم و دست هایم از ??رط رنج و درد به خون آغشته بود… تحمل کردم… هیچ نگ??تم چون زندگی به من آموخته بود صبورانه باید جنگید… به من آموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند باید زندگی کرد…

اما امروز دریا??تم که حجمی که در قایق من نشسته بود جز مشتی هیچ چیز دیگری نبود… و ای کاش زود تر قایقم را سبک تر کرده بودم… با این همه… بهترینم دوستت دارم… هرگز ??راموشت نمی کنم…

هیچ کس این چنین سحرآمیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند، با هیچ زندگی می کنند، به هیچ اعتقاد دارند و با هیچ می میرند…

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن…

ولی کاش بودی تا اشک هایم از شوق دیدارت سرازیر می شد…

کاش بودی و دست های مهربانت مرهم همه دلتنگی ها و نبودن هایت می شد…

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو می رساندم… بدون تو عاشقی برایم عذاب است

می دانم که نمی دانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم…

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم…

می دانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب می شود

می دانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت…

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار…

شش حر?? و چهار نقطه! کلمه کوتاهیه، اما معنیش رو شاید سال ها طول بکشه تا ب??همی!

تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!

تنهایی، چشم براه بودن، غم، غصه، ناامیدی، شکنجه روحی، دلتنگی، صبوری، اشک بی صدا، هق هق شبونه، ا??سردگی، پشیمونی، بی خبری، دلواپسی و…

برای هر کدوم از این کلمات چند حر??ی که خیلی راحت به زبون میاد

و خیلی راحت رو کاغذ نوشته می شه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد

تا معانی شون رو ??همید و درست درکشون کرد…

به اشتراک گذاری این ارسال


لینک به ارسال
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

برای ارسال دیدگاه یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

ورود به حساب کاربری

×
×
  • جدید...