aminomi Posted October 5, 2014 Author Share Posted October 5, 2014 ژانر ??یلم : بیوگرا??ی، درام 2014 Wild (طبیعت وحشی) کارگردان : Jean-Marc Vallée نویسندگان : Nick Hornby, Cheryl Strayed بازیگران : Reese Witherspoon, Gaby Hoffmann, Laura Dern امتیاز : 7.1 از 10 خلاصه داستان : داستان واقعی زنی که 1100 مایل کوهنوردی کرد و ... منتقد: است??ن ??اربر (هالیوود ریپورتر) - امتیاز ۸ از ۱۰ (۴.۰ از ۵) «ژان مارک ولی»، کارگردان کانادایی، کمتر از 10 ??یلم ساخته، اما همان ??یلمها، دامنهی وسیعی از ژانرها را دربر میگیرند.برخی از کارگردانان تنها در ساخت ??یلم در یک ژانر تخصص پیدا میکنند، اما ولی در ژانرهای مختل?? تجربه دارد.او هم ??یلم داستان محوری چون «دیوانه/C.R.A.Z.Y» را در کارنامه دارد، هم اثری تاریخی چون «ویکتوریای جوان/The Young Victoria».«باشگاه مصر??کنندگان دالاس/Dallas Buyers Club» هم که سال گذشته چند اسکار گر??ت، بخشی قابل توجه از بیماری ایدز و ا??راد مبتلا به آن را به تصویر کشید.حالا او در «طبیعت وحشی/Wild»، که بر اساس کتابی پر??روش از «چریل استرید» است، توانسته یک ??یلم ماجرایی زیبا در دل طبیعت خلق کند که داستانی قدرتمند در باب مشکلات خانواده و زنده ماندن دارد.در همهی ??یلمهای این سبک، گوشهای از زندگی شخصیتی مصمم و بااراده به تصویر کشیده میشود، اما ت??اوت اصلی ??یلمهای این سبک، چگونگی ترسیم دنیا و وقایع به دست کارگردان است. آخرین ??یلم ولی شما را ناراحت و اندوهگین خواهد کرد، اما دارای ویژگیهای نشاطآور نیز هست.محبوبیت کتاب استرید و بازی بسیار قوی «ریسی ویترسپون» خوب بودن ??یلم را برای مخاطبان تضمین میکند، و هم ارزش کار کارگردان و نویسندهی ??یلم را به نمایان میکند، «نیک هارنبی» نویسندهی این ??یلم است و توانسته اقتباسی درخور توجه از کتابی پر??روش به عمل آورد.ات??اقات ??یلم در شهر تلوراید [شهری زیبا و کوهستانی در ایالت کلورادو] رخ میدهند، و کمپانی «??اکس سرچلایت» این ??یلم را در پاییز امسال اکران میکند، ??یلمی که یکی از مدعیان کسب جوایز مختل?? است. باشگاه مصر??کنندگان دالاس برای هر دو بازیگر نقش اول و نقش مکمل مرد برندهی اسکار شد، و حالا «طبیعت وحشی» نیز شانس برنده شدن دو اسکار برای نقش اول و نقش مکمل زن را داراست.البته ویترسپون برای این بخش از زندگی استرید (این نامی است که او پس از ازدواجی نامو??ق برای خود انتخاب کرد) کمی پیر است، چرا که وقتی استرید تصمیم به 1100 مایل کوهنوردی در کوههای «پسی??یک ک??ر??ست تریل» در میان مرز مکزیک و رشته کوه ا??ر??گ??ن گر??ت، 26 ساله بود.البته استرید آن قدر سختی کشیده بوده که چهرهاش نسبت به سنش کمی پیرتر باشد.ویترسپون به خوبی توانسته هم از نظر جسمانی و هم از نظر احساسی و عاط??ی خودش را شبیه به استرید کند، استریدی که در آن زمان زن جوانی بود که سختیهای زیادی از زندگی شخصیاش کشیده بود و به دنبال احیای روحی و روانی خودش بود.هد?? استرید از این حرکت، تقریباََ به خاطر هیجان و تخلیهی روحیاش بود، و اصلاََ هم برای این چالش آمادگی نداشت.همانطور که استرید در کتابش نوشته:"من نه از میزان آمادگیام برای این چالش باخبر نبودم، نه از میزان سختیهای این کار، تا وقتی که انجامش دادم." ویترسپون هم توانسته این روحیات مت??اوت را که در پس این س??ر در استرید به وجود آمده بود را به خوبی به نمایش بگذارد. بازیگر همراه ویترسپون «لاورا درن» است که نقش بابی، مادر او را ای??ا میکند، ??رد سرزندهای که پزشکان تشخیص دادهاند بیماری بدخیمی دارد.ما از روابط نزدیک آنها ر??ته ر??ته باخبر میشویم.??یلم از جایی شروع میشود که چریل، در میانهی س??رش است، و در حالی که از نظر جسمانی در آن طبیعت بکر، در حال کم آوردن است.سپس با چندین ??لشبک، ما به ابتدای س??ر او و قبلتر از آن، دوران کودکی او و دوران تاهل او میرسیم و بیشتر با خانوادهی پرخاشگر او آشنا میشویم.این نوع روایت داستان در بسیاری از ??یلمهای امروزی مورد است??اده قرار گر??ته است، اما اینجا از آن درست است??اده شده و به کتاب استرید نزدیک شده است، و هارنبی و ولی توانستهاند با این روایت، به خوبی داستانی پرجزئیات را به تصویر کشند. اینکه ??یلمی همچون «طبیعت وحشی» چند قسمتی شود خیلی محتمل بهنظر میرسد، اما ماجراهای چریل استرید بسیار غیرمنتظرهتر از چیزی هستند که بتوان ??کرش را کرد و در خود زیبایی دارند که مانع از تبدیل آن به یک کابوس وحشتناک میشود.هنوز هم س??ر دراز او توسط مردم تحسین میشود، و اینجاست که تواناییهای هارنبی در بهکار بردن شخصیتهای ??رعی و ولی در بهکار بردن از گروه بازیگری خوب مشخص میشود و طوری ??یلم را کامل و جذاب نشان میدهد که به نظر میرسد این ??یلم در اصل، یک ??یلم چندقسمتی بوده که سپس به همهی آنها به یک قسمت تبدیل شدهاند.کار خارقالعادهی ??یلمبردار این ??یلم یعنی «ی??و??س ب??لَنگ??ر» نیز به ??یلم کمک بسزایی کرده است، او ما را به تماشای مناظر زیبا و مختل?? میبرد، از صحرای سوزان موژاو تا کوهستانهای خیرهکنندهی میان شمال کالی??ورنیا و رشته کوه ا??ر??گ??ن. ??یلم در ??لشبکها هم جذاب است.«گبی ها??من» در نقش دوست چریل حضور دارد، کسی که شکاک است اما همواره پشتیبان چریل بوده.«توماس سادوسکی» هم در نقش شوهر روانی چریل، در کنار چریل بیشترین نقش را در داستان دارد، اما این مادر چریل است که همراه دخترش، احساسات مخاطب را جریحه دار میکند.داستان زندگی بابی مادر چریل نیز، با بیمار شدنش رنگ و بویی دردناک به خود میگیرد، همانند زندگی دخترش گیراست.اینجا، یکی از صادقانهترین و بهترین روابط مادر و دختری در میان ??یلمهای این چندساله به وجود آمده است، و بیماری مادر او که عملاََ تمامی امید چریل را از بین میبرد، اما او تصمیم میگیرد با یک چالش واقعی، به زندگی برگردد. ویترسپون از اینکه نیمهی تاریک چریل را هم به نمایش درآورد هیچ ترس و خجالتی ندارد، شخصیت او در مصر?? مواد مخدر و آمیزش زیادهروی میکند، علیالخصوص هروئین.نبرد او برای زنده ماندن مدتها قبل از اینکه به سراغ آن چالش برود، آغاز شده بود، س??ر او نیز بر تلاش او برای بقا ا??زود.جذابیت ویترسپون هم چریل را همواره در آن روی زیباییاش قرار میدهد، اما هرگز برای به هوس انداختن مخاطب از آن است??اده نشده است. ??یلم تشابهات زیادی با ??یلم «در دل طبیعت وحشی» اثر شان پن دارد، و اگر داستان این ??یلم کمی روشنتر و بانشاطتر بود، میتوانست موجب سو ت??اهماتی شود.مشکلات اساسی او، چیزیست که او را در س??رش مو??ق کرد و توانست، به برگ برندهی او بدل شود. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 5, 2014 Author Share Posted October 5, 2014 ژانر ??یلم : اکشن، علمی تخیلی، معمایی 2014 The Maze Runner (مازگرد) کارگردان : Wes Ball نویسندگان : Noah Oppenheim, Grant Pierce Myers, T.S. Nowlin بازیگران : Dylan O'Brien, Kaya Scodelario, Will Poulter امتیاز : 7.5 از 10 ۱۱۳ دقیقه PG-13 برگر??ته از رمان "مازگرد" به قلم: ج??یمز داشن??ر خلاصه داستان : داستان ??یلم با ورود توماس به مکاني اسرارآميز به نام «بيشه» شروع ميشود. اين مکان محل زندگي گروهي از پسران نوجوان است و درست در مرکز مازی عظيم قرار دارد. به نظر ميرسد که ??رار از «بيشه» غيرممکن باشد چون شبها نميتوان سالم از اين ماز رد شد. اين ماز هر روز تغيير ميکند و بعد از تاريک شدن هوا «عزاداران غول آسا» در دالانهايش گشت ميزنند و... منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۵ از ۱۰ (۲ از ۴) عليرغم شروعي ??وقالعاده و ۴۵ دقيقه نخست جذاب، « مازگرد /The Maze Runner» را ميتوان يکي از ضعي??ترين ??يلمهاي ??را آخرالزماني مختص جوانان سالهاي اخير خواند. ناتواني ??يلم در ح??ظ انرژي اوليهاش در سراسر ??يلم منجر به تجربه اي مأيوس کننده شده است. پلان آخر مبهم (به همراه «الهامهاي» نامتناسب و گيج کننده) و پاياني باز به اين نارضايتي دامن ميزنند. «مازگرد» شروع ??وقالعاده اي دارد و صر??اً بر اساس نيمه نخستش، ظاهراً ميتواند مو??ق باشد. اما متأس??انه، ويژگيهايي که باعث جذابيت ??يلم ميشوند خيلي زود بخار ميشوند و به هوا ميروند. با از بين ر??تن حس اسرارآميز ??يلم، «مازگرد» نيز قدرت ح??ظ بيننده را از دست ميدهد. هر چه بيشتر درباره موقعيت شخصيتها اطلاعات به دست ميآوريم، باورپذيري داستان کمتر ميشود. «مازگرد» داراي چندين ايده خوب است اما خط روايي ??يلم با وصله پينه کردن آنها به هم محصولي ژنريک و نااميد کننده را رقم زده است. از اين بدتر، ??يلم به جاي اين که پاياني دلپذير را پيش چشم بيننده ترسيم کند دچار وق??ه ميشود و بيننده را مجبور ميکند براي مطلع شدن از سرنوشت قهرمانان قصه تا اکران دنباله ??يلم در آينده اي نامعلوم صبر کنند. در نتيجه، «مازگرد » را نميتوان ??يلمي مستقل در نظر گر??ت. شايد ا??زودن يک يا دو ??صل ديگر (کتاب منبع ??يلم سه قسمت دارد) بتواند بي انسجامي که ??يلمنامه در ۳۰ دقيقه پاياني خود نمايش ميدهد را از بين ببرد. «مازگرد» با ورود توماس (با بازي ديلان او. ب??رايان) به مکاني اسرارآميز به نام «بيشه» شروع ميشود. اين مکان، که از ??يلم «ارباب مگسها /Lord of the Flies» الهام گر??ته است، محل زندگي گروهي از پسران نوجوان است و درست در مرکز مازی عظيم قرار دارد. به نظر ميرسد که ??رار از «بيشه» غيرممکن باشد چون شبها نميتوان سالم از اين ماز رد شد. اين ماز هر روز تغيير ميکند و بعد از تاريک شدن هوا «عزاداران غول آسا» در دالانهايش گشت ميزنند. پسران بيشه جامعه اي بدوي و عملگرا را تشکيل دادهاند، که در آن هر کس وظاي?? محول شده به خود را انجام ميدهد. رهبر اين جامعه آلبی (با بازي امل آمين) است، که بيش از بقيه (۳ سال) آنجا بوده است. معاونان او نيوت?? ??کور (با بازي توماس ب??رودی-سَنگا??ست??ر) و گالي جنگجو (با بازي ويل پولت??ر) هستند. توماس نيز مانند بقيه در حالي وارد ماز شده است که همه چيز از حا??ظهاش پاک شده است؛ او به جز اسمش هيچ چيز ديگري از گذشته خود را به ياد نميآورد. او همچنين ميل شديدي به مازگرد شدن - يکي از چندين پسري که وظي??هشان عبور از ماز در طول روز و نقشه برداري از پيچ و خمهاي آن است- دارد. شرايط در بيشه بعد از وقوع دو ات??اق به شدت تغيير ميکند: آلبی در طول يکي از مازگردی ها به شدت آسيب ميبيند و ت??ر??زا (با بازی کایا ا??سکادلاريو) وارد بيشه ميشود. او نخستين دختري است که وارد بيشه شده و طبق يادداشتي که همراهش است او آخرين ??ردي است که به بيشه آمده است. در رأس بازيگران جوان و اغلب مذکر ??يلم ديلان او. ب??رايان، بازيگري جذاب با طر??داران بسيار در نتيجه بازيهاي اش در مجموعه تلويزيوني «گرگ نوجوان/ Teen Wolf»، قرار دارد. ويل پولت??ر انگليسي، که در «نارنیا ۳ / The Chronicles of Narnia: The Voyage of the Dawn Treader»( روزشمار نارنیا : س??ر با کشتی سپیدهپیما) نقش يوستاس را بازي کرده و اخيراً هم در «ما ميلر هستيم / We're the Millers» ديده شده است، به خوبي با زير و بمهاي يک کاراکتر من??ور آشنا است. توماس ب??رودی-سَنگا??ست??ر، ديگر بريتانيايي اين ??يلم (و تنها ??ردي که اجازه دارد لهجه مادري خود را ح??ظ کند) ممکن است براي طر??داران سريال «بازي تاج و تخت / Game of Thrones» آشنا باشد. او نقش همراه ب??ران ا??ستارک، جوی??ن ريد، را در آن سريال اي??ا ميکند. کایا ا??سکادلاريو، يکي از پايه هاي دائمي برنامه هاي تلويزيوني بريتانيا از سال ۲۰۰۷، نقش چندان پررنگي ندارد و البته هرگز نميتواند جني??ر لارنس را در اي??اي نقش يک زن غالب به چالش بکشد. نخستين تجربه کارگرداني و??س بال (که قبلاً در زمينه جلوه های هنری و ويژه ??عاليت ميکرده) يک دست نيست. ظاهر ??يلم ممکن است عالي به نظر برسد. طراحي صحنه تأثيرگذار است و جلوه هاي ويژه، در عين محدود بودن، يک دست هستند. بال در ابتداي ??يلم قادر به ايجاد تنش است. با اين حال، در نزاعي که کمي بعدتر بين پسرها و غولها در ميگيرد، لرزشهاي دوربين، پن های سريع و کاتهاي پشت سرهم عملاً به بيننده اجازه نميدهند که ب??همد چه ات??اقي دارد ميا??تد. (اين رويکرد تا حدي نتيجه درجه PG-13 ??يلم است، که به دوربين اجازه نميدهد صحنههاي خونين و مرگ آور را زيادي نشان دهد.) چون با رمان اصلي (نوشته ج??يمز داشن??ر در سال ۲۰۰۷) آشنايي ندارم نميتوانم در خصوص اين که اشتباهات روايي ??يلم، که البته زياد هم هستند، نتيجه مشکلات کتاب يا محصول ??يلم نامه نويسي يا تدوين ناشيانه هستند، اظهار نظر کنم. رازهاي مختل?? از طريق ت??سيرهاي مبهم ارائه ميشوند و چيزهايي مانند سبز شدن کاراکترها در جايي که منطقاً نبايد آنجا باشند چرند هستند. ??اکس براي ساخت دنباله اين ??يلم چراغ سبز نشان داده است بنابراين اين ??رصت را پيدا خواهيم کرد تا بدانيم شخصيتها قرار است کجا بروند. شايد ساخت يک قسمت دوم قدرتمند بتواند طعم تلخ باقيمانده از تماشاي قسمت اول را از ذهنمان بزدايد. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 5, 2014 Author Share Posted October 5, 2014 ژانر ??یلم : اکشن، ماجرایی 2014 Hercules (هرکولس) کارگردان : Brett Ratner نویسندگان : Ryan Condal, Evan Spiliotopoulos بازیگران : Dwayne Johnson, John Hurt, Ian McShane امتیاز : 6.4 از 10 ۹۸ دقیقه PG-13 خلاصه داستان: هرکولس نیمه خدای یونانی، یک شمشیرزن مزدور است. تا اینکه موا??قت می کند به لرد کوتیس تراسی و دخترش کمک کند تا با شورشیان روبرو شوند... منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۵ از ۱۰ (۲ از ۴) این روزها به نظر می رسد تقریباً همه چیز بر اساس یک کمیک بوک ساخته شده باشد و درونمایه ی سینمایی حاصله همیشه ارزش تلاشی که برای اقتباس آن به کار برده شده را ندارد. قطعاً «هرکولس» یک شکست پرهزینه و عظیم است، اثری که عناصر مشغول کننده ی بصری زیادی دارد اما از نظر احساسی ??لج است. ??یلم در حالیکه از برانگیختن ذره ای توجه و علاقه ی ??ردی عاجز می ماند تماشاگر را با جلوه های ویژه ی کامپیوتری بی پایان خود خسته می کند. کارگردان ??یلم «برت رتنر» همیشه به بکار بستن جلوه های بصری شناخته شده بوده اما حتی برای او هم این ??یلم نشان دهنده ی گامی اشتباه است زیرا عامل حیرت برانگیز و هیجان آور در آن به نوعی خنثی و الکن از کار درآمده است. اگر بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم باید بگوئیم «هرکولس» از طرح اولیه ی جذابی برخوردار است گرچه از این جذابیت است??اده ی چندانی نشده است. در این جهان ممکن است خدایانی وجود داشته باشند یا نباشند - تا اینجای مسئله مبهم است و هیچ یک از خدایان شخصاً حضور پیدا نمی کنند - اما هرکولس (با نقش آ??رینی «دواین جانسون» در بهترین حالت تشابه بدنی به «آرنولد شوارتزنگر») پسر زئوس نیست. در واقع او یک یتیم است. شهرت او به عنوان یک نیمه خدا طی سال ها کسب شده است و به او اجازه می دهد به عنوان یک مزدور که جایگاه و اعتبار خود را معامله می کند، ثروتی به هم بزند. بله این ??رضیه می توانست به داستانی جذاب منتج شود اما این در صورتی بود که ??یلم ساخته ی «ریدلی اسکات» باشد نه شخصی مثل «برت رتنر». به جای آن در نهایت با این روبرو می شویم که هرکولس و گروه پنج ن??ره ی دلشادش (چهار مرد و یک زن) موا??قت می کنند تا به لرد کوتیس تراسی (جان هرت) کمک کنند تا در یک جنگ داخلی علیه شورشیانی که به سحر و جادو معرو??ند، بجنگند. هرکولس برای همکاری خود مبلغ دستمزی بالا تعیین می کند، با دختر کوتیس ارجنیا (ربکا ??رگوسن) نظر بازی می کند ، در یک مجموعه تمرینات شرکت می کند و در نهایت راهی جنگ می شود. این جنگ شامل دو نبرد عظیم می شود. بعد از نبرد دوم ??یلم متوجه می شود که رگه های داستانی زیادی هستند که به سرانجام نرسیده اند پس نتیجه ی آنها را به شکل یک خط داستانی مغشوش نیم ساعته کنار هم می چیند که در مرز میان کمی ابلهانه بودن تا کاملاً سبک سرانه بودن در ر??ت و برگشت است. به هرحال از آنجا که ما قرار نیست زیاد نگران سیر منطقی وقایع باشیم، می توانیم به صندلی مان تکیه دهیم و از چند صحنه ی جنگی دیگر هم لذت ببریم. بخش داستانی مربوط به شخصیت هرکولس، البته تا جایی که بتواند ادعای داشتن چنین بخشی را بکند، او را از نقش یک مزدور سنگدل که تنها به پول اهمیت می دهد به قهرمانی پایبند به اصول تبدیل می کند. صحنه هایی که در آنها هرکولس با هیولاها - هیدراس، سربروس و بقیه - می جنگد به شکلی کلاهبرداری هستند. آنها هیچ یک از تصاویری را که از ا??سانه هایی که درباره ی انسان یا خیالات او نقل شده است را به نمایش نمی گذارند. نزدیک ترین وضعیت او برای جنگیدن با یک موجود وحشی زمانی است که با سه گرگ مبارزه می کند. در کلیت خود این ??یلم بیشتر شبیه به ترکیبی از ??یلم های «Conan the Barbarian» و «300» شبیه است (البته به خوبی هیچ کدام از آنها نیست) تا اینکه شباهتی به ??یلمی مانند «نبرد تایتان ها» داشته باشد. گرچه از نظر دلایل تجاری مشخص است که چرا «هرکولس» به دنبال رده بندی PG-13 بوده است، در سراسر صحنه ها دیده می شود که ??یلمی با رده بندی R درون آن وجود دارد که به شدت میل دارد خود را نشان دهد. هر دو ??یلم «Conan the Barbarian» و «300» به دلیل نمایش روابط جنسی و خشونت در رده ی R قرار داشتند اما لزوم قرار گر??تن در دسته ی PG-13 باعث شده تا «هرکولس» هردوی این ??اکتور ها را در کمترین شکل ممکن به نمایش بگذارد. من نمی توانم مدعی شوم که اگر این ??یلم پر از صحنه های خونین و اندام های برهنه بود لزوماً اثر بهتری می شد اما احتمالاً سرگرم کننده تر از آب درمی آمد. «هرکولس» ??یلم طولانی ای نیست - کمتر از ۱۰۰ دقیقه است - اما لحظاتی وجود دارند که ??یلم با وجود همه ی اکشن خود حالتی کشدار پیدا می کند. موجب غا??لگیری کسی نخواهد بود که جانسون با وجود اینکه در نقش شخصیت اصلی به ماهیچه هایش کش و قوس مناسبی می دهد، اما نقش آ??رینی به یادماندنی ای برجا نمی گذارد. بیشتر همبازی هایش به جز دو ن??ر همگی به همان اندازه ??راموش شدنی هستند. «یان مک شین» ??وق العاده یکبار دیگر یک نقش کوچک را (در این ??یلم یکی از اعضای گروه هرکولس) برعهده می گیرد و تصویری دیدنی از آن ارائه می دهد. «رو??وس سوول» که نقش دوست صمیمی هرکولس، اتولیکوس را بازی می کند تصویری بسیار نزدیک به بازی «هریسن ??ورد» در نقش هان سولو (در ??یلم های «جنگ ستارگان») به نمایش می گذارد. «جان هرت» یا «جوز?? ??ینس» هیچ کدام شخصیت شرور تأثیر گذاری را ارائه نمی دهند با اینحال «پیتر مولان» که در نقش نوکری گیر ا??تاده است، کاملاً قابل تن??ر است. به نظر می رسد «هرکولس» به ذائقه ی پسران گروه سنی ۱۰ تا ۱۴ سال که کاری برای آنها بهتر از این نیست که چیزهایی را که معمولاً در بازی های ویدئویی می بینند روی پرده ی بزرگ سینما تماشا کنند، خوش بیاید. من ??یلم را به صورت دو بعدی دیده ام و نمی توانم نظری بدهم که ۳ بعدی آن بهتر است یا خیر، گرچه تصور چنین چیزی مشکل است. اگر جانسون امیدوار بود که این نقش ??رصتی استثنایی و راه گشا برای او باشد، بایستی تلاش خود را از سر بگیرد. شاید ??یلم در زدودن خصوصیات ا??سانه ای از شخصیت اصلی خود حالتی سرگرم کننده داشته باشد اما به جز این نکته نمی داند چه باید بکند و ۹۰ دقیقه دیگر در همین راستا ادامه می دهد و پیش می رود. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 5, 2014 Author Share Posted October 5, 2014 ژانر ??یلم : هیجانی 2014 A Most Wanted Man (مردی تحت تعقیب) کارگردان : Anton Corbijn نویسندگان : Andrew Bovell, John le Carré بازیگران : Grigoriy Dobrygin, Philip Seymour Hoffman, Homayoun Ershadi, Willem Dafoe با هنرمندی ??یلیپ سیمور ها??من امتیاز : 7.3 از 10 ۱۲۱ دقیقه R خلاصه داستان: یک مسلمان چچنی به صورت غیر قانونی به هامبورک مهاجرت میکند و در آنجا در جریان مبارزه با تروریسم جهانی دستگیر میشود... منتقد: جاستین چانگ (ورایتی) - امتیاز ۸ از ۱۰ (۴ از ۵) در ??یلم جدید «آنتون کوربین» به نام «مردی تحت تعقیب/A Most Wanted Man» سیستم اطلاعاتی هم موضوع ??یلم و هم روشی است که برای پرداخت آن به کار گر??ته شده است. ??یلم یک درام با طرح ریزی بسیار دقیق و پیوسته جذاب است که در هامبورگ ات??اق می ا??تد و با نگاهی بدبینانه و در عین حال با همدردی به پیچیدگی های اقدامات ضد تروریستی در دوره ی ??اجعه ی یازده سپتامبر می پردازد. کوربین همان شیوه ی خونسردانه و روش مند خود را که در اثر نامعمول خود «آمریکایی» است??اده کرده بود به کار می بندد و در این ??یلم هم عمدتاً به دلیل توجه خود به نکات دقیق و جزئیاتی که برای عملیات آلمانی ها در مرکز داستان نشان می دهد، با مو??قیت روبرو می شود. ??یلم با مثلث بازیگران خود با لهجه ی توتنی (نژادی قدیمی در آلمان) یعنی «??یلیپ سیمور ها??من»، «ریچل مک آدامز» و «ویلیام دا??و»، در انتخاب بازیگران متحمل ریسکی می شود که در نهایت با نتیجه ای مناسب روبرو می شود. این ??یلم که به صورت عامدانه از ضرباهنگ پایینی برخوردار است، آن دسته از تماشاگرانی را که دوست دارند تریلرهای جاسوسی شور و حرارت بیشتری داشته باشند را کنار می زند اما احتمالاً در میان تماشاگران ??همیده ی سینمای هنری که با دیدن نام «جان لو کاره» (نویسنده رمانی که ??یلم بر اساس آن ساخته شده) متوجه می شوند قرار است با چه چیزی روبرو شوند، حالتی حاکی از جذبه و ??ری??تگی ایجاد می کند. هامبورگ، شهر بندری آلمانی، جایی بود که «محمد عطا» و همدستانش برای حملات یازده سپتامبر نقشه کشیدند و این موضوعی است که عاملان اطلاعاتی را حتی تا یک دهه ی بعد هم در حالت هشدار بالایی نگاه داشته است. با تکیه بر این پیش زمینه ی بدبینی به جا و شرمی پیوسته پابرجا است که شخصیتی ژولیده و به شدت اهل میگساری مانند گانتر باخمن (ها??من) یک گروه ضد تروریسم مخ??یانه شکل می دهد تا درون جامعه ی اسلامی منابعی به دست بیاورد که آنها را به مظنونین رده بالاتر برساند. کار خطرناکی است و به صبر و حساسیت نیاز دارد و همچنین به تمایلی برای خویشتن داری و عقب نشینی و مذاکره کردن که در این مورد اخیر باخمن پیوسته متوجه می شود با رئیس اطلاعات هامبورگ دیتر مور (رینر بوک) اختلا??اتی دارد. مور اهل کاغذ بازی و انجام کارها به شیوه ی معمول و اداری آن است و ترجیح می دهد اول دستگیر کند و بعد سؤال کند. موضوع جدیدترین تضاد تمایلات آنها ایسا کارپو?? ۲۶ ساله (گریگوری دوبریگین) است، یک مهاجر نیمه چچنی، نیمه روسی که با وضعیتی در شر?? مرگ در هامبورگ پیدا می شود. او در حالیکه در هر دو کشوری که نژادش به آنها بازمی گردد مورد شکنجه و حبس قرار گر??ته است نزد یک زن مسلمان (دریا آلابورا) و پسر او (تیمر ایگیت) پناه می گیرد و به سرعت با آنابل ریچر (مک آدامز) ارتباط برقرار می کند. ریچر وکیل مدا??ع حقوق بشر جوان و پر شوری است که موا??قت می کند به کارپو?? کمک کند تا ارثیه ای به ارزش ده ها میلیون یورو را مدعی شود. این جوان پریشان و مرموز که توسط مقامات به عنوان یک مبارز جهادی ??راری تلقی شده، مورد توجه زیاد مور قرار می گیرد. مور می خواهد او را پیش از اینکه بتواند با گروهک های تروریست اسلامی تماس برقرار کند دستگیر کند، همچنین پیش از تماس با باخمن که شیوه ی او همیشه این بوده که لحظه ای توق?? کند، به تصویر کلی تر نگاه کند و حساب شده و استراتژیک ترین اقدام ممکن را انجام دهد. برای رسیدن به این هد?? باخمن با ریچر و تامی برو (دا??و)، رئیس بانکی که سرمایه ی مورد نظر در تصاحب آن است، ارتباط برقرار می کند و هر دوی آنها در نقشه ی باخمن برای پهن کردن دامی نه برای کارپو?? بلکه برای دکتر ??یصل عبدالله (همایون ارشادی) نقش کلیدی بازی می کنند. دکتر عبدالله یک مسلمان دانشگاهی و بشر دوست است که گروه ضد تروریستی ماه هاست او را دنبال می کند و گمان می رود به طور مخ??یانه از طریق کمک به یک کمپانی حمل و نقل مستقر در قبرس، از ??عالیت های تروریستی پشتیبانی می کند. به باخمن ۷۲ ساعت ??رصت داده می شود که ترتیب همه چیز را بدهد و این ??رصت از قبل ن??وذ قدرتی ایجاد می شود که مارتا سالیوان («رابین رایت» با موهای سیاه) اعمال می کند. سالیوان یک مأمور سی. آی. ا??ی قدرتمند و بی ثبات است و با حالتی که خالی از کنایه نیست عنوان می کند دلیل ظاهری آنچه آنها انجام می دهند این است که دنیا را به جای امن تری تبدیل کند. ??یلمنامه نویس استرالیایی «اندرو باول» (نویسنده ی ??یلمنامه های «لنتانا» و «لبه ی تاریکی») همه ی این عناصر داستانی را که از رمان لو کاره نوشته شده در سال ۲۰۰۸ برداشت شده است، به شکلی مؤثر ??شرده می کند و از نو شکل می دهد اما وسواس و باریک بینی شدیدی به خرج می دهد تا شیوه ی ثابت و هوشیارانه و بی رحمانه ی نویسنده را ح??ظ کند. کوربین «مردی تحت تعقیب» را در مقایسه با هر یک از ??یلم های قبلی اش «آمریکایی» یا ??یلم سیاه و س??ید «کنترل» که از روی زندگی «یان کورتیس» ساخته شده بود، به شیوه ای درخور و مناسب خشن تر و با حالتی کارگری تر ساخته است. این ??یلم شاید از حال و هوای ت??کر برانگیز اقتباس ??وق العاده ی «توماس آل??ردسون» از رمان «دوره گرد، خیاط، سرباز، جاسوس» (که آن هم مانند این ??یلم لو کاره را در سمت تهیه کننده اجرایی داشت) بی بهره باشد. اما ??یلم از این لحاظ که پیوسته از زرق و برق امر جمع آوری اطلاعات می کاهد و آن را از صورت ا??سانه بیرون می آورد کاملاً با دنیای نویسنده منطبق است. ??یلم آشکار می سازد که این امر مانند هر شغل دیگری پر از ??شار و مواجه با ناسپاسی است، شغلی است که در آن بهترین ها و باهوش ترین ها اغلب با برنامه ی کاری اداری و خشک و رسمی به اصطلاح ما??وقان خود در جای خود متوق?? می شوند. به بازی گر??تن بازیگرانی مانند ها??من و مک آدامز (لهجه ی آلمانی آنها قبل از اینکه در نقش خود ??رو بروند برای مدت زمان کوتاهی تأثیر نامطلوبی دارد) به جای اینکه تنها تلاشی برای جذب تماشاگران بیشتری در عرصه ی بین المللی باشد به شیوه ای زیرکانه بر جهان شمولی این داستان خاص تأکید می کند. درست است که داستان در هامبورگ می گذرد اما موضوعاتی که به آن اشاره دارد - درباره ی میراث شکست و بی ک??ایتی و مشکلات واداشتن ا??راد به انجام کارهای مشترک حتی برای دستیابی به یک کامیابی مشترک - همه جا و حداقل در دنیای ??عالیت های ضد جاسوسی آمریکایی پس از ??اجعه ی یازده سپتامبر، قابل اعمال هستند. «مردی تحت تعقیب» تا رسیدن به پرده ی پایانی پریشان کننده و جالب توجه خود، زمانی که تکه های نقشه ی باخمن بالأخره سر جای خود قرار می گیرند و به حرکت در می آیند، طبق هیچ یک از معیارهای معمول یک ??یلم اکشن نیست. ??کر کردن و صحبت کردن حالت های اصلی اکشن آن است. تکان دهنده ترین چیزی که می بینیم این است که یک شخصیت دزدیده شده و پشت یک ون پرتاب می شود. اگر هیجانی در این ??یلم وجود داشته باشد در انباشته شدن تدریجی طرح داستانی با پیچش ها و گره ها نیست بلکه بیشتر در شیوه ای است که نگرش غم انگیز و طغیان گر لوه کاره نسبت به جهان اطرا??، در سیستم عصبی شما ن??وذ می کند. شاید این گ??ته به نظر سرد و بی روح به نظر برسد اما کوربین حتی نسبت به شخصیت هایی که به ظاهر کم ترین اهمیت را دارند هم گوشه چشمی از همدردی نشان می دهد. او به ویژه نسبت به نوعی میراث که هر یک از شخصیت ها به گونه ای با آن درگیر هستند توجه و حساسیت زیادی دارد. کارپو?? با ارثیه ای در م??هوم واقعی آن درگیر است و ریچر مشکلاتی احساسی را به ارث برده است و ??عالیت های او در د??اع از حقوق بشر نمایانگر تلاشی آگاهانه برای مخال??ت با شیوه ی پرورش پر ناز و نعمت اوست. در میان گروه بازیگران که به خوبی کنار هم چیده شده اند، ها??من ویژگی ??وق العاده ی شخصیتی خسته از دنیا را به نقش باخمن پیوند می دهد و شیوه ی ماهرانه ی او بر مبنای درک عمیقی از پیچیدگی انسانی و این واقعیت که هیچ کس واقعاً به کلی نیک سیرت یا شیطان ص??ت نیست. این آگاهی هم به ??عالیت های کارآگاهی و هم عنصر درام داستان را کی??یتی ممتاز می دهد. کسی که میان بازیگران آلمانی قدرتمند ترین تأثیر را برجا می گذارد «نینا هاس» ??وق العاده است که در نقش باربارا، معاون قابل اعتماد باخمن ظاهر می شود. هنرپیشه ی ایرانی «همایون ارشادی» (بازیگر ??یلم های «۳۰ دقیقه ی بامداد» و «طعم گیلاس») وقار و جذبه ای طبیعی به نقش دکتر عبدالله می بخشد. ??یلم در منطقه ای در هامبورگ توسط «بنیوت دلوم» ??یلمبرداری شد و قاب بندی های قدرتمند و مؤثر او تنها گاهی در اثر دوربینی که در تلاشی غیر ضروری برای القای هیجان و عصبیت دنیای واقعی بیش از حد لرزان است، آسیب می بینند. موسیقی متن «هربرت گرونمیر» با ظرا??ت تمام در راستای وقایع در حال ات??اق پیش می رود اما با اینحال ریتم ??یلم را ح??ظ می کند. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 6, 2014 Author Share Posted October 6, 2014 ژانر ??یلم : درام، ??انتزی 2012 Holy Motors (موتورهای مقدس) کارگردان : Leos Carax نویسنده : Leos Carax بازیگران : Denis Lavant, Edith Scob, Eva Mendes جوایز : برنده جایزه ویژه جوانان از جشنواره کن ۲۰۱۲ و نامزد نخل طلای جشنواره کن ۲۰۱۲ امتیاز : 7.1 از 10 امتیاز منتقدین : 84 از 100 خلاصه داستان : این ??یلم چند ساعت از زندگی آقای اسکار را به تصویر می کشد، شخصیتی مرموز که دارای زندگی های مت??اوتی است: مدیر کارخانه، قاتل، گدا، هیولا، مرد خانواده، و ... منتقد: م??لیسا اَند??رسون (Village Voice) - امتیاز ۱۰ از ۱۰ گوش کن، نگاه کن، دقت کن: موتورهاي مقدس، مرثیه ای در سوگ سينما «موتورهای مقدس/Holy Motors» نخستين ??يلم بلند سينمايي لئوس کاراکس بعد از ساخت ??يلم «پولا ايکس/Pola X»،(محصول ۱۹۹۹) اثري منحصر به ??رد، پرکلام و ن??سگير است. اين ??يلم پنجمين اثر اين کارگردان ??رانسوي در طول ۲۸ سال ??عاليتش است، که در کن??رانس مطبوعاتي بعد از نخستين اکران بينالمللي ??يلم در [جشنواره] کن براي توصي?? آن تنها به ذکر يک خط توضيح عجيب بسنده کرد. اين کارگردان مطبوعات گريز بعد از ط??ره ر??تنهاي بسيار از درخواستهاي آزاردهنده خبرنگاران براي توضيح درباره معنا و م??هوم ??يلم بالاخره گ??ت: «اين ??يلم راجع به يک مرد و تجربه زنده ماندن است». اين اظهار نظر که در نگاه اول ط??ره از ارائه پاسخي قانع کننده به نظر ميرسيد، اکنون، مخصوصاً بعد از تماشاي دوباره ??يلم، مختصر و م??يد و شاعرانه قلمداد ميشود. درباره يک مرد: گرچه د??نی لاوان(Denis Lavant) بوزينه شکل و خوش بنيه، که نقش اول سه ??يلم نخست لاوان به نامهاي «پسري به ملاقات دختري ميرود/ Boy Meets Girl»، «رنجش/ Bad Blood»، و «عشاق روي پل/The Lovers on the Bridge»را بازي کرده بود، در اين ??يلم نيز بازي ميکند، اما ??يلم با نقش آ??ريني خود نويسنده – کارگردان لندوک (کاراکس) شروع ميشود. کاراکس، که در تاريکي شب روي تخت يک هتل زنده شده، پيژامه آبي رنگ پريده اي به تن دارد، دربي را با کليدي که به انگشتش بسته شده باز ميکند و وارد دالاني ميشود که به ت??راس سينمايي منتهي ميشود. (اين ساختمان ميتواند سينماي دوقلوي کلوب سيلنسيوي ??يلم مالهاند درايو ديويد لينچ باشد). از بالا به سالني پر از تماشاچيهاي ساکن و خاموش مينگرد. پيش درآمد ??يلم به شکل خوابي عصبي آغاز ميشود، ترسهاي شبانه يک ??يلمساز، که در دهه نخست کارگردانياش به شکل ايده اي رومانتيک و ديوانهوار بودند، بعد از ۱۳ سال وق??ه بر ميگردند. مرد ديگري، که خيلي کوتاه در کل ??يلم ديده ميشود، نيز نقشي برجسته را در «موتورهای مقدس» اي??ا ميکند: قهرمان تقريباً عرياني که در ??يلمهاي اواخر قرن نوزدهم ا??تين ژول ماری[۱][ از سويي به سوي ديگر] ميجهيد و ميدويد. اين موضوع?? منعط?? داراي ??يزيک مشابهي با لاوان ژيمناست کار، در نقش موسيو اسکار-يک آدم دمدمي مزاج حر??ه اي- است. اين ??رد با تقريباً يکی دو جين شخصيت مختل?? در طول مدت يک روز زندگي ميکند. اسکار با يک ليموزين س??يد دراز به رانندگي س??لين شيک پوش (با بازي ا??دیت ا??سکوب) در خيابانهاي شهر پاريس ميچرخد و درباره جزئيات «ملاقات» بعدياش روي پرونده اي ضخيم کار ميکند. اين سناريوها او را وادار ميکنند تا نقشهاي مختل??ي را بازي کند که از جمله آنها ميتوان به نقش پيرزني بي خانمان با ??نجاني حلبي در دستان لرزان، بازيگري که براي ??يلمبرداري يک صحنه س*ک*س*ی کلي به خود ميپيچد، يک لپرکان[۲] وحشي (تکرار شخصيتي که لاوان در همکاري کاراکس با ??يلم عامه پسند «توکيو/Tokyo»نقشش را بازي کرده بود) که [شرکت کننده هاي] يک شوي مد را ميترساند، و به همراه سوپر مدلي (با بازی ا??وا م??ند??ز)، که با او هم آغوشي ميکند، ??رار ميکند. تجربه زنده بودن: در طول مدت ۱۶ ساعت يا بيشتر، اسکار مدام از شکلي به شکلي ديگر در ميآيد، کار دشواري که علت ادامه دادنش را براي يک موجود مرموز (با بازي ميش??ل پيکولی)، که ناگهان روي صندلي پشتي سبز ميشود، اين گونه توضيح ميدهد: «براي زيبا بودن کار». موجود مرموز در پاسخ ميگويد، «زيبايي در چشم بيننده است» و اسکار در نهايت از او ميپرسد که «و اگر ديگر بيننده اي در کار نباشد، چه؟» اين يک ??يلم است: جستجوي اسکار نشان ميدهد که بخشي از آن چه که «تجربه زنده بودن» را تعري?? ميکند در واقع از وقوع مرگ يا عزايي که قبلاً رخ داده است يا رخ خواهد داد، جلوگيري ميکند. منظور اسکار از بيننده ها ميتواند ??يلم بينها، گروهي از ا??راد که به قول کاراکس در کن??رانس مطبوعاتياش در کن «يک مشت آدم که خيلي زود خواهند مرد» باشد؛ از نظر او، خود سينما «جزيره اي زيبا با يک قبرستان است.» کاراکس با بي ميلي از ??يلمبرداري ديجيتال است??اده کرده و با اين ??يلم سعي ميکند از طريق ارواح داخل ماشين- مرد متحرک ا??تين ژول ماری- و ا??سانه هاي زنده که براي هميشه قهرمانهاي ??يلمهاي متحرک باقي خواهند ماند به سينماي در حال انقراض اداي دين کند. پيکولی نخستين ??يلمش را در سالي که جنگ جهاني دوم به پايان رسيد بازي کرد؛ ا??سکوب، به عنوان جزء جدايي ناپذير ??يلم «چشمان بدون چهره / Eyes Without a Face» ژ??رژ ????رانژو، بار ديگر ماسکي را بر چهره ميزند که باعث ترسناک شدن آن ??يلم در سال ۱۹۶۰ شده بود. کاراکس متولد همان سالي است که ??يلم ????رانژو اکران شده است؛ اگر ??يلم کاراکس تا حدي مرثيه اي براي سينما است، در عين حال ميتواند نگاهي ماليخوليايي به گذشته باشد، که بيشتر ناشي از يک دلتنگي شخصي است. وقتي شب اسکار رو به پايان ميرود، يک ديدار دوباره ناگهاني رخ ميدهد: او براي نخستين بار بعد از ۲۰ سال با ج??ين (با بازی کايلي مينوگ) زني که زماني عاشقش بوده و او نيز مانند اسکار در حر??ه تغيير شکل ??عال است ديدار ميکند. ملاقات کوتاه اين دو در آرامگاه ديگري، به نام ساماريت??ن، يک ??روشگاه بزرگ هنر تزئيني دوست داشتني در پاريس سال ۲۰۰۵ که اکنون قرار است به يک هتل لوکس تبديل شود، رخ ميدهد. هنگام قدم زدن از کنار اجساد مانکني، ج??ين ميزند زير آواز: «کجا بوديم، ک??ي بوديم، کي بوديم،/ پس بيا برگرديم». اين ترانه، که با همکاري کاراکس نوشته شده، به يک گذشته هميشه باقي اشاره ميکند؛ ساختار کلامي مصراعهاي اول اين ترانه، مانند خود اسکار، به نظر در يک حالت سيلان دائمي قرار دارند و گويي همواره در تلاشند تا از چنگمان بگريزند. اگر بيننده ديگري در کار نباشد، از کجا ب??هميم که کجا بوديم؟ -------------------- [۱]کارگردان ??رانسوی. [۲]نوعی موجود خیالی در اساطیر سنتی ایرلندی است که بیشتر علاقه دارد با پیرمردان همصحبت شود و معمولاً کت قرمز یا سبز به تن دارد و در باورهای عامه او که تا کنون بدست انسانها نیز اسیر شدهاست توانایی برآورده کردن سه آرزوی هر شخص را دارد. منتقد: ا??ریک کان (indieWIRE) - امتیاز ۹.۱ از ۱۰ (A-) لئوس کاراکس با «موتورهای مقدس» بازگشتي ديوانهوار دارد، اما توقع پاسخهايي ساده نداشته باشيد «موتورهای مقدس/Holy Motors» اثري ديوانهوار، زيبا و به طرزي باورنکردني عجيب است. لئوس کاراکس (کارگردان) هميشه کمي خل بوده، اما اين بار او[ديوانه اي است که] با ساخت ??يلمي کاملاً مبهوت کننده، گاهاً معجزه آسا و تا ابد به ياد ماندني از ق??س خود بيرون ميپرد. «موتورهای مقدس» ??يلمي درباره ??يلمها، زندگي، مرگ، شرايط بشر، ميمونها، موسيقي، بلوا، خودکشي و هر چيز ديگري است. اين ??يلم [اصلاً] چيز ديگري است. ??يلم سورئال تهاجمي کاراکس، که در لحظه لحظهاش رد پاي سمبليسم ديده ميشود، مردي به نام اسکار (با بازي د??نی لاوان) را دنبال ميکند که در طول شبي کوتاه با يک ليموزين س??يد در خيابانهاي شهر پاريس دور ميزند؛ او هويتهاي مختل?? را، تحت شرايطي مبهم و اغلب غيرممکن، از طريق چهرههايي ??ريبنده بازي ميکند. نخستين ??يلم بلند سينمايي اين کارگردان بعد از ساخت «پولا ايکس/ Pola X» بازگشتي ??وقالعاده است که ترغيبتان ميکند تا لحظه لحظهاش را درک کنيد و در عين حال هر گونه توضيح دقيقي را به مبارزه ميطلبد. در يکي از سکانسهاي ??يلم، اسکار نقش «م??رد/Merde »، ولگرد کوتوله اي که لاوان نقشش را به طرز مضحکانه اي در آن بخش از ??يلم ترسناک «توکيو!» به کارگرداني کاراکس ، بازي کرده بود، بازآ??ريني ميکند. در اين ??يلم، م??رد جماعتي را ميترساند، يک مدل آمريکايي (با بازي ا??وا م??ند??ز) را از عکاسی گزينشی[۱] در قبرستان ميربايد، او را به لانهاش زير يک ??اضلاب ميبرد، لختش ميکند و درحالي که دخترک برايش لالايي ميخواند روي پاهاي دخترک حلقه ميزند. در سکانسي ديگر اسکار با يک هنرپيشه بدل چاقو بازی[۲] ميکند، يک عشق سابق را در حالي که زير آواز زده در يک ساختمان متروکه دنبال ميکند، نقش پدر نااميدي را براي نوجواني ياغي بازي ميکند و در لواي پيرمردي چروکيده در بستر مرگ سخنراني ميکند. در يک استوديوي ??يلمبرداري اسکار آلتش را روي بدن زني، که سرتا پا پوشيده است، ميمالد و جانوران کامپيوتري حرکات آنها را روي پرده اي بزرگ تقليد ميکنند. او در خيابان براي مدت کوتاهي خواستار تغيير ميشود. رگبار اين لحظات تنها زماني به اوج ميرسد که اسکار بالاخره به خانه ميرود، اما حتي در آن زمان نيز «موتورهای مقدس» چند سورپرايز در آستين دارد. تصور ميشود که لاوان هر يک از اين کاراکترها را براي تعداد اندکي بيننده بازي ميکند، که همگي توسط ميش??ل پيکولی مقتدر در لحظه اي محوري از ديالوگ متوهمانه مجسم ميشوند، اما کاراکس هرگز کل ماهيت اين ??ريب را جدا از چشم انداز کيهاني آن نمايش نميدهد. تنها چيزي که با اطمينان ميتوان از آن حر?? زد اين است که «موتورهای مقدس» به دنبال رسيدن به نوعي شاعرانگي سينمايي است که مختص او باشد و تقريباً مطمئنم که در اين خصوص مو??ق شده است. ??يلم مستلزم تکرار صحنه است؛ رازهاي ??يلم شايد هرگز رو نشوند، اما بايد تجربه، جذب و موشکا??ي شوند. شکي نيست که «موتورهای مقدس» مجموعه اي از تصاوير و لحظات ملحدانه شلخته است، که برخي از برخي ديگر ??ريبنده تر هستند، اما مطمئناً اثر خود را بر جاي ميگذارند. شاهکار کاراکس، «عشاق روی پل/ Lovers on the Bridge» رمانتيسم سستي را در قالب يک سناريو احمقانه درباره شخصيتهاي بيمار از نظر عاط??ي نمايش ميدهد، و «پولا ايکس» شوک عميقي را وارد استعاره هاي ادبي نمود، اما «موتورهای مقدس» هر گونه تلاشي براي طبقه بندي اين ??يلم را به مبارزه ميطلبد البته شايد بتوان گ??ت که اين ??يلم «۲۰۰۱: يک اديسه ??ضايی» سازندهاش است، اما اين ما هستيم که در ??ضاي او قرار داريم: پيماني حماسي و مرموز با قدرت به حرکات در آوردن تصاوير. سينما، دورترين ستاره «موتورهای مقدس»، حتي دورتر از لاوان زبردست، است. در سکانسي پيکولی به اسکار اعتراض ميکند که «بعضيها ديگه به آنچه ميبينند باور ندارند.» اسکار سوداي «زيبايي نقش آ??ريني» را در سر دارد، م??هومي انتزاعي که «موتورهای مقدس» در سراسر س??ر اسکار به دنبال آن است. لاوان ??يلمي ميخواهد که با تمام ??يلمهاي ديگر مت??اوت باشد و به اين هم رسيده است. ا??دیت ا??سکوب ، نقش راننده اسکار به نام س??لين را در طول عصري که داستان ??يلم طي آن شکل ميگيرد، بازي ميکند، او با حرکت در خيابانهاي شهر معماهاي ??يلم را حل ميکند. اما حتي او نيز با به پايان رسيدن شب بايد ماشين را پارک کند و به خانه برود، بنابراين وقتي که ص??حه نمايش «موتورهای مقدس» سياه ميشود، شکي نميماند که کاراکس ميخواسته از هر گونه احساس باور به وقوع يک پاسخ قطعي به هر چيزي که در ??يلم مطرح شده ??رار کند. با اين حال، تغييرشکل پيکولی به ما ميگويد که اسکار، مانند هر شخصيتي که دوربين نشان داده است، محکوم به بازي کردن مقابل بيننده هاي مظلوم بوده است. کاراکس ??يلمش را با يک قطعه ??يلم صامت دوران نيکلودئون، که مستقيماً داستانش را به قديميترين سنتهاي اين مديوم وصل ميکند، آغاز ميکند و به پايان ميبرد و به اين وسيله م??هوم ??وق را جا مياندازد. به نظر ميرسد که او ميگويد ??يلمها نه تنها زندگي را به ما نشان ميدهند بلکه حتي وقتي که م??هوم زندگي از ما دور است نيز نگاهي جديد از آن به ما ميدهند. در پايان، پيام واقعي کاراکس نسبت به نحوه بيان آن پيام اهميت کمتري دارد. --------------- [۱]يکي از انواع عکاسي است که در عکاسي مد و صنعت مد مورد است??اده قرار ميگيرد که در يک استوديوي عکاسي، مدل براي عکاس، ژست و حالتهاي مختل?? ميگيرد تا عکاس بتواند با گر??تن عکسهاي گوناگون، از بين آنها بهترين عکس را انتخاب کند. [۲]به انگليسي Knife play، منظور ??رمي از BDSM است که در آن از چاقو يا خنجر به عنوان ابزاري براي تحريک جسمي يا ذهني است??اده مي شود و اغلب از آنها براي پاره کردن لباس هاي طر?? مقابل است??اده مي کند. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 6, 2014 Author Share Posted October 6, 2014 ژانر ??یلم : درام 2013 Joe کارگردان : David Gordon Green نویسنده : Gary Hawkins بازیگران : Nicolas Cage, Tye Sheridan, Gary Poulter برگر??ته از رمان "جو" به قلم: لَری ب??راون امتیاز : 7 از 10 امتیاز منتقدین : 74 از 100 ۱۱۷ دقیقه R خلاصه داستان : یک روز، پسر بچه ای به نام گری به دنبال کار میگردد و جو بسیار تحت تاثیر وجدان کاری او قرار میگیرد.او گری را زیر پر و بال خود میگیرد و خیلی زود متوجه میشود او با پدر و مادر و خواهرش در یک خانه ی متروکه ساکن است.پدر او وید یک الکلی بد دهن و بداخلاق است، کسی که درنظر دارد تا دستمزدی که پسرش با جان کندن در کارش به دست می آورد را تصاحب کند.جو کاری را که میتواند برای گری انجام دهد را انجام میدهد و بک رابطه ی دوستانه ی حقیقی بین آن دو شکل میگیرد اما در نقطه ای مشخص، آن رابطه رنگ و بویی دردناک به خود میگیرد و... منتقد: پیت??ر سابک??زینسکی (RogerEbert.com) - امتیاز ۱۰ از ۱۰ (۴ از ۴) ??کر نمیکنم چندان بیراه باشد اگر بگویم نیکولاس کیج کارنامه ی ضد و نقیضی دارد، همانطور که ??یلم های کم نظیری چون «اقتباس / Adaptation» و «ستوان بی قانون / Bad Lieutenant» یا ??یلم بدیعی چون «آگاهی / Knowing» یا بازسازی ناآگاهانه و خشن «مرد حصیری / The Wicker Man» در کارنامه اش هست ??یلمهای بنجلی هم هستند که یکی پس از دیگری کیج با حضور در آنها نبوغ و استعدادش را هدر میداد.احتمالا حتی خود کیج هم ??همیده که نیاز به تغییر چیزی است زیرا آخرین ??یلم او، درام قدرتمند «جو / Joe»، دیگر زنجیره ی متوالی نامو??قیت های او را پیش نمیبرد و کار او در این ??یلم یکی از ارکان اصلی مو??قیت آن است.این تنها بهترین نقش آ??رینی او در این سالها نیست،این یکی از بهترین نقش آ??رینی های او در کارنامه ی بلند و بالایش است کیج در نقش جو رانسام است، مردی که میتوانیم ببنیم که گذشته ی سیاه و ددمنشانه ای دارد، حتی پیش از اینکه هرگونه اطلاعاتی از او بدست آوریم.او مست میکند و قمار بازی میکند،سگ بولداگ ??وق العاده کثی??ی را به عنوان تنها مونسش نگه میدارد،و با هم محلی چغرش (با بازی رونی جن بلوینز) دشمنی درازی دارد که هر روز، شدیدتر میشود. از سوی دیگر،او دربرابر ا??رادی که بهشان اعتماد دارد بسیار دوستانه و اجتماعی ر??تار میکند ودر برابر آنان بسیار و??ادار است، به خصوص نسبت به کارگران روزمزد که او استخدام میکند تا درختان را برای یک شرکت جوب بری مسموم کنند یک روز، پسر بچه ای به نام گری (با بازی تای شریدان) به دنبال کار میگردد و جو بسیار تحت تاثیر وجدان کاری او قرار میگیرد.او گری را زیر پر و بال خود میگیرد و خیلی زود متوجه میشود او با پدر و مادر و خواهرش در یک خانه ی متروکه ساکن است.پدر او وید (با بازی گری پولتر) یک الکلی بد دهن و بداخلاق است، کسی که درنظر دارد تا دستمزدی که پسرش با جان کندن در کارش به دست می آورد را تصاحب کند.جو کاری را که میتواند برای گری انجام دهد را انجام میدهد و بک رابطه ی دوستانه ی حقیقی بین آن دو شکل میگیرد اما در نقطه ای مشخص، آن رابطه رنگ و بویی دردناک به خود میگیرد و مشخص میشود که جو یا باید مصیبتی که گری به آن دچار است را نادیده بگیرد و سقوط گری به درون تاریکی را که منجر به نابودی اوست تماشا کند یا باید او را نجات دهد، حتی به قیمت هر چیزی که اوبرای بدست آوردنش به ستیز پرداخنه جو مقتبس از رمانی نوشته ی لری براون است و کارگردانش دیوید گوردون گرین است، او مثل ستاره ی ??یلمش، وضعیتی غیرقابل توضیح دارد.او بعد از ساخت اولین ??یلمش با نام «جرج واشنگتون / George Washington» که یک ??یلم مستقل و عالی بود، او درام های قانع کننده ای چون «همه دخترها واقعی هستند / All the Real Girls»،«زیردریا / Undertow» و «??رشتگان بر??ی / Snow Angels» را ساخت تا قبل از ساخت ??یلم غیر منتظره و پرحرارت «پاین اپل اکسپرس / Pineapple Express» که یک کمدی مت??اوت بود.ان ??یلم بسیار جذاب و بانشاط بود اما او آن ??یلم را با «عالیجناب / Your Highness» ادامه داد،یک ??یلم کمدی ??انتزی که یکی از بزرگترین آثاریست که یک ??یلمساز بزرگ آن را ناشیانه ساخته است.و ??یلم «پرستار بچه / The Sitter» که یک کمدی نامو??ق دیگر بود اما نکته ی حائز اهمیت این بود که به اندازه ی ??یلم های قبلیگرین غیرقابل تحمل نبود. گرین سال گذشته و با کمدی دوست داشتنی «شاهزاده آوالانچ / Prince Avalanche» به ساخت ??یلم های کم هزینه بازگشت و با جو او دوباره خودش را به عنوان یکی از برترین ??یلمسازان آمریکایی این دوره به همگان معر??ی کرد.با آن تم روستایی و ساختار داستانی که در خلق شخصیت و خوی او که بیشتر مورد توجه قرار گر??ته . این مهارت به مختص خود گرین است اما بهتر از این است که به سادگی از کنار ات??اقات داستان بگذریم. در آرزوی بدست آوردن دوباره اعتبار هنری اش،او راه جدیدی را برای به چالش کشیدن خود در داستان سرایی پیدا کرده است.هرچند که داستان اصلی، که توسط گری هاوکینز به ??یلمنامه تبدیل شده،کاملا آشنا به نظر میرسد،و نویسنده توانسته حتی در جزئیات، ??یلم را به منبع اصلی نزدیک کند. یکی از بزرگترین ارمغان های گرین به عنوان یک ??یلمساز،توانایی او در ساخت یک حس واقعی درون مخاطب از ات??اقات درون ??یلم است.به کمک چند مامور شناسایی لوکیشن و کمک های تصویر بردار ماهر تیم اور (کسی که در تمامی ??یلم های گرین نقش داشته است) جو جهانی را به ارمغان می آورد که میخواهد حقیقت را به مخاطبان نشان دهد .در تمامی نقاط گستره ی اجتماعی و اقتصادی اش، جایی که دوستی و صداقت بیشتر از لغاتیست که ما تنها در طول روز است??اده میکنیم، حتی در برابر خشونت غیرقابل تصور و خطراتی که در هر گوشه کمین کرده و متوجه ماست،حال آن خطر از طر?? گازی از یک مار است یا از طر?? مشتی از یک پدر الکلی و زهرآگین.گرین حقیقتا یک ??یلمساز عاط??ی است و توانایی اش در درگیر کردن مخاطب با شخصیت ها هیچگاه بهتر از این ??یلم نبوده است کیج اینجا در نقش جو ??وق العاده است،کاملا خالی از هرگونه تصنع و خودنمایی که سرسخت ترین نمایش این چند سال او را به ارمغان می آورد، او شخصیتی را خلق کرده است که بدون انکار از هرنقشی که تاکنون داشته بی نقص تر و چشمگیر تر است.هنگامی که درحال ت??کر درباره ی گذشته ی تاریکش است یا به آرامی با گری صمیمی میشود، به شدت در شخصیتش ??رور??ته است بطوریکه ما نمیتوانیم ایرادی از نقش آ??رینی او بگیریم. او بدون هیچگونه آلایشی در غالب جو ??رو ر??ته است.که این بدین معنی است که او دارد موانع سد راهش را پشت سر میگذارد تا روی پروژه های هوشمندانه و کوچک تر تمرکز کند تا بیشتر دیده شود (و او ورژن جدید ??یلم «جدامانده / Left Behind» را در کار دارد) ، این ??یلم اولین نشانه است تا کیج بتواند تماشاگرانی را که از کارهای او خسته شده بودند را دوباره امیدوار کرده و خودش را دوباره به اوج برگرداند یکی دیگر از نقش آ??رینی های مبهوت کننده در این ??یلم از آن گری پولتر در نقش پدر رذل گری است،یکی از محسورکننده ترین نقش هایی تاکنون در مورد انسان های شیطان ص??ت ساخته شده است. چهره اش را نمیشناختم و نامش برایم نا آشنا بود،پش از تماشای ??یلم به جست و جوی نامش پرداختم و وقتی که متوجه شدم او یک مرد بی خانمان بوده حیرت زده شدم،و پیش از این هرگز سابقه ی بازیگری نداشته (به جز کیج و شریدان، بقیه ی بازیگران این ??یلم تازه کار و غیر حر??ه ای هستند) اما به واسطه ی اینکه گرین او را میشناخته در نقشی بازی کرده که برای هر بازیگری یک چالش بزرگ است.متاس??انه، پولتر مدت کوتاهی پس از پایان ??یلمبرداری این ??یلم مرد، اما او یکی از بهترین نقش آ??رینی های ا??راد تازه کار را در تاریخ سینما به نام خود ثبت کرد بی شک، جو اگرچه دارای میزان کمی لطا??ت در نقاطی مشخص است و یک حس رستگاری نهایی را داراست، اما یک کار سرسخت و دلگیر است که آن قدر صحنه های خشونت بار ??یزیکی و احساسی دارد که حتی سخت ترین سینما دوستان را هم به هراس می اندازد.برای کسی که به دنبال یک ??یلم شاد و سرزنده برای سپراندن آخر ه??ته اش است این ??یلم شاید چندان مناسب نباشد.اما اگر دنبال چنین چیزی نیستید، این ??یلم برایتان زیبا خواهد بود. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 6, 2014 Share Posted October 6, 2014 (edited) ژانر: اکشن، ماجرایی، ??انتزی The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring (ارباب حلقه ها: یاران حلقه) کارگردان : Peter Jackson نویسنده : J.R.R. Tolkien بازیگران: Elijah Wood, Ian McKellen ,Orlando Bloom جوایز : برنده اسکار: بهترین ??یلمبرداری، بهترین جلوه های ویژه، بهترین چهره پردازی، بهترین موسیقی متن نامزد اسکار: بهترین ??یلم، بهترین کارگردانی، بهترین ??یلمنامه اقتباسی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (یان مککلن)، بهترین ترانه، بهترین کارگردانی هنری خلاصه داستان : «داستان در سرزمین میانه ات??اق می ا??تد و در مورد «ارباب تاریکی هاست» که در جست وجوی «حلقه یگانه» که خود ساخته است ولی سال ها پیش در جنگ از دست داده و حالا از محل آن خبر ندارد، می باشد. ??یلم با صدای «گالادریل» شروع می شود و ساخت حلقه یگانه توسط ارباب تاریکی، «سائورون» را نشان می دهد، سائورون می خواهد کل سرزمین میانه را تسخیر کند ولی آخرین اتحاد «ال?? ها و آدم ها» جلوی پیشروی سپاه او را می گیرد، تا این که خود وارد جنگ می شود و پادشاه آدم ها «الندیل» را می کشد. سپر الندیل شاهزاده «ایسیلدور» درصدد انتقام کشته شدن پدرش به «سائورون» حمله می کند و با تیغه شکسته شمشیر پدرش، دستی که حلقه یگانه بر آن بود را قطع می کند. جسم سائورون از بین می رود ولی روحش به دلیل این که با حلقه پیوند خورده است نابود نمی شود. تا وقتی که حلقه در آتش «کوه هلاکت» (همان جا که ساخته شده است) از بین نمی ر??ت، «سائورون» نیز زنده بود، «ایسیلدور» جذب حلقه شد (این جاست که انسان به رسم همیشه وسوسه می شود) و از نابودکردن آن پرهیز کرد ولی در راه بازگشت در جنگ گروهی و حمله ارک ها(طر??داران سائورون) کشته شد، حلقه در رودخانه ا??تاد و برای هزاران سال گم شد. تا این که «گالوم» آن را پیدا کرد، حلقه به او عمری طولانی و غیرعادی داد و او برای ۵۰۰سال در غار زندگی کرد تا این که حلقه از ??رصت است??اده کرد از گالوم جدا شد و خود را در راه «هابیتی» (موجودات کوچکی با گوش های بزرگ و خاص) به نام «بیلبو بگنیز» قرارداد، ماجرای ??یلم از این جا شروع می شود و داستان رسیدن حلقه به ??رودو بگینز و س??ر او به «ریوندل» و از آن جا ر??تن برای نابودی حلقه و خطرات راه در قسمت های بعدی ادامه پیدا می کند. ??رود و در این کار تنها نیست و یازده ن??ر او را در این س??ر یاری می کنند و.. » یاران حلقه بخش نخست سهگانهٔ سینمایی ارباب حلقهها است که پیتر جکسون در سال ۲۰۰۱ بر اساس کتابی با همین نام اثر جی آر آر تالکین ساخته است. نقد ??یلم «ارباب حلقه ها: یاران حلقه» به قلم منتقدین نیویورک تایمز و لس آنجلس تایمز منتقد: الویس میچل-نیویورک تایمز «احتمالا دو گروه وجود دارند که از اقتباس سینمایی پر زرق و برق جی. آر. ار تالکین«ارباب حلقه???ها»به یک اندازه ترسیده???اند، یکی دوستداران و طر??داران پر و پا قرص کتاب و گروه دیگر آنهای که سرتاسر زندگی???شان از آن??? دوری گزیده???اند. امّا قطعا هر دو گروه از نتیجه کار پیترجکسون سازندهء ??یلم??? راضی و خشنودند؛چراکه او در مواجهه با هولناکترین ??انتزی کلاسیک تاریخ??? کاری قهرمانانه انجام داده است. جکسون برای تبدیل کتاب به ??یلم ناگزیر شده آن???را به ??شرده???ترین حالت ممکن??? تبدیل کند. او به عنوان کارگردان و یکی از ??یلمنامه???نویسان «ارباب حلقه???ها»به??? خوبی دانسته که آنچه مردم در داستان می???پسندند، صحنه???های جنگ میان خیر و شر است. در جشن صد و یازدهمین سالگرد تولد بیلبو، او حلقه???ای به برادرزاده???اش??? ??رودو-باا بازی الیجاوود. می???دهد و همین حلقه، ??رودو را بدل به نقطهء نقل??? درگیری???های مربوط به آینده دنیا می???کند. حلقه که به همراه خود«سنگدلی، بدخواهی??? و تمایل به سلطه بر تمامی زندگی» یک جادوگر شیطانی دارد، باید در سرزمین??? موردور از این بین برود، یعنی همان جایی???که به وجود آمده است. حتی گاندال????? جادوگر هم از این لحقه هراس دارد. در این میان هر گروهی که تمایل به تصاحب حلقه دارد، به نوعی ??ریب قدرت??? آن???را خورده و به ??ساد و تباهی کشیده می???شود. حال دیگرچه ت??اوتی می???کند. حلقه به دست چه کسانی بی??تد؛آنها که مقاصد خیرخواهانه دارند و یا ا??رادی??? که ??قط به خود و منا??عشان می???اندیشند. بدین ترتیب«ارباب حلقه???ها»لبریز از صحنه???های درگیری و تعقیب برای در دست گر??تن قدرت می???شود. پیتر جکسون??? هم جوهره داستان را در خدمت این صحنه???های هیجان???انگیز قرار داده تا به نوعی??? به خواست مخاطبان پاسخ گ??ته باشد. کتابهای تالکین در عصری نوشته و سینه???به???سینه نقل شد که ??انتزی هنوز مثل??? جهان امروز به ??رهنگ غالب تبدیل نشده بود به همین دلیل است که بخش??? اعظم از ??یلم برای آنهایی که حتی کوچکترین آشنایی هم با کتاب ندارند، آشنا به نظر می???رسد. می???توان در بخشهایی«ارباب حلقه???ها»را تا حدودی مشابه??? «جنگ ستارگان»و خود جکسون را دنباله رو جرج لوکاس دانست. گویی او در ساخت اثر به«جنگ ستارگان»و همهء ??یلم???های که در 30 سال اخیر شامل??? جنگ???های حماسی ??راجهانی بوده???اند نظر داشته است. در هیچ کجای ??یلم جایی??? برای زنان در نظر گر??ته نشده و زنانی هم که درگیر ماجرا می???شوند چنان حضور کوتاهی دارند که گویی شبح و اوهام هستند. جکسون برای اینکه تماشاگران بتوانند میان گروه???های درگیر تمایزی قابل شوند، موهای ا??راد هر گروه را به??? سبک گروه???های موسیقی دهه ه??تاد آرایش کرده است؟ گروه???هایی نظیر آئرواسمیت، پیتر ??رامپتن و برادران آلمن» منتقد: کنت توران- لس آنجلس تایمز «در اولین نگاه به سه???گانه«ارباب حلقه???ها»آنچه جلب توجه می???کند، اعداد و ارقام هستند. هر سه ??یلم این مجموعه به صورت پی???درپی و در زمانی معادل??? 274 روز و صر?? بودجه 300 میلیون دلار درخام نیوزیلند ساخته شد و همین??? امر کا??ی است تا چشم هر بیننده???ای از شگ??تی گرد شود. اما هوش، هنر، خلاقیت و احساس پیتر جکسون چنان به ثمر نشسته که در تماشای اولین??? قسمت از تریلوژی«ارباب حلقه???ها». همه حواشی پروژه و دلارهای هزینه شده??? به ??راموشی سپرده می???شوند. خط داستانی ??یلم بسیار ساده است:نه ن??ر در س??ری خطرناک برای نجات??? جهان به پیش می???روند. اما ماجراها و رویدادهای این س??ر و ذات و جوهره آن??? جهان به قدر کا??ی پیچیده و عجیب است که سادگی داستان رخ نمی???نمایند و این دقیقا همان چیزی است که جی. آر. ار تالکین مد نظر داشته است. این??? نویسنده مو??ق به قدری کمال???گرا و مسامحه???گر بود که برای نوشتن کتاب هزار ص??حه و اندی???اش بیش از 14 سال وقت صر?? کرد و می???توان گ??ت که??? جکسون هم در مقام کارگردان، نویسنده و تهیه???کننده «ارباب حلقه???ها» تمامی??? سعی خود را به کار برده تا به اصل داستان و??ادار بماند. آنچه این روزها با مو??قیت بر پرده سینماهای ایالات متحده و اروپاست نشان می???دهد که ??یلمساز در کار خود کاملا مو??ق بوده است. مهم???ترین کار او در جریان تولید«ارباب حلقه???ها»، توجه ویژه او به خلق??? شخصیت???هاست. ??یلم همانند اثر مو??ق پیشین او یعنی «مخلوقات آسمانی»، درامی روانشاسانه نیست. واقعا از عجایب روزگار است که ??یلمسازی چون??? جکسون با علاقه شدیدی به پیچیدگی???های ??طرت بشری، اشتیاق خود را به??? خلق اثری حماسی با بودجه سرسام???آور نشان دهد و در عمل هم این همه??? ت??اوت را به منصه ظهور برساند. شخصیت???های ??یلم نه تنها با هوشمندی به??? تصویر کشیده شده???اند، بلکه انتخاب بازیگران هم با همان زیرکی و زکاوت??? انجام شده شده???اند، بلکه انتخاب بازیگران هم با همان زیرکی و زکاوت??? انجام شده است؛حتی اگر برخی انتخاب???ها چندان عاقلانه نباشند. کیت??? بلانشت در نقش ملکه گالادریل، عالی است. ولی شگ??تی اصلی را باید لیوتایلر دانست که یکی از بهترین نقش آ??رینی???هایش را به عنوان شاهزاده آرون ارایه??? می???دهد. شاید بتوان برای هریک از نه شخصیت جستجوگر«ارباب حلقه???ها» جایگزین??? مناسب دیگری معر??ی کرد، اما بی???تردید یان مک کلن 62 ساله به نقش??? گاندال?? جادوگر، شخصیت مرکزی و بی???بدیل ??یلم لقب می???گیرد. دیدن جیمز ویل «خدایان و هیولاها» در هیبت یک جنگجوی تمام و کمال علیه نیروهای??? شر یعنی درک توانایی???های بازیگری بزرگ و کم ???نظیر. گرچه«ارباب حلقه ها» دو ساعت و 58 دقیقه به طول می???انجامد، اما از حس??? ماجراجویانه ??یلم هرگز کاسته نمی???شود و قهرمانان داستان خطرات ??راوانی??? را از سر می???گذرانند» این یادداشت ها بعد از اکران قسمت اول ??یلم نوشته شده اند. نگاهی به ??یلم ارباب حلقه ها: یاران حلقه نیوزیلند، دهکده???ای در شایر. ??رودوبگینز در صد و یازدهمین سالروز تولد عمرش بیلبو و پس از ناپدید شدن او، صاحب حلقه???ای می???شود که بیلبو آن??? را طی ماجرایی طولانی نصاحب کرده است. بنابر اعلام گاندال?? جادوگر، این حلقه قرن???ها پیش و به??? دست سارون ساخته شده و برای حکومت بر بخش??? وسیعی از سرزمین او به کار می???ر??ته است. حالل سارون با دانستن جای حلقه، 9 ن??ر از سواران سیاه??? و شرور خود را برای بازپس گر??تن آن ??رستاده که??? اگر حلقه به دست سارون بی??تد، مردم آزاد منطقه??? به هلاکت و نیستی دچار می???شوند. گاندال?? ضمن ترغیب ??رودو از او می???خواهد که حلقه??? را به خارج از منطقه شایر و دهکده بری ببرد. در آن???جا، آنها مورد حمله سه سوار سیاه قرار می???گیرند، اما ??ردی به نام استرایدر به آنها پیناه می???دهد و از آن??? پس رهبری گروه را به عهده می???گیرد. حمله مجدد سواران در تپه???ای در همان حوالی به لط?? قدرت??? حلقه با شکست مواجه می???شود. ??رودو که به سختی??? مجروح شده، توسط زنی به نام ارون و نامزدش به??? منطقه امن ریوندل منتقل می???شود و در انجا به??? عمویش بیلبو و گاندال?? می???پیوندد که به تازگی از چنگال سارومن جادوگر و نیروهای سارون گریخته است. در جلسه???ای این سه ن??ر تصمیم می???گیرند حلقه را به??? سرزمین موردور که محل ساخته شدن آن است، برگردانند. ??رودو که خود داوطلب انجام این مأموریت??? خطرناک شده به همراه 8 ن??ر دیگر از دوستانش شامل??? سام، مری و پییپین، لگولاس، آراگرن، بورومیر و گاندال????? پای در راه می???گذارد. این عده در کوه???های مه گر??ته و در قلمرو مردان سارون پیش می???روند. گاندال?? درگیر جنگی با روح شیطانی بالروگ می???شود و سایرین به همراه حلقه گریخته و وارد قلمرو ملکه??? گالادریل می???شوند. سپس سوار پرقایق شده و بر روی??? رودخانه بزرگ به سوی جنوب می???روند. بورومیر می???خواهد حلقه را از ??رودو بگیرد و آن???را برای رهایی مردم منطقه???اش??? از شر سارون ببرد، امّا ??رودو می???گریزد و همراه سام به??? سمت موردور می???رود. مری و پیپین که توسط نیروهای??? شرور محاصره شده???اند، توسط بورومیر نجات می???یابند و بورومیر در این راه جان خود را از دست می???دهد. آراگرن، لگولاس و گیملی بر آن می???شوند تا با سرگرم کردن??? تعقیب???کنندگان، به ??رودو و سام این امکان را بدهند که??? راحت???تر به مقصد خود در شرق برسند. ??یلم «ارباب حلقه ها» بر اساس مجموعه کتاب های «جی. ار. ام. تالکین» ساخته و عرضه شده است. تالکین در سال ۱۹۷۳ در و اجل به او اجازه نداده که شیرینی، تصویری شدن آثارش را بچشد و مو??قیتی این چنینی را درک کند. اما کتاب های مذکور برای خود مشتريان و طر??داران تقريباً ثابتی پيدا کرده اند. هاليوود و سينما تا پيش ار اين به سراغ اين منبع عظيم ??انتزی و ماجرايی نر??ته بود. البته رال?? باکشی، انيماتور معرو??، 24 سال پيش يک نسخه انيميشن بر اساس نيمی از ا??سانه ارباب حلقه ها ساخت و ارائه کرد. ارباب حلقه ها رويکرد کاملاً مت??اوتی را در برخورد با مقوله جلوه های ويژه اتخاذ کرده است. اين ??يلم به رغم بهره گيری گسترده اش از انواع جلوه های ويژه رايانه ای و ديجيتالی، هرگز مقهور و مرعوب اين جلوه های ويژه پيشر??ته اش نمی شود. در کمال تعجب شاهديم که جلوه های ويژه به رغم تمامی اعجاب برانگيز بودنش، نه تنها به خط داستانی قوی ??يلم و مايه های غنی دراماتيک آن، هيچ لطمه ای وارد نکرده است بلکه سبب تقويت آن نيز شده است. اين ويژگی، مهم ترين و قابل ستايش ترين ويژگی ??يلم ارباب حلقه ها به شمار می رود. ??يلم در عين حال که چشمان تماشاگر را به سوی خود خيره می کند و او را در دنيايی از اکشن و ماجرا و ??انتزی غرق می کند، همچنين ارتباط مداوم و بسيار نزديک تماشاگر را با کاراکتر های متنوعش ح??ظ می کند، و اين دستاورد کمی برای ??يلمی در ژانر ??وق، نيست. این ??یلم از معدود ??یلم هایی است که سرسپردگی عمیق کارگردانش را به رمان اصلی نشان می دهد «پیتر جکسون» تمام توانایی اش را برای ادای دین و احترام به کار گر??ته و نتیجه ای جذاب از ??یلم ساز و نویسنده خلق کرده است. یکی از نکات قابل توجه سه گانه «ارباب حلقه ها» حس تشویش و نگرانی است که در بیننده ایجاد می شود، در این حماسه زیبا همان حس تعلیقی که در شخصیت های ??یلم موجود است، بدون کم و کاست به مخاطب القا می شود. یکی ديگر از ويژگی های ??يلم، سکانس های اکشن آن است که بدون اينکه از خون و خون ريزی در آن ها نشانی باشد، تماشاگر را به سر حد هيجان می رساند. ضرباهنگ استادانه ??يلم که ثمره کار خلاقه پيتر جکسون نيوزيلندی است نيز عامل بسيار مهمی است تا تماشاگر از تماشاي اين ??يلم طولانی سه ساعته دچار خستگی و کسالت نشود. «ارباب حلقه ها» از معدود ??یلم هایی است که هر چه جلوتر می رود جذاب تر و تماشایی تر می شود و این موکد قدرت و توانایی کارگردان می باشد. موسيقی متن هاوارد شور، ??يلمبرداری اندرو لزنی، تدوين جان گيلبرت، طراحی توليد گرانت ميجر، و نيز کار طراحان لباس و گريم، همگی در سطح بسيار بالايی است. اما ارباب حلقه ها از عيب و ايراد مبری نيست. رگه ها و مايه های رمانتيک ??يلم، درست از کار در نيامده است. علاوه بر اين برخی از کاراکتر ها به درستی پرداخته نشده اند. نکته ديگر، از ک?? ر??تن غنای ادبی کتاب تالکين است. در کتاب، ما با «هابيت» هايی رو به روييم که می نوازند و شعر می خوانند. به نظر برخی از طر??داران کتاب، اين بخش از کتاب اهميت بسياری داشته که از سوی ??يلمنامه نويسان و کارگردان حذ?? شده است. همچنين بسياری از کاراکتر های کوچک و حاشيه ای – اما جذاب – که در کتاب وجود دارند، از ??يلم حذ?? شده اند. البته بايد به اين نکته توجه داشت که برگرداندن يک کتاب 1000 ص??حه ای به يک ??يلم سينمايی، به خودی خود سبب حذ?? بسياری از بخش های کتاب می شود. گ??تگوی مجله پریمیر با پیتر جکسون کارگردان ??یلم ارباب حلقه ها "پیتر جکسون در 31 اکتبر 1961 در نورث آیلند کشور نیوزیلند به دنیا آمد. وی از همان کودکی علاقه خود به ??یلم سازی را نشان داد. جکسون در 22 سالگی در تدارک ??یلمی ماجرایی به نام " بدمزه" بر آمد که زندگی اش را تغییر داد. ??یلم در کن با استقبال رو به رو شد و چندی بعدبه دلیل طنز غریب و است??اده ??راوان از جلوه های ویژه تبدیل به اثری متمایز شد. پس از مو??قیت نسبی بدمزه جکسون در مقام کارگردان خود را شناساند. جکسون نخستین ??یلم حر??ه ای اش را در سال 1992، به نام مرده مغز ساخت. آثار اولیه جکسون در عرصه جهانی ??یلم های متوسط و بعضا سطح پایینی هستند ، اما با توجه به ساختشان در کشور نیوزیلند ، هزینه کم و نوآوری هایی که جکسون از خود نشان داده قابل توجه هستند. جکسون عمده ??یلم نامه هایش را با همکاری همسرش ??رانسیس والش ( Fran Walsh ) می نویسد. در سال 1996 جکسون ??یلم«اشباح علیه اشباح» را با بودجه???ای کمتر از آنچه پیش???بینی می???شد ساخت اما این ??یلم با استقبالی که شایسته???اش??? بود مواجه نشد.در همان دوران تحقیقاتی در خصوص حقوق اقتباس از رمان«ارباب حلقه???ها» انجام می???داد. ارباب حلقه ها ، شاهکار جی.ار.تالکین ( J.R.Talkin ) از جمله داستان های بسیار محبوب در نزد غربیان بود که سینما بارها بر روی آن دست گذاشته بود و برای به تصویر کشیدن آن کمپانی های بزرگی برای خریدن حق اقتباس آن پیش قدم شده بودند. اما سرانجام پس از چندین بار واگذاری پروژه سرانجام کمپانی نه چندان بزرگ ( در مقایسه با کمپانی های دیگر ) نیولاین ( New Line Cinema )بود که پذیر??ت ذهنیت درخشان تالکین را در خلق ماجرایی حماسی و اسطوره ای با ویژگی های منحصر به ??رد به ??یلم برگرداند. با وجود آنکه ساخت ارباب حلقه ها خود یک ریسک بزرگ بود ، سپردن آن به دست کارگردانی جوان و نه چندان مشهور ، ریسک بزرگتری بود. با وجود این جکسون نه تنها از پس این پروژه به خوبی برآمد بلکه پس از درخشش این ??یلم توانست خود را به عنوانی ??یلم سازی طراز اول معر??ی کند ، ??یلم سازی که می توان به راحتی بر روی او سرمایه گذاری کرد. جکسون خود درباره سه گانه ارباب حلقه ها گ??ته است: « کار بزرگی بود ، ولی آن را ??یلمی شخصی قلمداد می کنم. این مهم ترین ??یلم زندگی من است. وقتی 18 ساله بودم کتاب تالکین را خواندم و از آن به بعد همیشه بی صبرانه منتظر بودم تا ??یلمش هم ساخته شود. بیست سال گذشت و من دیگر توانم را از دست دادم... با یاد آوری گذشته به گمانم در ابتدا قدری خام بودیم. ??کر نمی کنم در ابتدا هیچ کس می دانست که کار چقدر دشوار و پیچیده خواهد بود. به هر حال ما دست به کار شدیم و ??کر کردیم که می توانیم آن را به انجام برسانیم...» این پروژه با نگارش ??یلمنامه در سال 1997 شروع شد.چند ماهی کار تدارکات به طول??? انجامید،و کل کار ??یلمبرداری در عرض 15 ماه??? انجام گر??ت و تقریبا نزدیک جشن نوئل سال??? 2000 به پایان رسید.روی هر سه اپیزود همزمان??? کار می???شد.و به همراه گروهش بعد از پایان کار ??یلمبرداری بلا??اصله کارهای بعد از تولید اپیزود اول را آغاز کرد.اما جکسون با وجود حجم بالای??? کاری که انجام می???دهد همچنان چاق و جوان??? باقی???مانده و نسبت به 13 سال پیش که اولین??? ??یلم خود را در کن ادائه داد تغییر زیادی نکرده??? است. شرح گ??تگو: >??کر می???کنید نسبت به زمانی???که??? طی تعطیلات آخر ه??ته در باغ??? اختصاصی خودتان ??یلم می???ساختید ت??اوت ??احشی کرده???اید؟ -خیلی جالب است...امسال در کن بیست??? و شش دقیقه از ??یلم«ارباب حلقه???ها»در همان سالنی به نمایش درآمد که سیزده سال??? پیش«ذائقة بد»به نمایش درآمده بود.??کر نمی???کنم به عنوان یک ??یلمساز واقعا تغییر چندانی کرده باشم.من ??یلم???های مت??اوتی??? می???سازم که همه آنها یک وجه مشترک??? دارند؛همه آنها مخاطب خود را به مکان???هایی??? می???برند که در واقعیت امکان حضور در آن??? مکان???ها وجود ندارد.آل??رد هیچکاک می???گ??ت: «بعضی از ??یلم???ها برش???هایی از کیک هستند.» من عاشق چنین برداشتی از سینما هستم و با آل??رد کاملا هم عقیده???ام.نقطهء اشتراک??? «ذائقة بد»و«ارباب حلقه???ها»در اینجاست??? که هر دو ??یلم شما را به سوی تجربهء چیزی??? غیر متعار?? رهنمون می???سازند. «ارباب حلقه??? ها»نقطهء اوجی است که می???توان??? برای یک س??ر سینمایی متصور شد. همه دست???اندرکاران این پروژه??? احساس مشترکی دارند؛همگی??? احساس می???کنند که در تکوین??? واقعهء منحصر به ??ردی دخالت??? داشته اند. تصور می???کنم آدم چنین احساسی را ??قط یک??? بار در زندگی تجربه می???کند.هرچه در آینده??? بسازم به این اثر شباهت نخواهد داشت.دیگر هرگز این ??رصت را نخواهم داشت که پانزده??? ماه پشت سر هم روی یک پروژه کار کنم. هرگز گروه بازیگرانی چنین هماهنگ نخواهم??? یا??ت.وقتی گروهی چنین تجربه???ای را پشت??? سر می???گذارند به اعضای یک خانواده بدل??? می???شوند.اما در یک پروژهء عادی همه جمع??? می???شوند،کار ??یلمبرداری ملی هشت تا ده??? ه??ته انجام می???شود و بعد هرکس پی زندگی??? خود می???رود.در طول این همکاری???ها،گاه??? دوستی???های عمیقی شکل می???گیرد.اما وقتی??? کار پانزده ماه به طول می???انجامد این دوستی???ها ابعاد دیگری به خود می???گیرند.حتی در اوج??? خستگی همه باهم شوخی می???کردند و هیچ??? تنشی وجود نداشت. >آیا برای درک«ارباب حلقه???ها» خواندن کتاب???های تولکین امری??? اجتناب???ناپذیر است؟ -نه،این ??یلم???ها برای کسانی???که ااثر تولیکن??? را خوانده???اند و آنها را دوست دارند و نیز کسنی??? که هرگز آنها را نخوانده???اند قابل درک است. داستان به شیوه???ای کاملا ساده و مستقیم??? روایت شده تا مخاطبین بتوانند آن???را دنبال??? کنند.البته امیدوارم همین???طور باشد.کسانی??? که کتاب تولکین را نخوانده???اند از این امتیاز بزرگ برخوردارند که نمی???دانند چه ات??اقاتی??? در طول داستان رخ خواهد داد.پس ??یلم??? برای این عده جالب???تر خواهد بود. >نظرتان دربارهء نسخه???ای که رال????? باکشی در سال 1978 ساخته??? چیست؟و آیا روی شما تأثیر به??? خصوصی داشته؟ -برایم جالب بود چون وقتی آن???را دیدم هنوز کتاب را نخوانده بودم.این ??یلم مرا به خواندن??? کتاب ترغیب کرد.??کر می???کنم نیمه اول??? ??یلم خوب پیش ر??ته اما در نیمه دوم همه صحنه???ای از چیز مبهم و درهم و برهم است.یک مقدار ??یلم ارباب حلقه???ها گیج شدم به علاوه این ??یلم داستان را تا پایان??? روایت نمی???کند. >مدت???های مدیدی این تصور وجود داشت که کتاب تولکین قابل??? اقتباس سینمایی نیست.کار روی??? چنین اثر حساسی دشوار نبود؟ -هم خوشحال بودم و هم متأثر!برای من??? بهترین روش اقتباس این بود که بخشهایی??? از اثر را که دوست داشتم ببینم،به تصویر بکشم.به تعداد خوانندگان این کتاب ت??سیرهای متعدد از آن وجود دارد.هرکسی??? برداشت خودش را دارد.من این شانس را داشتم که برداشت شخصی خودم را به تصویر بکشم حتی اگر ربطی به چیزی که سایرین??? می???توانند از آن متصور شوند نداشته باشد. >آیا با چیزی مواجه شدید که??? به تصویر کشیدنش دشوار باشد؟ -خیلی چیزها!می???شود به متن و??ادار بود اما نه کاملا.نوشته و تصویر دو چیز کاملا مت??اوت??? هستند.روایت داستانی در سه ??یلم،حتی??? اگر مربوط به سه کتاب باشد،عملیات مت??اوتی??? را می???طلبد.براای تبدیل قصه با ??یلم مجبور هستی کارهایی مثل متراکم کردن،جدا ساختن،حذ??...انجام دهی.بعضی از عناصر کتاب روی پرده خوب از آب در نمی???آیند.آنچه باید تغییر کند پدیدار می???شود. در نهایت امیدوارم تغییراتی که ایجاد کردم??? دوستداران تولکین را عصبانی نکند. >می???توانید یک??? مثال??? در این??? رابطه بزنید! -مثلا مجبور شدیم شیوهء روای داستان را تغییر دهیم کتاب به???طور همزمان تعداد زیادی??? پرسوناژ گوناگون را ارائه می???دهد،تولکین??? تمایل داشته هر پرسوناژ را تا لحظه???ای که??? همگی دور هم جمع می???شوند دنبال کند.در کتاب سایر پرسوناژها آنچه برایشان ات??اق??? ا??تاده را رونایت می???کنند.اما در ??یلم چنین??? چیزی ممکن نبود و ترجیح دادیم آنچه در زمان واقعی ات??اق می???ا??تد را نشان دهیم. بدین ترتیب گره???های مختل?? داستان به???طور منطقی در نقطه???ای باهم تلاقی پیدا می???کنند. >در رابطه با است??اده از تصاویر ترکیبی،آیا از تجربیاتی که موقع??? کسب کردید بهره???مند شدید؟ -من این تجربه را مدیون رابرت زمکیس??? هستم???[مدیر تولید ??یلم اشباح علیه اشباح???]. زمکیس عقیده دارد که تصاویر ترکیبی تنها وسیله???ای در خدمت ??یلمساز هستند؛مثل??? دوربین،لنز،جرثقیل یا تراولینگ...طرز ت??کر جالبی است.این جلوه???های کامپیوتری??? هستند که به تصویر کشیدن اثری چون??? «ارباب حلقه???ها»را میسرکرده???اند.زمانی??? طولانی اقتباس از این رمان امری غیر ممکن??? بود به عنوان مثال تنها دو سال است که??? برنامه???های کامپیوتری امکان نمایش دقیق??? موها و پوست حیوانات را به صورت تصاویر ترکیبی برایمان ??راهم آورده???اند. برنامه???های گوناگونی در دسترسمان بود اما مجبور شدیم برنامه???هایی هم برحسب نیازمان??? طراحی کردیم این امکان را ??راهم می???ساخت??? تا همه پرسوناژهای حاضر-حتی وقتی??? تعدادشان به 20000 ن??ر می???رسید-دارای مغز و هوش باشند.با انتخاب هرکدام از پرسوناژها تصویری ظاهر می???شد که درواقع تصویر همان صحنه از زاویه دید آن پرسوناژ بود،و آنچه او در مقابلش می???دید می???توانست??? تعیین???کننده ر??تارش باشد. این موضوع به???طور قابل توجهی به کار حرکت??? دادن پرسوناژها کمک می???کرد.تنها کا??ی بود آنها را در دورنمایی رها کنیم، دیگر خودشان قادر بودند ??ی البداهه حرکت??? کنند.شاید کمی مضحک به نظر برسد. طوری طراحی شده بود که بعضی از کامپوترها به عنوان اهالی اورک و بعضی به عنوان??? گوندوریان???ها واکنش نشان دهند.تنها کا??ی??? بود یک کلید را ??شار دهیم.بعضی از آنها با دیدن پرسوناژهای دیگر به جای نبرد پا به ??رار می???گذاشتند.با مشاهدهء این منظره??? این ایده در ذهن آدم شکل می???گر??ت که??? کامپیوترها واقعا باهوش???تر از انسانها شده???اند! چطور بازیگران بدون اینکه چیزی??? در مقابلشان باشد بازی می???کردند؟ -این مسأله مشکلی برایشان ایجاد نمی???کرد.وقتی در حال گر??تن صحنه???ای??? بودیم که یان مک کلین(در نقش??? گاندال??)برای نخستین بار آن موجود غول??? پیکر را می???بیند درواقع در مقابلش چیزی??? نبود جز یک تکه چوب قرار داده شده بود.او ظاهر این موجود کریه را تنها چند ماه بعد کش?? کرد.بازیگران بهاین شیوه عادت??? دارند.تظاهر کردن،حر??ه آنهاست.آنها باید در ذهنشان لحظه???ای را تجسم کنند که در واقعیت وجود ندارد،و باید مو??ق شوند مخاطب??? را به باور آنچه که وجود خارجی ندارد رهنمود سازند. >چطور مو??ق شدید این??? پرسوناژهای کوتوله را ما بین??? پرسوناژهایی به این بلندی جای??? دهید؟ -با خواندن کتاب خیلی زود درمی???یابیم که??? پرسوناژها خیلی کوتاه قد هستند اما در طول??? داستان به این موضوع??? عادت می???کنیم و کم???کم??? آن???را ??راموش می???کنیم. ولی همین کوتوله???ها به??? سوی ماجراجویی در دنیای شرور آدم بزرگ???ها کشیده می???شوند.برای??? نشان دادن این دو گروه??? در کنار هم از تکنیک???های??? بسیار پیچیده???ای است??اده??? کردیم،مثل پردهء آبی و... همچنین به عنوان بدل??? کوتوله???ها از ا??رادی با قدی زیر یک متر است??اده??? کردیم.البته بدل???های بلند قد هم داشتیم که پیتر جکسون??? بلندترین آنها نزدیک به دو متر و سی سانت??? بود. >چطور تهیه???کننده قبول کرد که کار رادر نیوزیلند جلوی دوربین ببرید؟ -مقامات نیولاین(مؤسسهء آمریکایی??? تهیه???کنندهء ??یلم???]هیچ???وقت دربارهء محل??? ??یلمبرداری صحبتی به میان نیاورند.انتخاب??? نیوزیلند ??قط به این خاطر نبود که من در آنجا زندگی می???کنم بلکه همه عقیده داشتند نیوزیلند از لحاظ تنوع مناظر ایده???آل است. به علاوه ما از کمک???های دولت نیوزیلند نیز بهره???مند شدیم.آنها برای صحنه???های نبرد یک گردان نظامی در اختیارمان گذاشتند. خیلی جالب بود.آنها تعداد زیادی شمشیر. کمان و سپر به ما دادند. >زبان???هایی که تولکین اختراع کرده??? بود مشکل ساز نشد؟ -سعی کردیم به واقع???گرایانه???ترین وجهی آنهارا بازسازی کنیم.به علاوه ??یلم زیرنویس??? دارد. >به کدامیک از پرسوناژها احساس??? نزدیکی بیشتری می???کنید؟ -بدون هیچ بحث و جدلی اعترا?? می???کنم??? که یک کوتوله هستم.و بدون تردید بیلبو: چون ماجراجویی را دوست ندارد و ترجیح??? می???دهد.در خانه بماند و کنار آتش کتاب??? بخواند.من هم وقتی پروژه???ای را به پایان??? می???رسانم دوست دارم همین کار را بکنم. *منبع:سایت نقد ??ارسی* Edited October 6, 2014 by generalzh0 Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 6, 2014 Author Share Posted October 6, 2014 (edited) ژانر ??یلم : ترسناک 1973 The Exorcist (جنگیر) کارگردان : William Friedkin نویسنده : William Peter Blatty بازیگران: Ellen Burstyn, Max von Sydow, Linda Blair جوایز : برنده جایزه اسکار: بهترین صدابرداری، بهترین ??یلمنامه ی اقتباسی نامزد جایزه اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین کارگردانی هنری و طراحی صحنه، بهترین ??یلمبرداری، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین ??یلم امتیاز : 8 از 10 امتیاز منتقدین : 82 از 100 122 دقیقه --R خلاصه داستان : جرج تاون واشینگتن دی. سی. امریکا. «ریگان» (بلر)، دختر دوازده ساله ی یکی از بازیگران زن مشهور سینما (برستین) دچار حالت های غریبی می شود. تمام تلاش پزشکان برای تشخیص و درمان بیماری «ریگان» بی نتیجه می ماند، و در نهایت، تنها راه چاره، اجرای مراسم جن گیری است… در طول ??یلمبرداری یک ساله ??یلم ا??سانه و حر?? و حدیثهایی در مورد بدیمن بودن ??یلم وجود داشت، مثل مرگ ۹ ن??ر از کسانی که در روند تولید ??یلم نقش داشتند و داستانهایی در مورد… ما در اینجا سعی کردهایم برگزیده ای از حقایق ??یلم «جنگیر» که احتمالا همه مردم در موردش اطلاعات ندارند را در اختیارتان قرار دهیم. بیشتر مطالب این متن از سایتهای معتبر IMDB و MovieMistakes گر??ته شدهاند، البته این سایتها گ??تههای کارگردانان و بازیگران در مورد ??یلمها را خیلی مختصر ذکر کرده اند. بنابراین متن ما هم در این مورد خلاصه و مختصر خواهد بود. شاید این مطلب برای کسانی که ??یلم را ندیده اند انگیزه ای شود که حداقل یکبار ??یلم را ببینند. البته این نکات در نسخه اصلی و اورجینال ??یلم وجود دارند و اگر از یک یا چند مورد سر درنیاوردید بدانید که ??یلم را با سانسور دیدهاید! و البته هرکس میتواند به این لیست مواردی را اضا??ه کرده و با هربار دیدن ??یلم مطمئنا نکات جدیدی به ذهنمان میآید. حقیقت ۱ تا ۵ ۱٫ کشیش جوانی که در آخر ??یلم در حضور پدر کاراس اعترا?? کرد خودش یک کشیش کاتولیک بوده (و هست) (جناب کشیش ویلیام اومالی). کارگردان ??یلم برای اینکه در صحنه آخر ??یلم واقعا او را غا??لگیر کند، ناگهان به صورتش سیلی زد و بعد ??ریاد زد «اکشن»! پدر اومالی هنوز که هنوز است خاطره این روز را در دانشگاه ??وردهام به دانشجویانش آموزش میدهد. ۲٫ روز اول ??یلمبرداری سکانسهای جن گیر، دیالوگهای لیندا بلر که پر از کلمات زشت و رکیک بود باعث رنجیده خاطر شدن ماکس وان سیدو (Max von Sydow) جنتلمن میشد. انگار که بعضی وقتها یادش میر??ت سر صحنه ??یلمبرداری هستند. ۳٫ در این ??یلم برای مضطرب کردن بیشتر تماشاگر کمی از تکنیک *cutaway است??اده شده است. معرو??ترین این صحنهها صورت شیطانی است (که در بالا میتوانید ببینید). بد نیست بدانید بازیگر اصلی این چهره ایلین دییتز کسی بود که در ۲ سریال آمریکایی Happy Days و General Hospital خوش درخشید. این چهره برای من یکی از به یادماندنیترین صحنههای ??یلم است که هنوز وقتی آن را میبینم میترسم. *cutaway نمایی است که موضوع اصلی صحنه را نشان نمی دهد، بلکه مربوط به جزء دیگری از صحنه است که از لحاظ مضمون و یا ربط داستانی با موضوع اصلی ارتباط دارد. مثلا وقتی در تصویر اصلی مردی را داریم که در خیابان قدم میزند، در نمای cutaway بخشی از ک??ش یا کی?? مرد یا حتی زنی که از پنجره خانهاش به او نگاه میکند نشان داده میشود. ۴٫ در صحنه دلخراش ??یلم که ریگان به صلیب عیسی بیحرمتی میکند (که به احتمال زیاد شما این صحنه را ندیده اید چون در بعضی از نسخهها سانسور شده است) و پس از ورود مادرش به صورت او شلاق میزند، ایلین دییتز (که شماره ۳ در موردش صحبت شد) به کمک ریگان میآید. ویلیام ??رکلین احساس میکرد آنها به شخصی نیاز دارند تا برای اجرا کردن این حرکات سنگین از توانایی بدنی بیشتری برخوردار باشد و برای این کار است??اده از دو ن??ر به بهتر درآمدن سکانس کمک میکرد. لیندا بلیر در مورد این صحنه میگوید: «من واقعا نمیدانستم چه کار دارم میکنم و دلیل انجام این اعمال شیطانی را نمیدانستم». ۵٫ در ضمن بد نیست بدانید این جیغهای شیطانی که از دهان لیندا بلیر بیرون میآمد، صدایی نبود جز صدای جیغ خوکهایی که ذبحشان میکردند. حقیقت ۶ تا ۱۰ ۶٫ الن بروستین به خاطر این ??یلم و در صحنه ای که دختر جن زده اش او را پرتاب کرد، ستون ??قراتش برای همیشه آسیب دید. و وقتی او از شدت درد جیغ میکشید از او ??یلم گر??ته و برای طبیعی درآمدن هرچه بیشتر ??یلم بعدا این قطعه را به ??یلم اصلی اضا??ه کردند. ۷٫ برای جلوه بیشتر صحنههای ترسناک در طول ??یلمبرداری تمام وسایل اتاق خواب ??یلم را ??ریز کرده بودند و برای این کار با چهار وسیله تعیین دما، دما را بین ۳۰ تا ۴۰ درجه زیر ص??ر پایین میآوردند. بعضی وقتها هوا به قدری سرد میشد که عرق ا??راد و کارکنان روی بدنشان یخ میزد. در یک سکانس قبل از رسیدن بازیگران بارش بر?? سبب شده بود که ??ضا کاملا از رطوبت و نم اشباع شود. این حادثه نیاز به ایجاد و ساختن غبارهای تن??سی را که در ??یلمهای مدرن امروزی بسیار رایج است را تامین میکرد. ۸٫ وقتی نسخه اصلی ??یلم اولین بار در انگلیس نمایش داده شد، چند انجمن شهری نمایش عمومی ??یلم را تحریم کردند. این واقعه منجر به پیدایش حوادث و تورهای مسا??رتی عجیب و غریب شد! مثلا شرکتهای مسا??رتی «تورهای اتوبوسی برای دیدن جنگیر» ترتیب میدادند و علاقهمندان را به صورت گروهی برای تماشای محلی که ??یلم در آنجا ضبط شده بود میبردند. ۹٫ یکی از تماشاچیهایی که در نمایش اولیه و خصوصی ??یلم اصلی را دید از شدت ترس غش کرده و بیهوش شد. او بعدا از کمپانی برادران وارمر درخواست غرامت کرد و ادعا کرد که است??اده از تکنیکهای تصویری غیراستادانه سبب بیهوش شدن او شده است. و البته این کمپانی هم از حسابش مبلغ اعلام شده توسط دادگاه را به حساب این مرد واریز کرد. ??یلم در اکرانهای مختل?? مردم زیادی را شدیدا تحت تاثیر قرار داد. همچنین به به پرستاران و دکترهای اورژانس ابلاغ شده بود که به حال کسانی که به خاطر این ??یلم دچار تشنج و غش میشدند رسیدگی کنند. حقیقت ۱۰ تا ۱۴ ۱۰٫ به خاطر همه این جنجالها ??یلم تا سال ۱۹۹۹ در شبکه ویدئویی در دسترس نبود، در این سال اداره سانسور انگلیس با ضبط نسخه کامل و بدون سانسور ??یلم در شبکه ویدئویی موا??قت کرد. ۱۱٫ جایی که ریگان تسخیر شده به پدر دامین کاراس لگد زده و او را پرتاپ میکند از حقه صابون است??اده شده است! ۱۲٫ ویلیام ??ردکین کارگردان ??یلم از از توماس برمینگهام کشیش و مشاور اجرایی خواست که عمل جنگیری را انجام دهد، ولی او از این کار امتناع کرده و گ??ت عمل جنگیری باعث ا??زایش خشم جنها میشود. کشیش برمینگهام موقع بازدید از این ??یلمبرداری زخمی شد و با این حال به کارکنان دلداری داده و برای آنها دعای خیر میخواند. ۱۳٫ بعد از اینکه ویلیام ??ردکین برای ??یلم El topo (1970) کار را منحل کرد، از گونزالو گاواریا خواستند بعضی از کارهای صداگذاری ??یلم را انجام دهد. یکی از صداهای به یادماندنی، صحنه ای است که ریگان سرش را ۳۶۰ درجه میچرخاند. طریقه ایجاد کردن این نوع صدا هم در نوع خود جالب است: برای این کار همه کارکنان و بازیگران کی?? پولهای چرمی خود را جلوی میکرو??ون جمع کرده و صدای حاصل از اصطکاک این کی??ها به یکدیگر ایجاد میشد. ۱۴٫ ویلیام پیتر بلتی رمانش را براساس یک مراسم جنگیری واقعی سال ۱۹۴۹ به طور ??رضی اقتباس کرد، که هم در کلبهای در شهر ماریلند و هم در Bel-Nor میسوری به صورت ناقص انجام شده بود. چندین روزنامه محلی از سخنرانی کشیشی گزارش کردند که برای مردم معمولی صحبت کرده و ادعا کرده بود که جن را از وجود یک پسربچه ۱۳ ساله به نام روبی خارج کرده و این کار طاقت ??رسا ۶ ماه طول کشیده بود. حقیقت ۱۵ تا ۱۸ ۱۵٫ یکی از معرو??ترین صحنههای این ??یلم و صحنه ای که برای پوستر ??یلم و کاور DVD/VHS ها است??اده شد، از نقاشی «امپراطور نور» (سال ۱۹۵۴) اثر رنه ماگریته الهام گر??ته شده است. این صحنه قسمتی از ??یلم است که مرین از تاکسی خارج شده و درجلوی اقامتگاه MacNeil که در احاطه نورهای مخو?? است میایستد. ۱۶٫ در این ??یلم لیندا بلر هم زخمی شد، وقتی که از روی تخت پرت میشد در اثر اصابت یک جسم تیز کمرش زخمی شد. ۱۷٫ لیندا بلر قبل از اینکه با گر??تن جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن از آکادمی Mercedes McCambridge به خاطر درآوردن صدای جن معرو?? شود، برای این ??یلم نامزد دریا??ت جایزه اسکار بهترین نقش مکمل شد. و البته طبق قوانین آکادمی اسکار کسی که نامزده دریا??ت جایزه شده نمیتواند از مقام خود انصرا?? دهد. اما علی رغم تمام این حر??ها لیندا با سپردن امتیاز خود به یک بازیگر دیگر ??رصت بردن جایزه اسکار را از بین برد. ۱۸٫ برای سکانسهای است??راغ الیین دییتز به کمک لیندا بلر میآمد و بعدها درحالیکه ادعا میکرد دستمزدش برای این سکانسها پرداخت نشده ادعای غرامت کرد. گریمهای دیک اسمیت بر روی صورت دییتز به صورتی بود که با نصب ورقههای گرم شده پلکسی گلاس، رگ و پی صورت او را نمایش داده و چهره اش را وحشتناک میکرد. همچنین یک پوشش نازک که داخل دهان و روی زبان نصب شده بود سبب میشد که است??راغ به طور طبیعی و روان از دهان بیرون بیاید و مایع است??راغ هم از لولههایی تامین میشد که به صورت مخ??ی درون پلکسی گلاس دو طر?? صورت جاسازی شده بود. چنین تجهیزاتی باعث میشد که که دییتز نتواند به راحتی دهانش را ببندد یا چیزی بخورد. حقیقت ۱۹ تا ۲۳ ۱۹٫ یک سری از متعصبین مذهبی که عمل جنگیری و ارواح شیطانی را باور داشتند از اینکه لیندا بلر تهدید به مرگ شود میترسیدند و تا ۶ ماه بعد از انتشار ??یلم برای حمایت کردن از لیندا برای او بادیگارد گذاشته بودند. ۲۰٫ جنی که ریگان مکنیلل را تسخیر کرده بود «پازوزو» نام داشت، با این حال نام جن در هیچ قسمتی از ??یلم ذکر نشد. پازوزو در ??یلم به پدر دامین کاراس دروغ گ??ته و ادعا میکند شیطان واقعی است و البته دیالگوهایش با پدر لنکستر مرین غلط بودن ادعاها را ثابت میکند. ۲۱٫ Mercedes McCambridge روی یک سیب نیم خورده له شده و تخم مرغ خام است??راغ کرد، تا طنین صوتی مناسبی برای پرتاب شدن است??راغهای ریگان ایجاد کند. ۲۲٫ ویلیام ??ردکین مدتهای مدید در جستجوی بازیگر نوجوان توانا برای نقش ریگان بود و خودش میگوید حتی روزهای آخر در نظر داشتم از بازیگران بزرگسال قد کوتاه برای این نقش است??اده کنم. ۲۳٫ در طول ??یلمبرداری یک ساله ??یلم حر?? و حدیثهایی در مورد بدیمن بودن ??یلم وجود داشت، مثل مرگ ۹ ن??ر از کسانی که در روند تولید ??یلم نقش داشتند و داستانهایی در مورد آتش سوزی مرموزی که در تعطیلات آخر ه??ته باعث خراب شدن بخشی از ??یلم شد. دو ن??ر از بازیگران به نامهای جک مک گووارن (بازیگر نقش بروک دنینگز) و واسیلیکی مالیاروس (مادر پدر کاراس) قبل از اکران ??یلم زندگی را وداع گ??تند. ----------------------------------------------------------------------------------------------------- جن گیر، از مجموعه شاهکارهای تاریخ سینما این ??یلم نامزد 10 جایزه اسکار در زمان خودش شد که برنده 2 جایزه بهترین صدابرداری و بهترین Adapted Screenplay شد. ضمنا 4 جایزه گولدن گلوب را هم برد در عناوین، بهترین کارگردانی، ??یلم، صدابرداری و بهترین Supporting Actress شد. از دید بسیاری از منتقدین این ??یلم ترسناکترین ??یلم تاریخ سینما است. این ??یلم در 26 دسامبر 1973 اکران شد. در هنگام نمایش این ??یلم گزارشات زیادی از غش، حملات تشنجی و هیستری و حتی در بعضی موارد سقط جنین از تماشاگران گزارش شد. نمایش این ??یلم در ??نلاند ممنوع شد. این ??یلم در انگلستان دوباره رده بندی سنی شد.قسمتهایی از آن حذ?? شد. Jane Fonda و Shirley MacLaine نامزد بازی در نقش کرس مکنیل (مادر دختر جن زده ) بودند. جک نیکلسون هم قرار بود در نقش پدر کاراس (کشیش جوان ) بازی بکند. Mercedes McCambridge از کمپانی (( برادران وارنر )) شکایت کرد، چون اونها اسم او را در تیتراژ پایانی ??یلم به عنوان دوبله کننده صدای شیطان نیاورده بودند. است??راغهای سبز رنگ درون ??یلم واقعا زنده و طبیعی بود. دیک اسمیت مسئول جلوههای ویژه یک وسیله برای انجام این کار اختراع کرد اما ??رانکلین آن را زیاد طبیعی ندانست و ??قط در یک صحنه که دختر جن زده آنها را روی صورت پدر مرین (کشیش پیر) میپاشد از آن وسیله است??اده شد. این ??یلم در هنگام نمایش در آمریکا 165 میلیون دلار ??روخت و همچنین 90 میلیون هم در نسخه های ویدیویی ??روش کرد. این ??یلم بر پایه یک داستان واقعی ایجاد شده است. کانال دیسکاوری در این مورد تحقیقات م??صلی کرد و آن را به عنوان یک مستند به نام In the Grip of Evil وارد بازار نمود. * منبع: سلام یاران * ----------------------------------------------------------------------------------------------------- سینما خبر: «40 سال از ساخت ??یلم «جن گیر» گذشت. 17 ??وریه سال 1973 ??یلم «جن گیر» كلید خورد. «جن گیر» (The Exorcist) یكی از ترسناكترین ??یلمهای تاریخ سینما است كه 40 سال از ساخت آن گذشته ولی همچنان یكی از ??یلمهای محبوب ژانر وحشت در میان مخاطبان است. البته گ??ته می شود یكی از دلایلی كه پاپ بندیكت شانزدهم واتیكان را ترك كرده، محبوبیت این ??یلم پس از 40 سال و داغ ماندن جریان رابطه كلیسای كاتولیك با موضوع جن گیری است. «لیندا بلر» بازیگر نقش اصلی این ??یلم، در سال 1973، 14 سال بیشتر نداشته،هم اكنون 54 ساله است. او نقش دختری به نام «ریگن» را در این ??یلم ای??ا می كند كه ارواح شیطانی جسم و روح او را تصر?? كرده اند.این نقش كه مهمترین نقش زندگی حر??ه ای «بلر» است نامزدی جایزه اسكار و 2 جایزه گلدن گلوب را برای او به همراه داشته است. او در قسمت دوم «جن گیر» نیز بازی كرد كه مو??قیت قسمت اول را نداشت. «جن گیر» در سال 1973 به كارگردانی «ویلیام ??ریدكین» و ??یلمنامه «ویلیام پیتر بلاتی»، با بودجه 12 میلیون دلاری ساخته شد. «آلن برستین»، «ماكس ??ون سیدون»، «جیسون میلر»، «لی جی كاب» و «لیندا بلر» بازیگران اصلی این درام ترسناك هستند. «جن گیر» بیش از 441 میلیون دلار در سراسر جهان ??روش كرد و در چهل و ششمین مراسم جوایز اسكار مو??ق به كسب 2 اسكار در رشته های بهترین ??یلمنامه اقتباسی و بهترین صدا شد.» خبرآنلاین: «لیندا بلر 12 ساله در «جنگیر» ??رزندی است که میتواند کابوس هر پدر و مادری باشد. ریگن با بازی او دختر یکی از بازیگران معرو?? سینماست. وقتی تلاشهای پزشکان برای تشخیص بیماری به ظاهر روانی او بی نتیجه میماند، دو کشیش برای اجرای مراسم جنگیری وارد عمل میشوند. داستانی که ویلیام ??ریدکین از تسخیر بدن انسان توسط شیطان به تصویر میکشد، مملو از جلوههای ویژه تکاندهنده است. الن برستین، ماکس ??ون سیدو، لی. جی. کاب و جیسن میلر دیگر بازیگران ??یلم «جنگیر» هستند که با 193 میلیون دلار پر??روشترین ??یلم سال شد. جنگیر ٬ تنها ??یلم ترسناکی است که تاکنون نامزد دریا??ت جایزه اسکار بهترین ??یلم سال شده است.» داستان واقعی: ویلیام پیتر بلاتی، نویسنده رمان جن گیر و ??یلم نامه ??یلم(كه بعدها جن گیر 3 را هم نوشت و هم كارگردانی كرد) در آ??ریدن این داستان از مقاله ای الهام گر??ت كه در زمان تحصیل در كالج خواند. مقاله درباره ماجرای جن گیری پسری سیزده ساله در مریلند در 1949 بود. جزییات مربوط به این ماجرا در طول سال ها در پس پرده ای از ابهام پوشانده شده( احتمالاً این كار از روی عمد و برای حمایت از حریم شخصی پسر و خانواده اش صورت گر??ته) ولی شواهد، حاكی از آن است كه مسلماً ر??تار پسر در ماجرای واقعی به قدر ریگن، دخترك جن زده ??یلم، تهاجمی و ??راطبیعی نبوده است.» ویکیپدیا: «جنگیر (به انگلیسی: The Exorcist)??? ??یلمی است آمریکایی، محصول سال ۱۹۷۳، به کارگردانی ویلیام ??ریدکین، ساختهشده بر اساس رمانی به همین نام از ویلیام پیتر بلاتی. جنگیر یکی از مو??قترین ??یلمهای ژانر وحشت محسوب میگردد. جنگیر در ۴۶امین مراسم جایزه اسکار، مو??ق به کسب ۲ اسکار در رشتههای بهترین ??یلمنامهٔ اقتباسی و بهترین صدا شد. اختلا?? زیادی در میان محققان بر سر بسیاری از جنبه های این داستان وجود دارد. به عنوان مثال: هیچ سند و مدرکی در دست نیست که نشان دهد پدر هیوز مراسم جن گیری را در بیمارستان دانشگاه جورج تاون اجرا کرده است و هیچ سابقه پزشکی ای نشان نمی دهد که پدر هیوز به دلیل آسیب به بیمارستان ر??ته باشد. همچنین، کشیش هالوران که در آخرین جن گیری حاضر بود ادعا می کند که در مورد وقایع خارق العاده ای که در طی مراسم رخ داد توسط همکار دیگر او تا حد زیادی اغراق شده است. او می گوید که تغییر صدای پسر آنقدر شدید و مشخص نبوده که شاهدان دیگر نقل می کنند. او می گوید که آن صدا می توانست از خود پسر تولید شده باشد. او همچنین می گوید که این امکان وجود دارد که نوشته های خونین بر روی بدن پسر توسط خود او با انگشت هایش انجام شده باشد. این پرونده هم از نظر پزشکی و هم روحی و روانی مورد بررسی قرار گر??ته است. توضیحات جایگزین بسیاری ارائه شده اند از جمله اینکه ممکن است آن پسر از اختلال روانی ای مانند اختلال شخصیت چندگانه، اتوماتیسم، سندرم تورت، یا اسکیزو??رنی رنج می برده است؛ اما شرایط گزارش شده با علائم معمول این اختلالات به طور کامل مطابقت نمی کنند. برای مثال: معمولا درمان چنین اختلالاتی نیاز به سالها درمان و دارو دارد اما رابی بعد از آخرین جن گیری به طور کامل بهبود پیدا کرد. همچنین این ??رضیه هم پیشنهاد شده است که شاید عمه هریت رابی را مورد آزار جنسی قرار داده است و او پس از مرگ عمه به علت سردرگمی از این رابطه شروع به ر??تارهای عجیب کرده است. البته این نظریه صر??ا بر پایه یک حدس است و هیچ مدرکی برای د??اع از آن در دست نیست. یکی دیگر از ا??رادی که به این ماجرا مشکوک است نویسنده ای به نام مارک اوپساسنیک است. او در مقاله ای در مجله ی “Strange??? تحت عنوان "پسر جن زده ی شهر کلبه؛ حقایق سخت و سرد پشت پرده ی داستانی که الهام بخش ??یلم جن گیر شد" نوشت: "حقایق نشان می دهد که رابی پسر بچه ای لوس و تنها بود، با مادری که بیش از حد مراقب ??رزند بود و پدری که رابطه ی صمیمانه ای با پسرش نداشت. به نظر من اینها ر??تار پسری رانده شده است که به هر طریقی می خواست از مدرسه بیرون بیاید. او خواستار توجه اطرا??یان بود، و می خواست منطقه سکونتش را ترک کند و به سنت لوئیس برود. پس کج خلقی کردن راه حل او بود. او بازی ابداعی خود را شروع کرد. مجموعه ای از کشیش هایی که تا به حال هیچ تجربه ای در جن گیری نداشتند دور او جمع شدند در حالی که او را به تخت بسته بودند. واکنش او کاملا طبیعی بود، او با خشم و خشونت با آنها برخورد کرد، و برای رهایی خود تلاش کرد. رابی دوو در ژانویه 1949 بیماری نبود که بدون تعمق در محرکهای بیماری های روانی- تنی بتوان به مشکل آن پی برد. مشکلی که شاید روانپزشکی مدرن تا کنون خوب به آن پرداخته باشد. رابی تنها یک نوجوان عادی دیگر نبود." این که آیا علت جن زدگی رابی روانی بود یا ماوراء الطبیعی ؟! هنوز بین روحانیون و شکاکین مورد بحث است. صر?? نظر از پاسخ آن، داستان واقعی پشت ??یلم جن گیر هم درست به همان اندازه بحث برانگیز است. علت دقیق اختلال رابی در آینده باز هم مورد بحث قرار خواهد گر??ت. در حقیقت، همه ما باید به طور جداگانه شواهد و حقایق ارائه شده توسط شاهدان عینی را بررسی کنیم و به شخصه تصمیم بگیریم که اختلال آن پسر بچه روانی بوده و یا واقعا توسط یک روح شیطانی احاطه شده بود. * منبع: سیمرغ * ----------------------------------------------------------------------------------------------------- مستند جدید جنگیر اخیرا نسخه جدیدی از این ??یلم روی دیسکهای بلوری به بازار آمده که علاوه بر نسخه جدید تدوین شده ??یلم، مستندی شامل پشتصحنههای ??یلم در نیویورک و جورج تاون را هم شامل میشود. این ??یلم که با شیوه دوربین سردست گر??ته شده برای 37سال در انباری اوون رویزمن- ??یلمبردار ??یلم- بوده و به تازگی کش?? شده است. رویزمن برای این ??یلم کاندیدای اسکار شد؛ هر چند که جنگیر در آن سال برای 9شاخه دیگر هم کاندیدا شده بود. ??یلم کوتاه رویزمن شاید 2نکته بسیار مهم در روند ساخت مو??ق جنگیر را به ما یادآور میشود؛ ابتدا تلاش ??راوان تیم??نی ??یلم و دستیاران ??ردکین که بدون جلوههای ویژه که امروز بخشی از سینما را تشکیل میدهد چنین سکانسهای بهیادماندنی خلق کردهاند و دوم حسی شبیه سینما واریته بود که پس از دیدن این ??یلم به تماشاگر دست میداد و در سالهای اخیر در ??یلمهای پروژه بلرویچ و ??عالیت ??راهنجار مورد است??اده قرار گر??ت. بدون هر کدام از این ??اکتورها شاید اقتباسی که از رمان ویلیام پیتربلاتی صورت گر??ت به ??اجعهای سینمایی بدل میشد. با توجه به این که داستان براساس یک ماجرای واقعی نوشته شده بود، در برخی لحظات بیش از حد تیره بود و گاهی دیالوگها غلو شده بهنظر میرسید و اگر سبک کار از پیش در تولید ??یلم مشخص نبود ماحصل کار در بهترین حالت شبیه یک کمیک متحرک میشد. ??رد کین سالها بعد درباره جنگیر گ??ت: ??یلم همه شرایط را برای سقوط داشت و اگر در یکی از بخشها اشتباهی رخ میداد همه چیز بیش از آنکه ترسناک باشد، خندهدار میشد. شلیک تیر هوایی سر صحنه ??یلم ??یلم ??ردکین به شکل حیرت آوری قابل قبول است و داستان دختری به نام ریگن که روحش توسط شیطان تسخیر میشود با بودجهای ده میلیون دلاری روی پرده ر??ت اما سودی 500میلیون دلاری برای وارنر داشت. از نظر هنری هم ??یلم زندگی حر??های ??ردکین را دگرگون کرد. اما برای کسانی که با او کار میکردند قصه به این شیرینی نبود و او در سرصحنه یک دیکتاتور به تمام معنا بود که سخت میشد نظرش را جلب کرد. در این مستند میبینیم که چطور ??ردکین برای اینکه حالت بهتزدهای را در هنرپیشهها ایجاد کند به هنگام گ??تن کلمه اکشن گلولهای هم به هوا شلیک میکرد! این تاکتیک عجیب برای رسیدن به هد?? سبب شد تا آلن برستین که نقش مادر ریگن را ای??ا میکرد او را رسما دیوانه خطاب کند. ??ردکین همچنین قبل از هر برداشتی اصرار داشت تا موسیقی ناهنجاری با صدای بلند در لوکیشن پخش شود تا به زعم خودش قبل از ??یلمبرداری همه از نظر ذهنی آماده باشند. بازی در سرمای زیر ص??ر ??ردکین همچنین در صحنه جنگیری مایل بود تا تماشاگران، ن??س هنرپیشهها را مشاهده کنند و به همین خاطر دمای هوا را در اتاق حدالامکان پایین آورده بود. در ??یلمسازی امروز چنین کاری به سادگی با یک نرم ا??زار کامپیوتری قابل انجام است و حتی میتوان تایتانیک را در چند دقیقه غرق کرد اما در آن دوره داشتن چنین صحنهای مستلزم هزینه و دردسرهای ??راوان بود. در تصاویری که رویزمن گر??ته، میبینیم چطور عوامل ??یلم با کاپشنهای اسکی در صحنه کار میکنند اما آلن برستین و لیندابلر در سرمای کشنده مشغول کارشان هستند. جز این صحنه، ??یلم میتواند ما را از دیگر تکنیکهای به کار ر??ته برای خلق جلوههای ویژه و قابل باور بودنشان روی پرده راهنمایی کند. برای مثال صحنه مشهور چرخش 180درجهای سر ریگن با است??اده از یک مدل پلاستیکی از این هنرپیشه میسر شد و این نورپردازی خوب رویزمن بود که مانع ت??اوت ??راوان این مدل پلاستیکی با هنرپیشه اصلی شده بود و در ??یلمهای پشت صحنه میبینیم که چطور لیندابلر با این عروسک در پشت صحنه بازی میکند. برای ??یلمسازی امروز تمام تکنیکهای ??ردکین در ??یلم جنگیر کاملا قدیمی و تاریخ مصر?? گذشته بهنظر میرسند ولی برای ??یلمبرداری برخی از صحنهها، ??ردکین که هنوز چیزی به نام استدی کم را نمیشناخت ناچار بود تا با است??اده از پایه و سیم ??یلمبرداران را مجاب کند تا زوایای مورد نظر او را بگیرند. ا??سانهها و واقعیتها در سالهای پس از اکران ??یلم، ا??سانههای زیادی در مورد آن شنیده شده است و گ??ته میشود حدود 9تن از ا??رادی که به نحوی با ساخت ??یلم در ارتباط بودند کشته شدند. اما در این ??یلم مستند میبینیم که عوامل ??یلم به شدت موضوع نحس بودن سوژه ??یلم را درک کرده بودند و از تام برمینگهام، کشیش کاتولیک و مشاور مذهبی ??یلم خواسته بودند تا برای اینکه نیروهای اهریمنی را از سر صحنه ??یلم دور کند مراسم مذهبی به جای آورد. ??یلم در عین حال مصدومیتهایی را برای هنرپیشههای آن ایجادکرد و بلر و برستین مدتها درگیر کمردردهایی بودند که از پرتاب شدن توسط تخت مکانیکی ایجاد شده بود و یکی از بدلکاران هم پس از سقوط از 90پله در سکانس نهایی ??یلم بهشدت مصدوم شد. داستان نبرد خیر و شر قرنهاست که سینه بهسینه نقل میشود اما شاید کمتر کسی چون ??ردکین توانست آن را در قالبی باورپذیر ارائه کند. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Edited October 6, 2014 by aminomi Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 6, 2014 Share Posted October 6, 2014 ژانر: اکشن، ماجرایی، ??انتزی Lord of the Rings: The Two Towers (ارباب حلقه ها: دو برج) کارگردان : Peter Jackson نویسنده : J.R.R. Tolkien بازیگران: Elijah Wood, Ian McKellen ,Viggo Mortensen جوایز : برنده اسکار: بهترین صدا گذاری، بهترین جلوه های ویژه نامزد اسکار: بهترین طراحی صحنه، بهترین ??یلم، بهترین صدا برداری، بهترین تدوین خلاصه داستان : سه روز پس از داستان یاران حلقه گذشتهاست. دوستی «یاران حلقه» از هم گسیخته است. اتحاد از بین ر??ته و برومیر مرده است. ??رودو و سم تنهایی به موردور ر??ته اند تا حلقه را نابود سازند، مری و پیپین بوسیله ء اوروک-های اسیر شده اند، و آراگورن، لگولاس، و گیملی به دوستی روهان ها درآمده اند. از سوی دیگر قدرت سایرون در حال ا??زایش است. سارومان در آیزنگارد قدرت خود را ا??زایش داده و میخواهد با سایرون متحد شود تا دنیای انسانها را نابود کنند و قدرت دو برج یعنی ارتانک و باراد دور را بر آنها اعمال کند. ارتش مملو از اورک سارومان آماده ی حمله به آراگون و مردم روهان هستند. یکی از اصلی ترین محا??ظان حلقه یعنی گالوم که ??رودو و سم را برای دست یابی به حلقه تعقیب کرده، دستگیر می شود و برای کش?? محل نابودی حلقه بعنوان راهنما بکار گر??ته می شود. «نبرد حلقه» تازه آغاز شده است ... نقد ??یلم ارباب حلقه ها: دو برج: ایمان چیز خوبی است! "پیترجسکون" دلبستگی و پایبندی اش به ح??ظ حس و حال و ??ضای سه گانه "ارباب حلقه ها"، اثر " ج. ر. ر. تالکین" را در دومین اقتباس از این رمان به نمایش می گذارد. شاید اولین قسمت این ??یلم سه گانه تصمیم نداشته است که عناصر مهم داستانی قبلش را بی چون و چرا تکرار کند. نقشه این است: می خواهد ما را یک راست به میان ماجرا پرتاب کند. این تر??ند حتی برای کسانی که رمان را به خوبی ک?? دستشان می شناسند هم لحظاتی از تشویش و نگرانی خلق می کند – همان پریشانی که "هابیت" ها، "??رودو" (الیجاوود) و "سام" (شون آستین) در طول س??رشان تجربه می کنند ؛ این ماموریت در "یاران حلقه" آغاز می شود. هنگامی که "??رودو" حلقه ای را به دست می آورد که می تواند نیروهایش را به او منتقل کند و ات??اقاً – همان طور که در اولین ??یلم "یاران حلقه" می بینیم – زندگی اش در "زمین میانه" را هم به پایان می رساند. این ??یلم از معدود ??یلم هایی است که سرسپردگی عمیق کارگردانش را به رمان اصلی نشان می دهد. "جکسون " تمام توانایی اش را برای این ادای احترام به کار می گیرد و در نتیجه تل??یقی بی کم و کاست از ??یلمساز و نویسنده خلق می کند. شگرد "جکسون" در این حماسه زیبا این است که همان حسی تشویش و نگرانی را که شخصیت هایش تجربه می کنند به تماشاگران منتقل می نماید . خلاصه ای از مبارزه بین جادوگر مهربان "گندال??" (یان مک کلن) و دیو بد ذات – که یکی از مبارزه های ??یلم یاران حلقه هاست – در ابتدای ??یلم نمایش داده می شود. این صحنه حرکت آغازین ??یلم "برج های دوگانه" است. هر چند که شروعی بسیار جسورانه برای ورود تماشاگران به ??یلمی دارد که گذشته ای چندان پیچیده داشته و کمترین اطلاعات را در اختیار شان قرار داده است. با وجودی که ??یلم اول آن قدر در آمد داشته که بتواند به تنهایی وضعیت متزلزل اقتصاد ایالات متحده را بهبود بخشد، به نظر نمی رسد که جکسون ??همیده باشد که عده ای به وقایع نگاری ??یلم حلقه ها از همان ابتدای وجودش، اصلاً مجذوب نشده اند. و حتی ممکن است عده ای باشند که هنوز ??یلم " یاران" را ندیده اند اما با همان شور و علاقه ای که ??یلم " یاران" به خود جلب کرده بود برای دیدن این ??یلم به سوی سالن های سینما کشیده شوند. چنین تماشاگرانی ممکن است با دیدن این ??یلم سرخورده و گیج شوند یا این که نتوانند تا پایان به دیدن آن ادامه دهند. "تالکین" در داستان ??یلم حلقه ها در جستجوی "اراده"، "قاطعیت"، "و??اداری" و در نهایت "ایمان" است و راه های ??راوانی برای نشان دادن م??هوم "خلوص و پاکی قلب" جسته است ؛ همانطور که در (ماتئو: 8: 5) و (گیرکه گارد) خلوص قلب، توانایی جان بخشیدن و به وجود آوردن بود- خلوص و بی آلایشی دل نیز موضوع اصلی ??یلم "برج ها" هم هست. برای قهرمان ما " ??رودو" که هد??ش زدودن و پاک کردن نیروهای شیطانی از "زمین میانه" است، این خلوص، خود را به صورت مبارزه با وسوسه به دست کردن حلقه و تحلیل ر??تن توسط نیروی مخرب آن، نشان می دهد و ??رودو مزه چیزی که ممکن است در آینده پیش بیاید را چشیده است. او و "سام"، "گلوم" را ملاقات می کنند. هابیتی که زمانی توسط حلقه اغوا شده و اکنون از نظر جسمی و روحی کاملا به هم ریخته است، اندامی نحی?? و خمیده دارد با پوست مومی شکل، ش??ا?? وغشایی که ??قط محتویات بدنش را نگاه می دارد. "گلوم" از درون شکا??ته شده است. موجودی عقب مانده، آش??ته و مریض است که همواره سعی در دوست شدن با هابیت ها و خشنود نگاه داشتن آنها دارد. او همچنین بچه - مردی ناخوشایند است که بد گمانی و کج خیالی او را به ادامه زندگی و توطئه چینی وا می دارد. "گلوم" مخلوقی، ساخته کامپیوتر است و درست به اندازه سایر شخصیت های ??یلم " برج ها " پذیر??تنی است که شاید هم یکی از باور پذیرترین آنها باشد. وجود او در این ??یلم بسیار تاثیر گذارتر از شخصیت "جارجاربینکز" که "جورج لوکاس" آن را به تازگی در ??یلم جدید "جنگ ستارگان" جای داده می باشد. گلوم با صدای "اندی سرکیس" (که حرکات او را هم انیمیشن سازها شبیه سازی کرده اند)، به خاطر طبیعتش به این شکل در آمده است و جکسون برخلا?? دیگر شخصیت های ??یلم به او اجازه می دهد که در تناقضاتش تا آنجا که می تواند پیش برود. شاید این مساله تا حدودی به این دلیل باشد که برج ها کم و بیش شبیه به پلی در سه گانه حلقه ها عمل می کنند، با این وجود این ??یلم یکی از تکامل یا??ته ترین اکشن هایی است که تا کنون ساخته شده است. بنابراین، بیشتر جریان ??یلم برج ها توسط اطلاعاتی دیکته می شود که باید برای قسمت بعد به خاطر سپرد. جکسون با برجسته کردن شخصیت جنگجو "آراگورن" (ویگومورتنسن) به صورت یک قهرمان، سعی در جبران این قضیه دارد. آراگورن به یک پادشاه طلسم شده (برنارد هیل) کمک می کند تا از قصرش در برابر سربازان بی شمار تحت ن??وذ جادوگر شرور و بدجنس یعنی "سارومان"(کریستو??رلی) د??اع کند، دشمنی که مسؤول سرنوشت نا??رجام "گندال??" است. " لی" در آن جامه س??ید و مواج با آن ریش س??یدش به خاطر صدای تحکم آمیز و تاثیر گذاری که دارد بسیار مورد توجه قرار می گیرد. به خصوص که صدایش همان طنین و تحکم صدای "مک کلن" را دارد. دستاوردهای جکسون در ??یلم برج ها به روش تمام اکشنی که به کار برده است خیلی از آنچه در ??یلم اول دیده بودیم، جذاب تر است. او به صحنه های جنگی این ??یلم، آب و رنگی کاملاً مت??اوت داده است. شیوه جذاب و گیرای او در پرداختن به صحنه های اکشن، هیجان انگیز و پرشور است. ترس و وحشتی که در عین حال سرزنده و شاد کننده هم هست شیوه ??یلمسازی ??طری و غریزی جکسون است که آن را در ساختن ??یلم های ترسناک به کار می گیرد. او این غریزه را این جا، و در این ??یلم با عناوینی حماسی تشدید می کند به صورتیکه عظمت و زیبایی آنچه در پی می آید خیره کننده است – مثلا در صحنه ای از ??یلم ا??راد "سارومان" در یک نمای بالای سردیده می شوند که با سپرهایشان طوری در قصر حرکت می کنند که شبیه به بال های یک حشره عجیب و ا??سانه ای به نظر می آیند. یکی از جنبه های استادانه برج ها، این است که چنین ??یلم پر از گذار و تغییری، نزدیک به سه ساعت طول می کشد و باز هم تا آخرین لحظه توجه تماشاگران را به خود معطو?? نگاه می دارد. از آنجا که برج های دو گانه باید به میزان کا??ی داستان را برای قسمت بعدی مح??وظ نگاه دارد از مناسبات احساسی بسیار سرسری می گذرد. با وجود این جکسون چنان عنان ماجراها را در دست گر??ته است که من برای دیدن ??یلم بعدی لحظه شماری می کنم – البته منظور من ??یلم است که بعداز تمام شدن سری حلقه ها قصد دارد به نمایش بگذارد. قدی آزاد بر ??یلم «ارباب حلقهها: دو برج» در میان ??یلمهای متعددی كه با روایت یك داستان حادثهای، عشقی یا تخیلی، ??قط و ??قط تماشاگر را برای ساعتی سرگرم میكنند-كاری كه شاید هد?? اصلی سینما باشد-??یلمهایی هم پیدا میشوند كه هر نمای كوچك یا گ??توگوی سادهشان ارزش دوباره دیدن و دوباره شنیدن و ساعتها ??كر كردن را دارد. آنهایی كه ارباب حلقهها را دیده و به دنیای خیالانگیزی كه تالكین خلق كرده پاگذاشتهاند، مطمئناً آن را جزو دسته دوم به حساب میآورند. آن چه در پیش رو میخوانید، لحظههای قابل تامل ??یلم برای كسانی است كه آن را دیدهاند و وسوسه دیدن آن برای كسانی كه ??یلم را ندیدهاند. باشد که همه ما درسی بگیریم... حر??ی برای گ??تن نمانده، از یكدیگر جدا میشوند. مرد از خرابه بیرون میآید. دوربین با حركت آهسته او را تعقیب میكند. آرام راه میرود. انگار نه انگار كه از روبهرو لشكر دشمن به او نزدیك میشود. ??رماندهان دشمن ??ریاد میكشند. مرد لبخند میزند. موهایش در باد شنا میكنند. خورشید، روی موهای رها در بادش میدرخشد. سربازها میدوند. با وقار شمشیر را بیرون میكشد. روبهروی صورتش میگیرد. به هم رسیدهاند. اولین شمشیرها حمله میكنند. با همان متانت شمشیر را بالا میبرد. موسیقی اوج میگیرد. سربازها ??ریاد میزنند. شمشیر را پایین میآورد. نبرد آغاز میشود. علامت سؤال ارباب حلقهها واژهای شده، تقریباً متراد?? با مو??قیت. ارباب حلقهها و اسكار، ارباب حلقهها و ??روش، ارباب حلقهها و ??هرست پر??روشهای تاریخ سینما، ارباب حلقهها و شبكهی دو سیما! لااقل این كه هر دو قسمت ??یلم توانستند دو بار در امریكا حری?? قدری مثل هری پاتر را زمین بزنند و در صدر جدول ??روش قرار بگیرند، هر آدم بدبینی را متقاعد میكند كه ??یلم به اندازهی كا??ی گرد و خاك به پا كرده است، همان طور كه نیم قرن پیش كتابهای سهگانه این كار را كردند؛ سال 1954 و سالهای بعد از آن. شاید این مو??قیت خیلی هم طبیعی نبود. نثر كتاب ??وقالعاده ??اخر بود به اضا??ه ترانههایی سنگینتر از متن كه جابهجا از زبان شخصیتها نقل میشدند. بخشهای طولانی از كتاب به توصی??های دقیق میگذشت و تقریباً هیچ كدام از شخصیتهای اصلی داستان جوان نبودند، با همه این حر??ها این سهگانهی طولانی مردم سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و آدمهای 200۴ را به یك اندازه شی??تهی خود كرده و ظاهراً دستهی دوم را كمی بیشتر. ??كر نمیكنید این چیزی بیشتر از یک تصاد?? ساده است؟ این برجهای زیبای پلید برای آنهایی كه قسمت اول سهگانهی ارباب حلقهها را ندیدهاند یا كتاب را نخواندهاند، تماشای ??یلم دو برج گیجكننده خواهد بود. نیم ساعت اول حتی ممكن است آزاردهنده هم باشد. دلیلش این است كه داستان قسمت دوم سه شاخه جدا از هم دارد كه به طور موازی روایت میشوند. اولین شاخه، ماجرای س??ر ??رودو و سام به موردور است. ??یلم دقیقاً از همان جا كه یاران حلقه تمام شده بود، آغاز میشود. هابیتها باید به تنهایی وارد سرزمین مخو?? سائورون شوند تا حلقه قدرت را در شكا?? نابودی بیندازند و وسوسهی قدرت را در سرزمین میانه از میان بردارند. خط دیگر داستان درباره باقیمانده یاران حلقه است. آراگورن، لگولاس و گیملی بعد از مرگ حماسی برومیر و دزدیده شدن مری و پیپین توسط اوركها، تصمیم میگیرند رد آنها را دنبال كنند و دوستان هابیتشان را از چنگ این موجودات ن??رتانگیز نجات دهند. آنها در راهشان ناچار وارد روهان، یكی از سرزمینهای انسانها میشوند. در شاخه سوم داستان سرنوشت مری و پیپین را كه گر??تار اوركها شدهاند میبینیم. آنها چندین روز در اسارت اوركها هستند و همراهشان در س??رند. این س??ر تا نزدیكیهای جنگل ??نگورن كه مرز بین روهان و آیزنگارد، سرزمین سارومان جادوگر، محسوب میشود ادامه پیدا میكند تا این كه در نزدیكیهای جنگل ??نگورن اوركها توسط چابكسواران روهان غا??لگیر میشوند و جنگی در میگیرد كه به نابودی آنها منجر میشود. مری و پیپین مو??ق میشوند به جنگل ??رار كنند. یك پیتر باهوش این سه خط داستانی با مهارت و استادی هر چه تمامتر شروع میشوند، اوج میگیرند و به سرانجام میرسند. درست همان طور كه از یك ??یلم حماسی-تاریخی انتظار داریم. دشواری كار ??یلمساز و ??یلمنامهنویس وقتی روشنتر میشود كه كمی به شكل اصلی قسمت دوم ??كر كنیم. این قسمت بین یاران حلقه و بازگشت پادشاه قرار گر??ته است. در یاران حلقه ما با شخصیتها و داستان اصلی آشنا میشویم و در قسمت سوم سرنوشت نهایی شخصیتها و پایان داستان را خواهیم دید؛ اما آن وسط چطور؟ آن جا نه داستانی شروع شده و نه چیزی تمام میشود. این وسط چگونه میتوان تماشاگر را روی صندلی سینما میخكوب كرد؟ پیتر جكسون و همكاران ??یلمنامهنویساش این مشكل را به شیوه خودشان حل كردهاند، شیوهای كه به خاطر صداقت و امانتداریاش اصلاً باعث خشم هواداران كتاب نشده است؛ چون خود جكسون و بیشتر عوامل ??یلم هم جزو همین هواداران دو آتشه شاهكار تالكین بودهاند. آنها به روح كلی كتاب و محورهای اصلی سهگانه كاملاً و??ادار ماندهاند، در عوض تغییراتی در جزئیات داستان دادهاند تا قصه سینماییتر شود. آنها به معنی واقعی كلمه از روی كتاب یك اقتباس ساختهاند، اقتباسی كه ??قط از روی ناچاری-به دلیل ابزار روایی سینما-با اصل كتاب ت??اوت دارد. ??راموش نكنید؛ در میان بازیگران آدمهای متعصبی مثل كریستو??ر لی (در نقش سارومان) حضور داشتهاند كه هر روز بخشهایی از كتاب را كه مربوط به ??یلمبرداری آن روز میشده برای بقیه میخواندند. بگذریم از آنهایی كه اصلاً داستان را از ح??ظ بودهاند. این تغییرات و بعضاً جابهجاییهای حوادث كتاب و ??یلم در قسمت دوم یعنی دو برج بیشتر به چشم میآید. اینها چند نمونه درشت از این تغییرات هستند كه انصا??اً به جذابیت روح حماسی ??یلم كمك كردهاند: در ??یلم دو برج ??رودو را چند بار در موقعیتی میبینیم كه به شدت وسوسه شده حلقه را دستش كند، آن هم در حالی كه به مورودور، محل قدرت گر??تن سائورون بسیار نزدیك است و چنین كاری میتواند مرگبار باشد. حتی در بخشی از ??یلم وسوسه حلقه چنان ??رودو را از خود بیخود میكند كه نزدیك است سام، خدمتكار و??ادارش را بكشد. اما جالب است كه در كتاب هیچ كدام از این صحنهها را نمیبینیم. ??رودو در جلد دوم كتاب یك هابیت، كاملاً عاقل و مسلط است كه ظاهراً هیچ چیز به او كارگر نمیشود و از پس هر موقعیتی برمیآید. شاید مهمترین ت??اوت ??یلم و كتاب در شیوه جنگ بزرگی است كه میان نیروهای سارومان و سپاه روهان رخ میدهد. در ??یلم درست همان وقتی كه آدمها از تعداد كمشان سخت در هراسند و صدای پای لشكر سارومان دارد كمكم به گوش میرسد، سپاهی از ال??ها به كمك انسانها میآیند. سپاهی كه الروند آنها را ??رستاده است. در كتاب چنین چیزی هرگز ات??اق نمیا??تد. هیچ ال??ی وارد جنگ نمیشود، بلكه لشكری از انتها صبح ??ردا به كمك روهان میآیند و تعداد زیادی از اوركها را زیر پایشان له میكنند. در واقع ایدهی اصلی جنگ با سارومان، یا به عبارتی د??اع در مقابل سارومان در ??یلم رعایت شده است، اما وجود ال??ها همدلی بیشتری بین تماشاگر و نیروهای خیر ایجاد میكند. این همدلی بعد از پیروزی روهان و از راه رسیدن گندال?? به اوج میرسد طوری كه میتواند به راحتی آدم را به گریه بیندازند. سیاه مثل آسمان پیتر جكسون یكی از مو??قترین اقتباسهای سینمایی را كارگردانی كرده است. تیم جلوههای ویژه توانستهاند باغوحشی از موجودات ا??سانهای و نبردهای اسطورهای خلق كنند، بدون آن كه توی ذوق بزند، ??یلمبرداری و به خصوص موسیقی با ??ضای حماسی اثر هماهنگ است؛ اما اینها هیچ كدام به تنهایی نه توضیح قانعكنندهای برای گستردگی و محبوبیت پدیدهای به اسم ارباب حلقهها است و نه دلیل منطقیای برای حس و حال وص??نشدنی كه ??یلم در بیننده ایجاد میكند. داستان چیز دیگری است. به این صحنه نگاهی بیندازید: از سیصد ن??ر مبارز كمتر از ده ن??ر ماندهاند. دژ سقوط كرده و همه در آخرین تالار محاصره شدهاند. اوركها با دژكوب به در ضربه میزنند. تمام شد. آراگورن ??ریاد میزند: راه دیگری نیست؟ ظاهراً دالانی هست كه به كوهها منتهی میشود. جنگجویان میتوانند به سرعت از آنجا خارج شوند. - «به زنها و بچهها بگو از دالان ??رار كنند. ما میمانیم.» صدای مهیب ضربهی اوركها لحظهای قطع نمیشود. پادشاه تئودن بهتزده به آراگورن نگاه میكند... - «با من بتاز، تئودن!» - «برای مرگ و ا??تخار!» - «برای روهان. برای مردم تو.» چیزی به شكستن در نمانده است... - «این زمان، شمشیرها را از غلا?? بیرون میكشیم. اكنون گاه خشم است. گاه ویرانی. سرخی ??رو بچكد!» در میشكند و قبل از این كه اوركها ??رصت حمله پیدا كنند، ه??ت سوار به بیرون میتازند. از روی پل اوركها را نابود میكنند و جلو میروند. دوربین هوشمندانه پایین میآید و حالا جلوی اسبسوارها، لشكر اوركها پیدا است. دریایی از سربازان دشمن؛ انتهای لشكر دیده نمیشود. ه??ت ن??ر، بی هیچ توجهی به جلو میتازند. مرگ آن قدرها هم ترسناك نیست... چیزی به طلوع نمانده و هم به شكست در آخرین نبرد. صدای شیپور هلمز همرلند شاید برای آخرین بار در دشتی كه زیر لشكر انبوه اوركها پنهان شده، شنیده میشود. در شرق ناگهان، روی یال كوه مشر?? به دشت، یك سوار پیدا میشود... - «گندال??!» اوركها همه به سمت او برمیگردند. پشت سر او سواران ائومر ظاهر میشوند. خورشید طلوع میكند و گندال?? و بقیه به پایین سرازیر میشوند. دقیقاً همراه با انوار خورشید! اوركها نیزههای بلندشان را رو به دشمن میگیرند؛ ب??رنده. گندال?? و نور خورشید هنوز با هم از كوه پایین میآیند. دوربین با شكوه بالا میرود. دشت یكسره سیاه است. نمای نزدیك از نیزهها قطع به نمای نزدیك از سر و سینه اسبها. ??ریاد سواران و بیاعتنایی گندال?? به نیزههایی كه او را نشانه ر??ته. نور به لشكر سیاه میرسد. سوارها به سوی نیزهها پرواز میكنند. ص??حه س??ید میشود... برای تماشاچی سال ۲۰۰۴ كه اولین درس زندگیاش همیشه این بوده كه توی خیابان آهسته رانندگی كند و میوه نشسته نخورد و مراقب جان عزیزش باشد و به هیچ قیمتی و برای هیچ هد??ی خرجش نكند، این صحنهها لذتبخش و تكاندهنده است. تالكین با دنیای كثی?? اطرا??ش صادقانه برخورد میكند. ظاهراً زندگی به این كار مجبورش كرده بود. او سال 1916 به جنگ جهانی اول اعزام شده بود. سر آخر از گروه دوستانش (گروهی كه بیشتر از ده سال پیش در دبستان تشكیل شده بود و تا زمان جنگ هنوز پابرجا بود) تنها دو ن??ر زنده به انگلستان برگشتند. «من صد سال دیر به دنیا آمدهام. باید در انگلستان پیش از دوره صنعتی متولد میشدم.» به همین خاطر هم در توصی?? سیاهی و پلیدی كه همهی دنیا را گر??ته تعار?? نمیكند. راستش تمایلی به دروغ گ??تن ندارد! ??رودو در نیویورک اساس كتاب تالكین هم مثل همه ا??سانهها و اسطورههای قدیمی-و مثل همین دنیای خودمان-مواجهه خیر و شر است. این بار سیاهی جایی برای بقیه نگذاشته است. ال??ها گروه گروه سرزمین میانه را ترك میكنند. سرزمینها یكی پس از دیگری به تصر?? سایه درمیآیند و جانوران هم؛ هر موجود زندهای كمكم به یكی از بردگان او تبدیل میشود. حتی صحبت كردن از امید، كار خندهداری است. همه خود را برای سلطه مطلق آماده میكنند و این وسط، تنها راه نجات، جنونآمیزترین آنها است. حلقه باید به داخل سرزمینهای سائورون، مالك اصلیاش برده شود؛ خطرناكترین نقطه ممكن. تا در آنجا در نزدیكی سائورون، در شكا??های هلاكت نابود شود. سر و كله اصلیترین دلیل جذابیت كتاب هم همین جا پیدا میشود. حمل حلقه، رعبانگیزترین وظی??های را كه سرنوشت جهان به آن گره خورده، نه یكی از تكاوران چالاك به عهده میگیرد، نه یكی از ال??های خردمند و نه یكی از دور??های قویبنیه. جادوگری هم در كار نیست. حامل حلقه یك هابیت است؛ یكی از موجودات كوتاهقد و ضعی??ی كه نمیشود بیسواد نامیدشان، چون عمدتاً به دانش كاری ندارند. همان طور كه در طول تاریخ سرزمین میانه به نبرد بین نیروهای خیر و شر كاری نداشتهاند. ترانه خواندن، خوردن و نوشیدن، تمام چیزهایی است كه مغزهای كوچكشان را پر میكند. دوست دارند در دالانهای گرم و نرمشان بخزند و بعد از روزهای كاری، شبها را به خوردن و خوابیدن بگذرانند. موجوداتی كه ذاتاً نمیتوانند قهرمان باشند. این خصوصیات، شما را یاد چه كسانی میاندازد؟ این همان مدل زندگی است كه تمدن جدید پیشنهاد میدهد: لذت ببر و خوش باش. ??قط آزاری به كسی نرسان، همین. تالكین هم اینها را خوب میداند. او با بیرحمی تمام اروپاییها و امریكاییها-و اخیراً هم ما-را برمیدارد، از خانههای راحتشان بیرون میكشد، حلقه قدرت را به گردنشان میاندازد و وسط تباهی و پلیدی رهایشان میكند. با مأموریتی كه تازه ??همیدهاند به قیمت جانشان تمام میشود. این كه دنیای اطرا??، هیچ نسبتی با آن چه ما میخواهیم و آن چه باید باشد، ندارد، این كه مبارزه كردن، ??رق چندانی با جنون ندارد، این كه یك مبارز به هیچ یك از این سختها و غیرممكنها ??كر نمیكند - ??كر نمیكند چون برایش اهمیتی ندارند - و این كه این قهرمان هیچ موجود خارقالعاده و قویبنیهای نیست، كه یكی از همین موجودات اطرا??مان است با همه ضع??ها و كوچكیاش. این هم یك نكتهی اساسی دیگر؛ ضع?? و كوچكی دلیلی برای مبارزه نكردن نیست، همان طور كه بزرگی دشمن. اینها همه درسهایی است كه ما و دنیای اطرا??مان، امروز در اولین سالهای این هزاره لعنتی، بیشتر از هر زمان دیگری به آنها نیاز داریم. حالا چه كسی حاضر است كلاس درسی را كه یك نابغه متنش را نوشته، یك آدم باهوش كارگردانی كرده و یك تیم كار بلد بقیهی كارهایش را انجام داده، از دست بدهد؟ پرده آخر نبرد تمام شده. ??رسنگها دورتر، ??رودو كه تحت تأثیر حلقه به سام حمله كرده بود، حالا كه هشیار شده گوشهای نشسته است. - «من نمیتونم سام.» - «من میدونم. همهاش غلطه. ما اصلاً نباید این جا میبودیم؛ ولی هستیم. مثل داستانهای بزرگ میمونه. آقای ??رودو در تاریكی و خطر بودند. و بعضی وقتها دلت نمیخواد آخر داستان رو بدونی. چون ??كر میكنی، چطور ممكنه آخرش خوب تموم شه؟ دنیا چطور میتونه به عقب برگرده. به وقتی كه هنوز این همه پلیدی ات??اق نی??تاده بود...» موسیقی اوج میگیرد و روی صدای سام، صحنههای پایانی نبرد را میبینیم. - «...اون داستانها همیشه باهات میمونن. این معنی خاصی داره. حتی اگه واسه ??همیدنش زیادی كوچیك باشی؛ اما من ??كر میكنم می??همم. الان دیگه میدونم. آدمای توی اون داستانها، ??رصتهای زیادی برای برگشتن از راهشون داشتن. ولی برنگشتن. چون اونها به چیزی معتقد بودن.» - «به چی، سام؟» - «به این که هنوز خوبی در دنیا هست، و این ارزش مبارزه كردن رو داره... یادداشتی بر ??یلم ارباب حلقه ها: قسمت دوم (دو برج) دو برج، دومین قسمت از سه گانه سینمایی ارباب حلقه ها، یک مو??قیت کامل و درخشان در عرصه صنعت و هنر سینمای معاصر به شمار می رود. ??یلم صحنه های با شکوهی دارد که تا سالیان سال در ذهن تماشاگر حک خواهد شد. صحنه های مربوط به نبرد «هلمز دیپ» که در کتاب تالکین ??قط ده تا دوازده ص??حه را به خود اختصاص داده، سی دقیقه ار ??یلم دو برج را شامل می شود. این صحنه ها که در مرکز ??یلم و به مثابه اوج آن تلقی می شود، ??وق العاده باشکوه و هوش ربا از کار در آمده است. ارزش کار در این صحنه ها، ??قط برخاسته از کار کامپیوتری نیست، بلکه گریم، صحنه آرایی، طراحی اکشن، لباس ها و جلوه های ویژه غیر کامپیوتری نیز در خلق صحنه های ??وق دخیل و سهیم هستند. هوشمندی پیتر جکسون، کارگردان دو برج در این است که از تمامی ??ضای کادر گسترده اسکوپ است??اده می کند و به ظری?? ترین جرئیات جنی در گوشه و کنار های کادر، توجه نشان می دهد. دو برج با ضرباهنگی نسبتاً آرام شروع می شود اما تدریجاً – و همچون اسکی بازی که در سراشیب قرار گر??ته – شدت بیشتری می گیرد. یک ویژگی بزرگ هر دو ??یلم ارباب حلقه ها، تأکید ??یلم ساز بر روی عناصر انسانی و کار بر روی کاراکترهاست. در ??یلم های اکشن آمریکایی معمولا همه توجه معطو?? اکشن است و از کار بر روی کاراکترها غ??لت می شود. اما دو برج و برادر بزرگ ترش یاران حلقه از این قاعده مستثنی هستند. نکته تازه در ??یلم دو برج، اضا??ه شدن مایه هایی از رمانس و طنز است. همچنین نسبت به ??یلم نخست این تریلوژی، در قسمت دوم کاراکتر های تازه ای اضا??ه شده اند. یکی از این کاراکتر ها که ات??اقاً خیلی هم جذاب از کار در آمده، گولوم نام دارد که مخلوق کار کامپیوتری و CGI است. ??یلم ساز یک پرسوناژ سیاه و س??ید جالب به این مخلوق داده که کارآمدی بالایی در روند توسعه طرح داستانی ??یلم دارد. مخلوق دیگر که اوهم زاده کامپیوتر است «تری بیرد» نام دارد. تری بیرد با صدای جان رایس-دیویس درختی است که راه می رود و سخن می گوید. این یکی هم معرکه و تماشایی است. مطمئناً آن دسته از تماشاگرانی که قسمت نخست «یاران حلقه» و یا کتاب ارباب حلقه ها را نخوانده اند در درک داستان ??یلم دو برج با مشکل مواجه خواهند شد. پیتر جکسون در قسمت دوم تغییرات بیشتری را در کتاب به وجود آورده، اما نهایتاً و حس و حال منبع اصلی و??ادار مانده است. از این حیث دو ??یلم ارباب حلقه ها، در تضاد با دو ??یلم هری پاتر است که تقریباً مو به مو و ص??حه به ص??حه از روی کتاب خانم رولینگ ساخته شده اند. حتی می توان ادعا کرد که ??یلم ??ارغ از منبع اصلی اش هویت مستقل و بارزی دارد. دو برج از حیث ضرباهنگ، توصعه طرح داستانی، پرداخت کاراکتر ها، سبک بصری، کار جلوه های ویژه دستی و کامپیوتری و اساساً از حیث شاخص های تولیدی یکی از بهترین و نادرترین آثار سینمایی در طی صد و اندی سال تاریخ این صنعت/هنر به شمار می رود. اهمیت کار پیتر جکسون، کارگردان نیوزیلندی دو برج، وام گیری او از یک کار ادبی خاص و منحصر به ??رد، و بازگویی آن بر حسب معیار ها و شاخص های بصری سینمای مدرن است. *منبع:سایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 6, 2014 Share Posted October 6, 2014 (edited) ژانر: اکشن، ماجرایی، درام The Lord of the Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه) کارگردان : Peter Jackson نویسنده : J.R.R. Tolkien بازیگران: Elijah Wood, Viggo Mortensen ,Ian McKellen امتیاز: 8.9 از 10 جوایز : برنده اسکار: بهترین ??یلم،بهترین کارگردانی برای پیتر جکسون،بهترین ??یلمنامه اقتباسی،بهترین تدوین،بهترین موسیقی،بهترین کارگردان هنری،بهترین طراحی لباس،بهترین چهره پردازی،بهترین آواز ارژینال،بهترین صدا،بهترین جلوههای ویژه، خلاصه داستان : داستان قسمت سوم درست از جایی شروع میشود که قسمت دوم(ارباب حلقهها: دو برج) تمام شده بود. ??رودو و سام به کمک گالوم به سرزمین تاریکی "موردور" نزدیک می شوند تا حلقه را در آنجا بدرون آتش انداخته و نابود سازند. آراگون، لگولاس و جیملی بهمراه دوستان هابیت خود در آستانه نبرد نهایی و بزرگ با ا??راد سارون با هم متحد می شوند. آراگون در تلاش است تا بعنوان وارث تاج و تخت ایزیلدور اعلام موجودیت کند. قوای ساورن برای از بین بردن نژاد انسانها پایتخت گوندور را محاصره کرده اند. گاندل?? نیز در تلاش است تا به ارتش شکست خورده گوندور نیروی تازه ای ببخشد و برای اینکار از کمک پادشاه روهان که جنگاورانش را برای شرکت در این نبرد عظیم ??رستاده نیز بهره مند است .. «ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه» و پایان خوش سرنوشت سه گانه ی سینمایی زمانی که استیون اسپیلبرگ به روی صحنه ر??ت تا جایزه بهترین ??یلم را اهدا کند، حتی پیش از آنکه پاکت را باز کند، تقریبا همه آماده بودند تا نام ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه را به عنوان برنده بزرگ مراسم امسال بشنوند. پیتر جکسون به همراه باری ازبورن و ??ران والش تهیه کنندگان ارباب حلقه ها بودند که یازدهمین جایزه این ??یلم را به دست آوردند. ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، با یازده جایزه اسکاری که دریا??ت کرد توانست تا به رکورد تاریخی و ناشکستنی اسکار که به بن هور و تایتانیک تعلق داشت برسد. اما نکته جالب درباره سومین قسمت از مجموعه ارباب حلقه ها این است که بر خلا?? دو رکورد دار دیگر، در هیچ رشته ای بازنده نشده است. ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، در یازده رشته نامزد جایزه بود و در همه رشته ها رقیبانش را پشت سر گذاشت، در حالی که تایتانیک در چهارده رشته و بن هور در دوازده رشته کاندیدا بودند ولی تنها در یازده رشته به پیروزی رسیدند. گزارشگر بی بی سی در کالی??رنیا، با تاکید بر همین نکته می گوید این نخستین بار است که چنین چیزی در مراسم اسکار رخ می دهد و یک ??یلم به طور گسترده در همه رشته هایی که نامزد شده است جایزه را به دست می آورد. این یک پایان با شکوه برای سه گانه ای بود که هزران ن??ر، سالها در رویای دیدن آن بودند.... سه گانه «ارباب حلقه ها» هشت سال تمام از عمر «پیتر جکسون» را به خود مشغول کرده است. این کارگردان نیوزیلندی برای متقاعد کردن مدیران استودیوی «نیولاین سینما» برای سرمایه گذاری روی این ??یلم زحمات بسیار کشیده است. شرکت های ??یلم سازی هالیوود در سال های اخیر قبل از ساخت «ارباب حلقه ها» با اکراه حاضر به سرمایه گذاری های گزا?? بر روی ??یلم های ??انتزی حماسی بوده اند. پروژه عظیم سرمایه گذاری بر روی سه گانه «ارباب حلقه ها» یک ریسک مرگ و زندگی برای شرکت «نیولاین سینما» بوده است. در صورتی که اگر «ارباب حلقه ها» در گیشه شکست می خورد قطعا شرکت نیولاین نیز ورشکست می شد. اما در نهایت جکسون ثابت کرد که ??انتزی های بزرگ سینمایی هنوز هم می توانند محبوب عامه باشند. «ارباب حلقه ها: بازگشت شاه» ??یلم کامل و تمام عیاری است که نقاط قوت دو قسمت قبلی را اختیار کرده و بر قدرت آن ها ا??زوده و در مقابل عناصر کمتر مو??قیت آمیز دو ??یلم نخست را حذ?? کرده است. همانطور که می دانید تریلوژی ارباب حلقه ها از روی کتاب جی.آر.آر. تالکین ساخته شده. کتاب تالکین بسیار م??صل و طولانی است اما پیتر جکسون و دو همکار ??یلم نامه نویسش، محور های اصلی کتاب را برگزیده اند و به اجبار بخش های ??رعی تر کتاب را در نسخه سینمایی حذ?? کرده اند. این گزینش ها و حذ?? ها، که در هر اقتباس سینمایی از روی منابع ادبی اجتناب ناپذیر است، به شکلی صورت گر??ته که به روح کتاب تالکین صدمه ای وارد نیامده، مطمئناً اگر آقای تالکین زنده بود و سری ??یلم های ارباب حلقه ها را می دید، اولین کسی می بود که به پیتر جکسون تل??ن می کرد و به وی تبریک می گ??ت. یکی از جذابیت های ارباب حلقه ها و به ویژه قسمت پایانی آن این است که تماشاگر بدون این که کتاب ارباب حلقه های تالکین را خوانده باشد می تواند با قصه و ماجرای روی پرده ارتباط برقرار کند. صنعت جلوه های ویژه با ??یلم بازگشت شاه استاندارد های تازه ای را در سینمای آمریکا مطرح کرده است. اوج مو??قیت جلوه های ویژه بازگشت شاه را می توان در صحنه های نبرد ??یلم شاهد بود. این صحنه ها کاملاً واقعی به نظر می رسند و هیچ نشانی از انیمیشن کامپیوتری در آن ها به چشم نمی خورد. گولوم، مخلوق کامپیوتری ??یلم همانقدر واقعی به نظر می رسد که کاراکتر های غیر کامپیوتری ??یلم. لوکیشن ها، طراحی صحنه و لباس در بازگشت شاه نیز نمود چشمگیری دارند. بازی ها نسبت به دو قسمت قبلی به مراتب بهتر و پخته تر است. و بالاخره باید به موسیقی متن هاوارد شور اشاره کرد که کاملا با تصاویر چ??ت و بست شده است. یکی از دستاورد های عمده پیتر جکسون در بازگشت شاه، شیوه ای است که او برای جمع کردن داستان انتخاب کرده. او به شکل هوشمندانه و ظری??ی تمام مسیر های ??رعی داستان را به شاهراه اصلی طرح داستانی اش هدایت می کند. سپس همه چیز را برای ??صل نبرد بزرگ پایانی در «میناس تیریت» تدارک می بیند. نبرد بین خیر و شر بارها و بارها در دنیای تصویر در قالب های داستانی گوناگون و مت??اوت روایت شده و پایانی محتوم را به نمایش گذارده است. خارج شدن روشنایی و امید از دل سیاهی مطلق در تریلوژی «ارباب حلقه ها» به بهترین شیوه به تصویر درآمده است. پیام پیروزی حقیقت خوبی بر بدی مطلق توسط این سینمایی پرخرج و زیبا به بهترین نحو انتقال یا??ته است. یک دستاورد مهم سه گانه ارباب حلقه ها این است که تمامیت این سه گانه – و نه جزء به جزء آن – به عنوان یک اثر هنری منسجم و تمام عیار هویت خاص خودش را دارد. سه گانه ارباب حلقه ها با مو??قیت گسترده تجاری و هنری خود بر قدرت ریسک پذیری استودیو های ذاتاً محا??ظه کار هالیوودی ا??زوده است. با گذر زمان اهمیت بسیار زیاد این سه گانه در تاریخ سینما آشکار تر خواهد شد. یادداشتی بر «ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه» بازگشت پادشاه حتی به شکل مستقل از سه گانه ی ارباب حلقه ها (اولی، 2001 و دومی، 2002) هم یکی از بهترین ??یلم های حماسی هالیوود است. ??یلمی که دو ویژگی مهم دارد. اول حضور همه ی مخلوقات و ??ضاهای دنیای ج. ر. ر. تالکین در این بخش و دوم، دو سه نبرد تمام عیار با ریزه کاری های ??نی و جلوه های ویژه ی خارق العاده که حتی به نسبت دو ??یلم قبل هم بالاتر رده بندی می شود. قسمت سوم ارباب حلقهها، نسبت به دو قسمت قبلش پختهتر و حر??هایتر به نظر میرسد. صحنههای اكشن و جلوههای ویژه كمتر دیده میشود. خط پیشروی داستان، ش??ا??یت بیشتری دارد. كار مثبت پیتر جكسون در این قسمت، این است كه با وجود كاراكترهای بیشمار، همه آنها را به خدمت گر??ته و حضور هیچكدام از آنها بیهوده نیست. داستان از جائی شروع میشود كه ??رودو، سام و گالوم در بیابانهای مونت دووم سرگردانند. بازگشت پادشاه قصه را به گونهای درخور توجه، كامل میكند. داستان پر??راز و نشیب «حلقه» و هابیتهای كوتاه قد به پایان رسید، و خاطرهای زیبا و دیدنی از خود بر جای گذاشت. آنهمه موجودات عجیب و غریب و ??ضاهای بكر و زیبا، و داستان ا??سانهای «جی، آر، تولكین» همه دست به دست هم دادند تا پیتر جكسون?? ناشناخته، اینك تبدیل به یكی از قدرتمندترین ??یلمسازان دنیای سینما شود. «ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه» داستان رویارویی نهایی ??رودو و سارون است. سرانجام بیننده سریال 3 ساله جكسن، آتش??شان نابودی را خواهد دید و چشم بزرگ را از نزدیك احساس خواهد كرد. همه اینها چیزهایی است كه جكسن به تماشاگر مشتاق قسمت دوم نداد و او را منتظر نگه داشت. سه گانه ارباب حلقه ها یك ??یلمبرداری 300 روزه داشت و آماده ساری هر قسمت حدود یك سال به طول انجامید. پروژه عظیم كمپانی نیولاین در هر دو سال نمایش، نامزد اسكار بهترین ??یلم شد و تنها ??روش قسمت نخست تمامی هزینه های زمان تولید را پاسخگو شد. قسمت تازه، داستان ادامه س??ر ??رودوی هابیت، دوستش و همراه تازه شان گالوم به سوی آتش??شان كوه نابودی است. س??ری كه به خواست گاندول?? از شایر آغاز شد و در سرزمین ال?? ها به ماموریت نابودی حلقه در محل پیدایشش یعنی آتش??شان انجامید. همانند قسمت دوم، گاندول??، آراگون و دیگران را هم در خطوط موازی س??ر خواهیم دید و دیگر تا پایان راه همراهشان خواهیم بود در حاشیه سه گانه «ارباب حلقه ها» سه گانه «ارباب حلقه ها» (راهیان حلقه، دو برج، بازگشت پادشاه)، ساخته «پیتر جكسن» (براساس شاهكار جی. آر. آر. تالكین) یكی از قله های تاریخ سینما است؛ به همین صراحت. هیچ تماشاگر ??یلم دیده و خوش ذوقی را پیدا نمی كنید كه این سه ??یلم به مذاقش خوش نیاید. یك: سه گانه «ارباب حلقه ها» (راهیان حلقه، دو برج، بازگشت پادشاه)، ساخته «پیتر جكسن» (براساس شاهكار جی. آر. آر. تالكین) یكی از قله های تاریخ سینما است؛ به همین صراحت. هیچ تماشاگر ??یلم دیده و خوش ذوقی را پیدا نمی كنید كه این سه ??یلم به مذاقش خوش نیاید. ارباب حلقه ها اگر مخال??انی دارد آنها هستند كه داستان هایی از این دست را، حكایت هایی می دانند برای سرگرم كردن كودكان و خیال می كنند هرچیزی كه رنگی از ا??سانه داشته باشد، به كودكان تعلق دارد. اما چنین نیست و استقبال پرشور تماشاگران ارباب حلقه ها، در طول سه سال پیاپی، نشان داد كه نسل تماشاگران خوش ذوق منقرض نشده و هنوز كسانی پیدا می شوند كه معنای سینما را می ??همند و می دانند ??یلم ها قرار است آدم ها را از این دنیایی كه در آن زندگی می كنند، ببرند به دنیایی دیگر. دو: به ??یلم درآوردن رمان های خواندنی، رمان هایی كه سرشار از جزئیات شگ??ت انگیز و داستان های ??رعی ??راوان اند، كار آسانی نیست. در واقع، كاری است ناشدنی و كم پیش می آید كه كارگردانی پیدا شود و داستان را طوری بسازد كه روح اثر، در ساخته اش باشد. همه آن شی??تگان ارباب حلقه ها كه سال های سال می گ??تند كسی نمی تواند (حق ندارد) رمان محبوب شان را به ??یلم درآورد، نگران بودند كه در این تبدیل، چیزی از داستان هدر برود. بخشی از آن یا شخصیتی، كمرنگ شود، یا به دلیلی حذ??ش كنند.این گونه است كه بعد از نمایش بخش اول (راهیان حلقه) غرزدن ها شروع شد و آنها كه رمان را بیش تر از هرچیزی دوست داشتند، گ??تند جكسن این شی??ته واقعی تالكین و داستان هایش، اصل و??اداری را رعایت نكرده و «تام بامبادیل» را، كه یكی از شخصیت های ??رعی جلد اول است، در ??یلمش حذ?? كرده است. آنها درست می گ??تند؛ اثری از بامبادیل در ??یلم نیست، اما چه كسی گ??ته در اقتباسی از یك رمان همه شخصیت ها (حتی شخصیت های ??رعی) را باید به ??یلم منتقل كرد؟ كار جكسن در این سه گانه، ??شرده سازی رمان است به معنای دقیق كلمه. درست می گ??تند آن منتقدانی كه نوشته بودند توقع و??اداری ??یلم به رمان، چیز بیهوده ای است و مجموعه ??یلم های «هری پاتر» (به خصوص قسمت های اول و دوم) را مثال می آوردند كه هرچند از بسیاری جهات به رمان و??ادار بود، اما ??یلم هایی دیدنی (ماندنی؟) از كار درنیامده بودند. سه: ارباب حلقه ها، سال به سال به نمایش درآمد، درست مثل رمانی كه جلد به جلد منتشر می شود.تماشاگرانی كه رمان تالكین را خوانده و دوستش داشتند، از دیدن تصاویری كه چیزی بود شبیه خیال آنها، به هیجان آمدند و این هیجان، ??یلم به ??یلم بیش تر شد، تا اینكه داوران آكادمی اسكار در اقدامی ستایش انگیز (این یكی از معدود د??عاتی است كه باید از اسكار د??اع كرد) یازده مجسمه طلایی اسكار را به ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه دادند. و اگر درست یادم مانده باشد، این قسمت ارباب حلقه ها در یازده رشته نامزد شده بود، یعنی در آن یازده رشته، هیچ ??یلمی، در حد ارباب حلقه ها نبود. و معنای این اقدام پسندیده چه می تواند باشد، جز اینكه ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، یكی از بهترین و بزرگ ترین ??یلم های تاریخ سینما است؟ چهار: در همه نقد و تحلیل هایی كه درباره این سه گانه نوشته شد، منتقدان روی این نكته تاكید كرده بودند كه ارباب حلقه ها، در بهترین زمان ممكن ساخته شد. از سویی، پیش از آن، تكنولوژی سینما آن قدر پیشر??ت نكرده بود كه بتوانند ??یلمی بسازند در خور تالكین و شاهكارش. و از سویی دیگر لابد حكمتی داشته كه ??یلمی درباره دنیایی خیالی را در شروع هزاره سوم ساخته اند. منتقدان توضیح داده بودند كه به اعتقاد جمعی از مسیحیان، در آستانه هر هزاره، دنیا دگرگون می شود و پیش از این دگرگونی عظیم، سخنان ناگ??ته را باید به زبان آورد و رازهایی را كه از هزاره های قبلی، سربسته مانده، یك به یك باید ا??شا كرد. (یك نمونه این عقیده را در رمان رمز داوینچی، نوشته دن براون هم می توان دید. ران هوارد از روی این رمان ??یلمی ساخته كه قرار است ا??تتاحیه جشنواره كن باشد.) ماجرا شاید آن قدر هم كه می گویند پیچیده نباشد، اما به هرحال، مسئله این است كه ارباب حلقه ها در بهترین زمان ممكن ساخته شد و توقع تماشاگران را از ??یلم های ا??سانه ای بالا برد. از این به بعد، نمی توان هر ??یلم بی در و پیكری را به نام ا??سانه تحویل تماشاگران داد. پنج: از میان این سه گانه، بخش سوم (بازگشت پادشاه)، بی شك بهترین آنها است، ??یلمی در نهایت كمال. یكی از بهترین حماسه هایی كه در طول سال های زندگی می توانید تماشا كنید و ببینید پیتر جكسن در این ??یلم آخر، كه چیزی حدود سه ساعت و ربع طول می كشد، چگونه همه چیز را گسترش می دهد و تماشاگر را سر ذوق می آورد. اصلاً هیچ تماشاگری را پیدا نمی كنید كه تقلاهای «??رودو» را كه در این بخش بیش تر شده، با جدیت تمام دنبال نكند. جز این، ??یلم در این بخش، و به خصوص بخش پایانی این قسمت، درست از همان راهی می رود كه تالكین در رمانش ر??ته بود و البته، این را هم داشته باشید كه وقتی ??یلم تمام می شود، چیزی غریب، تماشاگر را دربر می گیرد. حسی كه شاید از جنس غم باشد: یعنی تمام شد؟ یعنی داستان ادامه ندارد؟ حی?? نیست؟ یادداشتی کوتاه بر ??یلم «ارباب حلقه ها»: «جنگ شیطان با انسان» شاید از “ارباب حلقه ها??? معانی دیگری به دست اید. ??یلم ارباب حلقه ها كه از روی اثر هنرمندانه جی.ار.ار.تالكین ساخته شده، در خور نقدی است مت??اوت با انچه كه منتقدان تا كنون ارائه كرده اند. ??روش بالای این ??یلم در سایر كشورها، شاید به دلیل غیر عادی بودن ان است. است??اده از ا??سانه هایی كه هر كدام، میكوشند معماهای روح بشر را حل كنند. قصه ??????“??ردو بگینز???قصه انسان در این دنیاست كه در صدد نجات دنیای درون خویش بر میاید. او نماد دل ادمی اسا كه جایگاه خداوند است. دل انسان به شوق بازگشت به سوی معبودش، باید سرزمین وجودش را از هر گونه پلیدی پاك كند. “حلقه ???به معنای ن??س است كه به“سایرون???كه همان شیطان است تعلق دارد. ??ردو از نژاد كوتوله هاست از انهایی كه بدنبال طلا در دل زمین میگردند درست مانند انسانی كه در پی گوهر ناپیدای خویش است و تا زمانی كه ن??س خود را نابود نسازد نمیتواند انرا بیابد. در راه نابودی حلقه“گاندول?????مرشد وی راه كوه نابودی را به وی نشان میدهد.3 دوستش و حتی 6 جنگجویی كه در ریوندل یا ناكجا اباد به وی میپیوندند همگی نیروهای وجودش هستند. شیطان با وسوسه ها و خیالات واهی كه همان موجودات عجیب هستند قصد نابود كردن ایمان و اعتقادات انسان را دارد. اما این باورها براحتی از میان نمیروند. انها همانند“درختهای عمیق با ریشه هایی عمیق هستند.??? در این س??ر پر مخاطره ??ردو، گاندول?? و یكی از یارانش را ازدست میدهد. او كه دیگر نمیتواند به كسی اعتماد كند، تصمیم میگیرد به تنهایی به كوه “مردور??? برود. سام یكی از دوستانش كه از ابتدای راه با او بوده است، تنهایش نمیگذارد و با او همراه میشود. امــید، تنها دوست انسان است كه هیچ وقت و در هیچ شرایطی او را تنها نمیگذارد. مشكلات ساخت تریلوژی «ارباب حلقه ها» شاید داستان تولید «ارباب حلقه ها» قابلیت تبدیل شدن به یك ??یلم مجزا را داشته باشد! در ژوئن سال ۱۹۹۸، پیتر جكسون ??كر نمی كرد بتواند رویای خود را مبنی بر ساخت سه گانه «ارباب حلقه ها» عملی كند. اگر پیتر جكسون ناامید می شد؟!علاقمندان به سینمای ??انتزی و ماجراجویی می توانند به زودی شاهد سومین و آخرین بخش ارباب حلقه ها، موسوم به «بازگشت پادشاه» باشند. هیچ كس درمو??قیت عظیم تجاری این اثر شك ندارد، اما شاید جالب باشد كه بدانید «پیتر جكسون» كارگردان نیوزیلندی تبار این ??یلم جاه طلبانه، در ابتدای راه خیلی زحمت كشید تا استودیو نیولاین را مجاب به سرمایه گذاری كند. در واقع شاید داستان تولید «ارباب حلقه ها» قابلیت تبدیل شدن به یك ??یلم مجزا را داشته باشد! در ژوئن سال ۱۹۹۸، پیتر جكسون ??كر نمی كرد بتواند رویای خود را مبنی بر ساخت سه گانه «ارباب حلقه ها» عملی كند. در آن سال، «هاروی وینستن» یكی از مؤسسان كمپانی میراماكس حقوق ساخت این تریلوژی را به دست آورده بود و می خواست برای دو ??یلم بودجه جمع كند، اما همان طور كه می دانید میراماكس بخشی از امپراتوری خسیس والت دیزنی است و به همین دلیل وینستن هر چه تلاش كرد نتوانست بودجه ای معادل با ۱۴۰ میلیون دلار جور كند. او از طر??داران پر و پا قرص پیتر جكسون بود و حتی یكی از ??یلم های او تحت عنوان «موجودات آسمانی» (۱۹۹۴) را كه كاندیدای اسكار شده بود، عاشقانه دوست داشت. اما آدم كاسب مآبی بود و زیاد چانه می زد. او دو ه??ته به جكسون مهلت داد تا برای ساختن «ارباب حلقه ها» استودیوی دیگری بیابد و در غیر این صورت به دنبال ??یلم دیگر برود. در واقع وینستن قصد داشت پروژه را به كارگردان صر??ه جو تری بسپارد. پیتر جكسون كه تحت ??شار قرار گر??ته بود، ۵۰ هزار دلار از جیب خودش خرج، و یك نوار تبلیغاتی ۳۵ دقیقه ای از «ارباب حلقه ها» تهیه كرد تا به استودیوهای هالیوود نشان دهد. در ضمن یكی از ر??قای قدیمی او ??یلم نامه پیشنهادی وی را به هشت كمپانی ??یلم سازی هالیوود ??رستاد، اما تنها یكی از آن ها جواب داد؛ نیولاین استودیو. جسكون در این باره می گوید: «راستش را بخواهید باورم نمی شد نیولاین علاقمند به سرمایه گذاری باشد.» در هر حال جكسون عازم نیولاین شد تا با رییس این شركت دیدار كند. رییس به او گ??ت به جز سری ??یلم های «آستین پاورز» و «ساعت شلوغی»، تهیه كنندگانش نتوانسته اند در خلق دیگر ??یلم های پر??روش دنباله دار مو??ق باشند. او از جكسون انتظار معجزه داشت. جكسون هم كه خیال تسلیم شدن نداشت، نوار ۳۵ دقیقه ای اش را برای رییس پخش كرد و در طول نمایش به طور مستمر به صورت او ز??ل زد تا شاید نشانه هایی هر چند اندك مبنی بر علاقه مندی بیابد. پس از پایان نمایش، رییس پرسید: «این پروژه براساس سه كتاب اثر تالكین ساخته خواهد شد، مگر نه؟» جكسون پاسخ داد: «بله». رییس دوباره پرسید: «پس چرا می خواهی ??قط دو تا ??یلم بسازی؟ سه تاش كن!» جكسون كه از خوشحالی به لكنت زبان ا??تاده بود، در پوست خود نمی گنجید. اما این تازه آغاز مشكلات بود. یك ماه طول كشید تا نیولاین بتواند حقوق قانونی اقتباس «ارباب حلقه ها» را از میراماكس بگیرد. نیولاین سپس دست به دامان پخش كنندگان بین المللی ??یلم شد تا بلكه در پروژه سرمایه گذاری كنند. پخش كنندگان، ۶۰ درصد هزینه ها را تقبل كردند، به آن شرط كه در صورت مو??قیت تجاری «ارباب حلقه ها» در بخشی از سود حاصله ناشی از اكران ??یلم در كشور متبوعشان، ??روش نسخه های DVD و پخش تلویزیونی سهیم شوند. در ضمن ۱۰ درصد بودجه نیز از طریق ??روش حقوق «ارباب حلقه ها» به شركت های سازنده بازی رایانه ای و اسباب بازی تأمین شد. تضمین های مالیاتی كشور نیوزیلند هم تا حدودی چاره ساز شد، اما هیج كدام از این سرمایه گذاری ها جوابگوی هزینه های واقعاً سرسام آور تولید نبود. نیولاین كه از همان ابتدا بودجه ای معادل با ۲۱۰ میلیون دلار برای هر سه ??یلم كنار گذاشته بود، روحش هم خبر نداشت كه در نهایت باید ۳۲۰ میلیون دلار، آن هم بدون احتساب ۲۱۰ میلیون دلار هزینه تبلیغات و بازاریابی خرج كند. «مندل استرام» یكی از كله گنده های نیولاین و از ناظران مالی تریلوژی «ارباب حلقه ها» هنوز گ??ت وگوی نه چندان لذت بخشی را كه در سال ۱۹۹۹ ودر حین س??ر هوایی اش از لس آنجلس به نیویورك با «جرالد لوین» رییس شركت تایم وارنر انجام داد، از یاد نبرده است. تایم وارنر مالك نیولاین به شمار می آید و طبیعی بود كه لوین درباره هزینه های «ارباب حلقه ها» كنجكاوی كند. استرام به او گ??ت: «هر كدام چیزی حدود ۹۰ تا، صد میلیون دلار آب خواهد خورد». لوین با شنیدن این جمله سكوت كرد و استرام كه متوجه ناراحتی وی شده بود، سرش را پایین انداخت و به آرامی شروع كرد به ورق زدن مجله اش. پس از چند روز لوین به استرام تل??ن زد و به او گ??ت: «امروز صبح جلسه ای با حضور روسای شركت برادران وارنر داشتیم و قرار شد از این به بعد ??یلم های صد نسازیم». اما استرام، بیدی نبود كه از این بادها بلرزد. او پیش تر نیز با كارگردانان مستعد، اما گمنام، همكاری كرده بود. اما خودش هم اقرار می كند كه پس از بازدید از كمپ ??یلم برداری «ارباب حلقه ها» در نیوزیلند در ماه مارس سال ۲۰۰۰، یعنی زمانی كه تنها پنج ماه از ساخت سه گانه گذشته بود، نگرانی، وجودش را ??را گر??ت. در آن برهه خیلی ها می گ??تند كه پروژه با مشكل روبه روست. نیولاین هیچ شراكتی با پخش كنندگان ژاپنی نداشت و این یعنی از دست ر??تن یكی از سودآورترین بازارهای ??یلم دنیا. تصور می شد به خاطر ا??كت های زمان بر، قسمت اول سه گانه به موقع به اكران عمومی نرسد. سرمایه گذاران به نیولاین ??شار می آوردند. تایم وارنر هم ساز مخال?? می زد. شایعات حاكی از آن بود كه در صورت شكست ??یلم، در استودیوی نیولاین هم تخته خواهد شد. استرام با این همه نگرانی و اضطراب به اتاق اختصاصی جكسون قدم گذاشت تا به عنوان اولین ن??ر دست پخت او را نظاره كند، اما ناخودآگاه چشمش به پوسترهای دیواری ??یلم های قبلی جكسون كه همگی كم هزینه بودند، ا??تاد. ??یلم های ترسناكی مثل «ذائقه بد»، «مرگ مغزی» و یا كمدی سیاه اندیشی همچون «با خانواده ??یبلز ملاقات كن». او ناگهان به یاد حقیقت تلخی ا??تاد كه تا قبل از س??ر به نیوزیلند همواره آزارش داده بود: جكسون تا قبل از «ارباب حلقه ها» نه تنها یك بلاك باستر حسابی در كارنامه اش نداشت، بلكه حتی یك ??یلم عامه پسند هم نساخته بود! اما طولی نكشید كه نگرانی های او برطر?? شد. استرام از دیدن نوار ??یلمی كه جكسون آن را تهیه كرده بود، به هوا پرید و آن را با ا??تخار به نمایندگان خارجی كه در محل حضور داشتند، نشان داد. جكسون هم از این كه می دید یكی از رؤسای نیولاین به جز ا??كت های ویژه، از مایه های داستانی و دراماتیك اثر خوشش آمده، احساس غرور می كرد. نیولاین در آن سال (۲۰۰۰) نتوانسته بود محصولات پر??روشی عرضه كند. كمدی «آدام سندلر» با عنوان «نیكی كوچولو» كه ۸۰ میلیون دلار خرج روی دست استودیو گذاشته بود، ۳۱ میلیون ??روش كرد. وضع «سیزده روز» با شركت كوین كاستنر وخیم تر بود و این ??یلم توانست ??قط ۳۰ میلیون ??روش داشته باشد. تایم وارنر هم، در این سال با آمریكا آن لاین ادغام شد و به همین دلیل تمام واحدهای تولید تحت نظارت دقیق قرار گر??تند. تا جایی كه استرام مجبور شد در جلسه هیأت مدیره تایم وارنر، به خاطر شكست تجاری «نیكی كوچولو» عذرخواهی كند. به خاطر این مشكلات، نیولاین حساب ویژه ای روی ماه دسامبر ۲۰۰۱ یعنی زمان اكران عمومی اولین بخش از سه گانه «ارباب حلقه ها» باز كرد. یكی از نمایندگان شركت مأمور شد با جیمز جیمسون یكی از همكاران پیتر جكسون ملاقات كند و این پیام را به او برساند: «به پیتر بگو كه این «ارباب حلقه ها» حتماً باید خوب از آب دربیاید و گرنه برای نیولاین خیلی بد می شود». به مسؤلان نیولاین ابلاغ شده بود كه برای ساخت آثاری كه بودجه شان بالاتر از ۵۰ میلیون دلار است از تایم وارنر كسب اجازه كنند. نیولاین حتی ۲۰ درصد كارمندانش را اخراج و آدم دیگری را جانشین شخص مهمی همچون مایكل دلوكا كه شش سال بود در نیولاین زحمت كشیده بود، كرد. بالاخره روز موعود (۱۳ ماه م??ی سال ۲۰۰۱) ??را رسید. نیولاین به تبلیغات وسیع و بدیعی در جشنواره كن دست زده بود. برخی بازیگران اصلی ??یلم مثل لیوتایلر، الیجاوود و یان مك كلن در میان جمعیت ۸۰۰ ن??ری تماشاگران، متشكل از میهمانان ویژه منتقدان و روزنامه نگاران، دیده می شدند. نیولاین در كل ۵/۲ میلیون دلار برای این مراسم كه شش ماه برایش برنامه ریزی شده بود، خرج كرد. جكسون و همكارانش سخت نگران واكنش من??ی حاضران بودند. اما همه چیز به خوبی تمام شد. چنان شور و شوقی برپا شد كه تمام سال طول كشید. شور و شوقی كه تا الان هم ادامه دارد. شاید در حالی كه شما مشغول خواندن این مطلب هستید، پیتر جكسون در اتاق هتل ه??ت، هشت ستاره اش به ??كر ??رو ر??ته باشد و با خود بگوید: «واقعاً ارزش این همه زجر و مشقت را داشت!». *منبع:سایت نقد ??ارسی* Edited October 6, 2014 by generalzh0 Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 6, 2014 Author Share Posted October 6, 2014 ژانر ??یلم : اکشن، جنایی، هیجانی 2014 The Equalizer (برابرساز) کارگردان : Antoine Fuqua نویسندگان : Richard Wenk, Michael Sloan بازیگران : Denzel Washington, Marton Csokas, Chloë Grace Moretz امتیاز : 7.6 از 10 ۱۳۱ دقیقه R خلاصه داستان : مردی که ا??کار گذشتهاش او را رها نمیکنند، تصمیم می***د زندگی جدیدی را به دور از حادثه آغاز کند اما با دیدن دختری، او تصمیم می***د به او کمک کند ... منتقد: تاد مککارتی (هالیوود ریپورتر) - امتیاز ۸ از ۱۰ تقریباََ میتوان گ??ت روزهای خوب و بد دوران جنگ سرد دوباره در «برابرساز» تکرار شدهاند، جایی که «دنزل واشنگتن» در نقش یک مامور ویژه سابق و بسیار باهوش، در میان شخصیتهای سینمایی پس از جیمزباند؛ بیش از هرکسی روسهای کثی?? را ادب کرده است.شباهت این ??یلم به برنامههای تلوزیونی دهه 80 نقطهی ضع??ی برای ??یلم نیست، و این ??یلم، مهیجترین، خشنترین و در عین حال، بهترین ??یلمی است که با توجه به سریالها و برنامههای تلوزیونی آن دوران ساخته شده است.خوشبختانه، به عنوان مهمترین ویژگی ??یلم، همراه شدن دوبارهی واشنگتن با «آنتونی ??وکوا» کارگردان ??یلم «روز آموزش/Training Day» در نگاه اول تنها یک همکاری برای ساخت اثری تجاری است، خصوصاََ با توجه به اشتهای زیاد کمپانی سونی برای سود بیشتر، اما اینطور نیست. نکتهی جدید و خاصی در همکاری ??وکوا و نویسندهی ??یلم، «ریچارد ونک» (که با یکدیگر آثار اکشنی چون «مکانیک» و «بیمصر??های 2» را روانهی بازار کرده اند) دیده نمیشود، یک مامور باهوش دولتی به دلایل شخصی بازنشسته شده، ویژگیهای شخصیتش از ??یلمهای آسیایی الگو گر??ته، با حضور گنگسترهای آدمکش روسی که مقدار زیادی از وقتشان را در کلوبهای شبانه میگذرانند وسپس، مرتب شدن اوضاع که این بخش به سریال شرلوک هلمز با بازی بندیکت کامبربچ شبیه است. مو??قیت یعنی است??ادهی خوب از المانها و ویژگیهای یک ??یلم، و اینجا واشنگتن و ??وکوا با است??ادهی ساده اما موثر از ویژگیهای شخصیت مککال، توانستهاند در خلق شخصیتی مرموز اما در عینحال پرابهت، مو??ق عمل کنند.این مرد میانسال و بی مو، بهآرامی و به شکل بسیار خوبی در مغازهی بزرگی به نام «هوم مارت» در بوستون کار می کند و در یک آپارتمان ساده، زندگی می کند.او که نسبت به سلامتش وسواسی است، عادت دارد که شبها به یک رستوران کوچک و محلی که از دهه ی 30 تا به امروز سالم مانده است و سازندگان در طراحیاش از آثار ادوارد هوپر {نقاش آمریکایی} الگو گر??تهاند، برود، او در آنجا میز مخصوص خودش را دارد و در کنار سرو چای، مشغول به خواندن کتابهای معرو?? میشود.او که رایحهی عطرش سپری نامرئی به دورش ایجاد کرده، با کسی رابطه ندارد، اما روزی با یک روسپی نوجوان به نام تری (با بازی کلوئی گریس مورتز) آشنا میشود، کسی که توسط یک تبهکار روسی، به این وضع دچار شده است. او که بسیار متین و خویشتندار است، ??ردی درونگراست که ترجیح میدهد با کسی معاشرت نکند، اما وقتی تری را بهخاطر صدمه دیدن توسط تبهکاران روسی در بیمارستان میبیند، به شکل منظمی برخی از آن تبهکاران که گروهشان موسوم به "شبهای روسی" است را از پا در میآورد، سپس بسیار خونسردانه در یک کلوب شبانه به مذاکره با سران خبیث آن گروه بر سر آزادی تری میپردازد. ات??اقات بعدی به شکل جسورانهای از نظر مدت زمان شبیه به آن سبک خاص ترنتینو در طولانی کردن سکانسها و رویدادها است، و در آن یک مذاکرهی مودبانه به یک درگیری خونین تبدیل میشود که البته به علت خوشساخت بودن، بسیار هم چشمگیر است.اگرچه تا آن موقع، ما هنوز دربارهی پسزمینهی زندگی و شخصیت مککال چیزی نمیدانیم، مهارت بالای او در سر و سامان دادن به اوضاع و ادامه دادن آن مذاکره با است??اده از مهارتهای جسمانی او، اما باز هم تماشاگران با دین این مقدار هیجان و سکانس درگیری، در جای خود میخکوب خواهند شد. بر هم خوردن تجارت آن گروه، روسها را آش??ته میکند، به همین علت آنها یک مامور زبده را برای سر و سامان دادن به اوضاع به میدان می??رستند.کاملاََ مشخص است که این ??رد، با نام ??ریبانگیزش یعنی تدی، یک دشمن سرسخت خواهد بود، او یک جیمز باند بد است، یک ??رد باهوش، سنگدل و در نهایت، یک جامعهستیز روانی.مارتون چسوکاس در این نقش عالی است و توانسته با بسیار خوب در این نقش ظاهر شود، نقشی که با داشتن برخی جزئیات، توانسته تصوری خوب از آدول?? هیتلر باشد.چندان دیده نمیشود که یک بازیگر با نقشی که متکی بر آمادگی جسمانی و انجام اعمال ??یزیکی است پیشر??ت کند، اما شاید برخی نویسندگان به این ??کر بی??تند که ??یلمنامهای را بنویسند که بتواند از این ات??اق نادر، بهرهی بیشتری ببرند [اشاره به بازی خوب مارتون چسوکاس و شخصیتپردازی خوب او]. تدی برای سرنگون کردن مککال بسیار مصمم است و اعتقاد دارد که اینکار را بهسادگی انجام خواهد داد که البته انجام دادن آنکار چندان ساده نیست و او مجبور میشود هر بار راه تازهای را برای از پا درآوردن مککال امتحان کند که همین امر به جذابیت ??یلم ا??زوده است.روسیها پلیسهای بوستون را با رشوه خریدهاند، دقیقاََ مثل ایرلندیها، سپس مککال پس از اینکه آنها سعی میکنند تا اطرا??یان او را از میان بردارند، به آنها ??رصت میدهد تا پای خود را از این ماجرا بیرون بکشند.بهخاطر کمبود اطلاعات کا??ی از مککال، او را به سختی میتوان یا??ت، و وقتی تدی و همکارانش اورا مییابند تا کار او را یکسره کنند، مککال یک قدم از آنها جلوتر است. وقتی که پسزمینههای شخصیت مککال برای مخاطب طی سکانسی در یک روستا که ??رماندههای پلیس زمان جرج بوش آن را احاطه کردهاند و مککال به سمت مکانی که پرن??وذترین گنگستران ما??یای روسیه قرار ملاقات دارند روانه میشوند به نمایش در میآیند، هنوز به اواسط ??یلم هم نرسیدهایم.رازهای مککال کم کم برای مخاطبان آشکار میشود که البته، برای آنهایی که سریال «برابرساز» را دیدهاند، جذابیتی نخواهد داشت، سریالی که دارای 88 قسمت بود و طی سالها 1985 تا 1989 از تلوزیون پخش میشد و بازیگر نقش اول آن سریال، «ادوارد وودوارد» بود. این ن??وذی که روسها در میان پلیسها و تجارت آمریکا دارند در سکانس مهم دیگری نیز به نمایش در میآید، جایی که مککال به یکی از نگهبانان منطقهی تحت ن??وذ روسها حمله میکند، سپس کارگران آن منطقه را بیرون میکند و شروع به مبارزه با پلیسهای ??اسد میکند.راهی که قهرمان ??یلم برای و??ق دادن اوضاع به ن??ع خود و قلع و قمع کردن دشمنان به کار میبرد، مشخصاََ ساختگی و غیرواقعیست.اما دختر جوان هنوز هم کارهای مککال و است??ادهی او از خشونت را زیر سوال میبرد، واشنگتن هم با شوخطبعی ای??ای نقش میکند اما اینگونه ای??ای نقش هرچند به کاریزماتیکتر کردن نقش کمک میکند، اما بیشتر به درد شخصیتهایی چون جیمزباند میخورد. آخرین سکانس هیجانی و اکشن ??یلم هم در هوم مارت رقم میخورد، جایی که تعدادی گروگان در آنجا گر??تار شدهاند و همانگونه که تنوع سلاحهای مورد است??اده نیز بالا میرود، خشونت نیز در آن سکانس به شکل هولناکی بالاتر میرود.آخرین نتیجهای هم که مخاطب میگیرد، این است که برای از بین بردن ??رد زرنگی چون رابرت مککال، کل ارتش روسیه باید دست بهکار شود، مککالی که برای این نوع ??یلمها، شخصیتی مطلوب و دلنشین است. ??وکوا برای اینکه بتواند دستاورد جدیدی نسبت به قبل داشته باشد، اکشن و تعلیق را با هم مخلوط کرده اما برخی اوقات، او به قهرمانش استراحت میدهد تا باز هم بر آرام و درونگرا بودن شخصیت اصلی ??یلمش تاکید کند.??یلمبرداری مائورو ??یوره هم بسیار عالیست و تمامی ا??رادی که در ساخت این اثر سهیم بودهاند، برای هرچه بهتر شدن این ??یلم زحمت کشیدهاند، ??یلمی که کاملاََ دلچسب است. منتقد: پل مککلنس (گاردین) - امتیاز ۴ از ۱۰ (۲.۰ از ۵) با وجود خیل عظیمی از بازیگران میانسالی که هنوز به ای??ای نقش در آثار اکشن میپردازند -همچون «لیام نیسون»، بازیگران ??یلم «بیمصر??ها» و جدیداََ، «کوین کاستنر»- دیگر مجالی نمیماند تا به «دنزل واشنگتون» توجه کنیم، کسی که انگار میخواهد تا پایان عمرش با بازی در آثار اکشن ادامه دهد.او حدود ده ??یلم در ژانر اکشن دارد، همچون ??یلم «مردی در آتش/Man On Fire» اثر تونی اسکات، که در آن واشنگتون در نقش یک مامور سابق سیا به نام جان کریسی حضور دارد نیمی از مکزیک را به آتش می کشد.حال او اینبار با همکار قدیمی اش، «آنتونی ??وکوآ» (کارگردان ??یلم «روز آموزش» که واشنگتن با نقشآ??رینی در آن ??یلم، برندهی اسکار شد) همراه شده تا در نقش رابرت مک کال، مامور ویژه ی سابق، ای??ای نقش کند.اینبار کشوری که نیاز به مراقبت دارد، روسیه است. «برابر ساز» بازسازی یک سریال تلوزیونی دهه ی 80 با همین نام است، سریالی که بازیگر نقش اول آن «ادوارد وودوارد» بود و می توان گ??ت همان جیمزباند?? «پیرس بازنان» با اندکی بهبود در شخصیت پردازی بود، کسی که خیابان ها را با است??اده از یک کلت والتر، از وجود ا??راد شرور پاک می کرد.این ??یلم هم تقریباََ همانگونه آغاز می شود، مککال تصمیم می گیرد به یک روسپی جوان به نام تری (با بازی «کلوئی گریس مورتز») که توسط اربابش به شدت صدمه دیده، کمک کند. مککال برای شناخت تری، همچون کار روزانهاش دقیق و موشکا??انه عمل میکند.او صبحها بسیار خوش اخلاق است، با اتوبوس به سمت محل کارش میرود، با مهربانی دانشجویان را راهنمایی می کند، سپس برای شام به یک رستوران کوچک محلی می رود.آنجا همان جاییست که او با تری شروع به صحبت میکند، و در مورد کار و علایقش به او می گوید.اوضاع روحی و روانی او بسیار نابسامان و وخیم است، و مدام خودش را با خاطرات همسر مردهاش درگیر می کند.مککال وضعیت روحی و روانیاش چندان جالب نیست اما شخصیتش، بسیار گیراست. سپس مککال به یک بار باکلاس میرود و تمامی کسانی که به تری حمله کرده بودند را تنها در 28 ثانیه از پا در می آورد، در این میان از یک درببازکن نیز است??اده میکند، و در نهایت همهچیز ختم به خیر میشود.صاحبان کلوبهای شبانه، طبیعتاََ پستترین خلا??کاران در روسیه هستند، کسانی که میتوانند همهکس را به ??ساد بکشند.سردستهی تبهکاران ??یلم شخصیست به نام پوشکین، که یکی از مامورانش به نام تدی را برای سر و سامان دادن به اوضاع، راهی کارزار میکند.بهزودی، بسیاری از مردم نیز درگیر این ماجرا میشوند و دچار صدمات زیادی میشوند. دو مشکل با نحوهی رخ دادن رویدادها در ??یلم وجود دارد:اول، اینکه نوعی حس بیت??اوتی نسبت به خشونت در ??یلم وجود دارد، که حتی تدی (با بازی خوب مارتون چسوکاس) با مردم بسیار خشن تر نیز ر??تار می کند.دوم، اینکه برای مخاطبان، باور اینکه یک مرد میتواند آن همه ??رد تا دندان مسلح را به راحتی قلع و قمع کند، بسیار سخت است. نکتهی مثبت برای ??وکوا، این است که واشنگتن مثل بقیه ی 59 سالههای سینما نیست.دنزل شوخطبع است، لذا حتی در صحنههای تماماََ اکشن-هیجانی نیز، هنوز رگههایی از شوخطبعی او به چشم میخورد.البته سرسختی دنزل نقطهی ضع?? اوست.هرچند که او بسیار خوب توانسته از عهدهی نقشش، به عنوان کسی که در سرسختی و مبارزه یک سر و گردن از بقیه بالاتر است، برآید.در حقیقت، همهچیز برای او مثل آب خوردن است. همانگونه که مککال از سرنگون کردن یک باند تبهکار سربلند بیرون میآید، دلواپسی هایی که مخاطبان نسبت به داستان ??یلم داشتند نیز به پایان می رسد.شاید وقتی سازندگان به ??کر ساخت دنبالهای بر این ??یلم ا??تادند، به یاد آورند که همین ??یلم هم، با سماجت و سختکوشی ساخته شد. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 6, 2014 Author Share Posted October 6, 2014 ژانر ??یلم : ماجرایی، درام 2009 The Road (جاده) کارگردان : John Hillcoat نویسندگان : Cormac McCarthy, Joe Penhall بازیگران : Viggo Mortensen, Charlize Theron, Kodi Smit-McPhee امتیاز : 7.3 از 10 ۱۱۱ دقیقه R جوایز: نامزد شیر طلایی ونیز (۲۰۰۹) خلاصه داستان: داستان پسا آخرالزمانی یک مرد و پسرش که به هر نحو ممکن سعی میکنند خود را نجات دهند و ... منتقد: ژان بروکس (گاردین) - امتیاز ۸ از ۱۰ (۴ از ۵) اقتباس عالی جان هیلکت از رمان تحسین شده کارمک مککارتی مخاطبانش را در جادهای به سوی ناکجا آباد قرار می دهد. جاده ای که ما را از درون جنگل های مرده و خانه های متروکه به اقیانوس خاکستری و بی حاصلی میبرد که بر ساحل میخروشد. بیرون از سینما در شصت و ششمین جشنوارهی ??یلم ونیز، دریا روشن، آبی و مجذوب کننده است. اما دقیقا برای چه مدت دیگر؟ پیام غیر صریح داستان پسا آخرالزمانی مک کارتی این است که ما هم اکنون نص?? راه را تا آخر «جاده» پیمودهایم. این امر احتمالا بیانگر این است که سازندگان این ??یلم با هد?? است??اده از لوکیشنهای طبیعی در آمریکا عمدا از است??اده از جلوه های ویژهی کامپیوتری خودداری کردهاند؛ مثلا: بزرگراه متروکهی پنسیلوانیا در نزدیکی پیتسبورگ گورستان مانند، یا حومهی طو??ان زدهی نیو اورلئان. درام هیلکوت ماجرای س??ر سخت دو بازماندهی بدون نام یک ??اجعهی بدون نام را دنبال می کند؛ یک مرد (با بازی ویگو مورتنسن) و پسر ده سالهاش (با بازی کودی اسمیت مک??ی)- که با مشقت و به سوی جنوب در حرکت اند و برای یا??تن غذا تقلا می کنند. اما راه پیش روی آنها پر از خطر است و آذو??ه نیز کم و دور از دسترس آن هاست. و در پایان، تمام چیزی که آن ها دارند (و به معنی دقیقتر تمام آنچه ما داریم)، همدیگر است. چه ??یلم درگیرکننده، قدرتمند و در عین حال نگران کنندهای است این ??یلم. پیش از نمایش دیشب شایعاتی وجود داشت که طولانی بودن دوره پس از تولید ??یلم (ساخت ??یلم از ??وریه ی ۲۰۰۸ آغاز شده بود) از یک محصول بیمار و مشکلدار حکایت دارد. اما روی هم ر??ته، آن نگرانی ها اکنون جایی در این ??یلم ندارند. مسلما، در دراماتیک کردن عناصر نثر مککارتی، هیلکوت برخی اوقات ریسک کرده و بیش از حد به این کار پرداخته است (من بدون موسیقی اندوهناک و صدای غیر ضروری که برای ت??سیر روی ??یلم قرار گر??ته هم میتوانستم ??یلم را به پایان برم). اما هیچ کدام از این جزئیات و ??رعیات نمیتواند این ??یلم را از هولناکی خالص و درگیرکنندهاش منحر?? کند. در یک سکانس بخصوص دلسرد کننده پدر و پسر به یک خانهی دلپذیر برمیخورند، خانهای تمیز دور از شهر. این طور که برمیآید، آن خانه تحت ??رمان یک گروه از آدمخواران است که انسانهای اسیرشان را در زیر آشپزخانه پنهان میکنند. در چنین لحظاتی «جاده» تصویری ددمنشانه از سیارهای رو به موت را تصویر میکند که آدمهایی گرسنه و درمانده بر رویش جولان میدهند. و البته هنوز آن نازکی در روایت اینجا نیز به چشم می خورد و باز هم تاثیرش را بر تاثیر متقابل دو شخصیت اصلی می گذارد. مورتنسن در نقش یک قهرمان مست و تکیده ??وق العاده است، و اسمیت مک??ی نیز به خوبی از عهده ی نقشش که یک کودک رئو?? است بر آمده است، کودکی که همواره می خواهد غذایش را با دیگران تقسیم کند. گرچه آنها با هم حرکت می کنند، اما ما این حس را داریم که این دو ن??ر در نهایت راهشان از هم جدا میشود. نقش پدر مورتنسن به عنوان کسی که در دنیای قدیم متولد شده، با قدرت کار را شروع میکند اما ر??ته ر??ته سست می شود. پسر او که در دنیای جدید متولد شده، قد الم میکند و باتون را به دست میگیرد. او بر رسیدن به انتهای جاده پا??شاری میکند، در حالی که ژولیده، گرسنه و به طور عجیبی عاقل است؛ کورسویی امید برای نژاد بشر. منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۷.۵ از ۱۰ (۳ از ۴) «جاده» بدون شک یکی از مورد انتظار ترین ??یلمهای ارائه شده در پاییز است. بخشی از آن انتظار به این دلیل است که این ??یلم یک سال برای ارائه شدن منتظر مانده است. در ابتدا قرار بود «جاده» در اواخر ۲۰۰۸ منتشر شود، اما به علت اینکه جان هیلکوت (کارگردان «پیشنهاد/The Proposition») عنوان داشت که تدوین نهاییاش در موعد مقرر آماده نمیشود به تعویق ا??تاد. تاریخ اکران احتمالی مارس ۲۰۰۹ نیز به علت اینکه The Weinstein Company به این نتیجه رسید که این ??یلم قابلیت رقابت در اسکار دارد نیز خط خورد. بنابراین حالا ۱۲ ماه پس از زمانی که منتظر آمدنش بودیم، ت??سیر هیلکوت از رمان پسا آخرالزمانی رعبآور کارمک مککارتی برای نمایش در سینماها آماده است. برای شروع ذکر این نکته که در جاهای دیگر نیز به آن اشاره شده خالی از لط?? نیست و آن اینکه اقتباس از [آثار] مککارتی کار آسانی نیست. به همین دلیل است که آثارش عمدتا به عنوان منبع اقتباس آثار سینمایی انتخاب نمیشوند. برادران کوئن این روند را با مو??قیت «جایی برای پیرمردها نیست/No Country for Old Men» تغییر دادند، اما این مو??قیتشان بدان معنی نیست که حالا کار آسانتر شده است، بلکه تنها نشان داد که این کار شدنی است. حتی شاید برخی بر این باور باشند که «جاده» جزو کتابهای ذاتا غیر سینمایی مککارتی است، حتی تا آنجا پیش روند که آن را "اقتباس ناپذیر" بدانند. با در نظر داشتن این موضوع، باید از کاری که هیلکوت و نویسنده این ??یلم یعنی جو پ??نهال انجام دادهاند سر ذوق آمد. ??یلم «جاده» به هیچ وجه قابل مقایسه با پدر ادبی اش نیست، اما احتمالا بهترین چیزی است که از ??یلمی بر اساس این رمان میتوان انتظار داشت. این ??یلم گزینه مناسبی برای یک قرار ملاقات نیست (مگر اینکه قرار ملاقاتتان خیلی از روی ت??اهم و روشن ??کرانه باشد) و ??یلم خوبی برای اینکه احساس خوبی بهتان دست دهد هم نیست. همانطور که ا??رادی که رمان مککارتی را خواندهاند میدانند، این داستان بسیار بسیار خشن است. این داستان درباره ??قدان است، درباره مرگ، تنهایی و درست همان خطی است که نیکی را از شر جدا میکند و انسان را از حیوان. بله، «جاده» به جایی میرسد که در بهترین شرایط میتوان آن را امیدوار کننده خواند، اما این امر دو ساعت شکنجه احساسی پیش از آن را محو نمیکند. ا??رادی که در نظر دارند با «جاده» همراه شوند لازم است بدانند که منتظر چه ات??اقی باشند و باید مایل باشند این ??یلم را همانطور که هست بپذیرند. این ??یلم قدرتمند است، اما جالب نیست. پیش از آنکه ??یلم آغاز شود، ??اجعهای نامعلوم زمین را در نوردیده است. جزئیات این ??اجعه هیچوقت هویدا نمیشود، اما این جزئیات به اصل داستان ربطی ندارد. «جاده» سرنوشت دو بازمانده را دنبال میکند: پدر (با بازی ویگو مورتنسن) و پسری (با بازی کودی اسمیت مک??ی) که هر روز تا چند سال پس از «سقوط» به کسب و کار وجود داشتن میپردازند. مادر (با بازی شارلیز ترون) که تا بعد از وقوع ??اجعه مادر نشده بود دیگر به چشم نمیخورد. همانطور که در ??لش بکها مشاهده میکنیم، امواج رو به رشد ناامیدی او را به پرسه زدن تنهایی در تاریکی و سرما و به کام مرگ سوق داده است. پدر و پسر جادههای تنهایی را تنها با در سر داشتن هد??ی بسیار گنگ زیر پا میگذارند: رسیدن به ساحل و سپس عزیمت به سوی جنوب، جایی که امید است کسی آنجا باشد. خطرهای بیشماری در سر راه است؛ گروههایی که شرا??ت را زیر پا گذاشتهاند و به آدمخواری روی آوردهاند، بیماری و از همه مهمتر گرسنگی. آب به و??ور در دسترس است اما غذا خیر. وظای??ی دشوار و از لحاظ ??یزیکی پر زحمت بر روی دوش بازیگران ویگو مورتنسن و کودی اسمیت مککارتی قرار دارد. مورتنسن با ریش ژولیدهاش که او را شبیه به یک آدم کوهی کرده است، شخصی را به تصویر میکشد که تصمیم گر??ته به جای تسلیم شدن زنده بماند و ذره ذره تلاشش را وق?? ح??اظت از پسرش کرده است. اسمیت مک??ی نقشش را پخته ای??ا میکند و برای بازیگری با این سن و سال اجرای تحسین برانگیزی دارد. بازیگران مکمل که نقش بسیار کمرنگی دارند و حضورشان ت??اوت چندانی با حضور ا??تخاری ندارد، بسیار نامدار هستند: [شارلیز] ترون، رابرت دووال و گای پیرس. «جاده» درام دهه هشتادی و پسا آخرالزمانی «پیمان/Testament» را به ذهن متبادر میکند، ??یلمی که به همین صورت به م??هوم زنده ماندن در دنیایی رو به موت میپرداخت. «جاده» حتی بیشتر از آن ??یلم سرد و گر??ته است؛ یکی از دلایل آن این است که لوکشینهای ??یلمبرداری آن حاکی از ویرانی واقعی هستند (بعضی از صحنهها در حوالی نیو اورلئان پس از طو??ان کاترینا ??یلمبرداری شدهاند) و علت دیگر آن تنهایی و دورا??تادگی شخصیتهای آن است. پدر و پسر در این دنیا تنها هستند. آنها باید این حقیقت را بپذیرند که در مقاطعی شاید خاتمه دادن به زندگی از ادامه آن دلپذیرتر باشد. (پدر ت??نگ پری با خود دارد که دو گلوله در آن قرار دارد؛ یکی برای خودش و دیگری برای پسرش.) این ??یلم نشان میدهد که شرایط هولناک چگونه قادر است بهترین و بدترین خصلتهای بشر را نمایان کند؛ البته با تاکیدی بسیار بیشتر بر دومی تا اولی. «جاده» سؤالهایی بنیادی در مورد معنی انسان بودن میپرسد و اینکه آیا نیاز به زنده ماندن انگیزهای بنیادی است. شاید اصلیترین سؤال، سؤالی ساده است: اگر هیچ امیدی به شادی وجود نداشته باشد و همه چیز در تقلا کردن خلاصه شود، دوست خواهید داشت به زندگی ادامه دهید؟ وقتی که از شخصیت خانه به دوش رابرت دووال پرسیده شد که تا حالا به تسلیم شدن و خاتمه دادن به زندگی ??کر کرده است، پاسخی ساده داد: "نه، در این روزگار از عهده این کارهای تجملاتی بر نمیآییم." این ??یلم به وسیله نماهای متعدد از شهرهای درهم شکسته، جنگلهای ویران شده و گسترههای وسیعی از یک کشور مرده، چیزهای خوشایندی که یادمان ر??ته را برایمان مرور میکند. تنها جایی که خورشید به چشم میخورد در ??لش بکی مختصر و زیباست، که با ضربهای ناگهانی به واقعیت برمیگردد. آسمان همواره خاکستری است و به نظر میرسد با اندکی ابر بارانی میشود. غلظت رنگها بسیار اندک است، تا حدی که «جاده» به راحتی میتوانست به صورت سیاه و س??ید ??یلمبرداری شود. ا??رادی هستند که این ??یلم را به دو ساعت?? ??رساینده و زجرآور متهم کنند. از جهاتی سخت میشود با این ا??راد مخال??ت کرد و [تماشای] این ??یلم دشوار و در مقاطعی ناخوشایند است؛ اما درکنار آن قدرتمند است و نگاهی بیپرده به طبیعت بشر میاندازد. متاس??انه تمایل زیادی به تبدیل داستانهای پسا آخرالزمانی به اکشن/ماجراجوییهای حماسی و هیجانانگیز وجود دارد (از ??کر به اینکه رولاند امریش برای "دنباله" تلویزیونی ??یلم «۲۰۱۲» خود چه در سر دارد مور مور میشوم). با اتخاذ رویکردی واقعگرایانهتر، «جاده» پیشنهاد میدهد که مردن در طی یک ??اجعه جهانی، احتمالا نسبت به زنده ماندن در دنیای پس از آن گزینه بهتری باشد. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 6, 2014 Author Share Posted October 6, 2014 ژانر ??یلم : ترسناک، هیجان انگیز 2012 Sinister (شوم) کارگردان: Scott Derrickson نویسنده : Scott Derrickson بازیگران: Ethan Hawke, Juliet Rylance , James Ransone امتیاز : 6.8 از 10 110 دقیقه -R- خلاصه داستان : الیسون نویسنده کتاب های جنایی واقعی می باشد. او برای سر و سامان دادن به اوضاع خود، نیاز به یک کتاب پر??روش دارد. به همین دلیل و برای تحقیقات بیشتر در این باره، به همراه همسر و ??رزندانش به خانه ای نقل مکان می کنند که ساکنان پیشین آن حلق آویز شده بودند. تا اینکه روزی در اتاق زیر شوروانی ??یلمی را پیدا کرده و آن را تماشا می کند ... جیمز براردینلی - امتیاز 7.5 از 10 بالأخره یک ن??ر پیدا شد که بتواند راه مناسبی برای جذاب کردن م??هوم است??اده از "تصاویر پیدا شده در صحنه" پیدا کند و این کار به جای آنکه عنصری غالب بر تمامی اجزای ??یلم باشد، در لابلای اجزای آن تنیده شده است. «شوم/Sinister» یک ??یلم ترسناک پرتنش است که در صحنه های آغاز آن ??کر می کنیم با ماجرایی زمینی تر طر?? هستیم. دیدن ??یلم مو به تن بیننده راست می کند و جذاب است، با این حال بعضی از قسمت های داستان آن به مقدار قابل توجهی تعلیق و ناباوری نیاز دارند. در ??یلم هایی که از سبک سنتی ژانر وحشت پیروی می کنند، شخصیت ها کارهایی می کنند که به طرز عجیبی احمقانه هستند. زمانی که آن لحظات ضد منطق را بپذیرید ??یلم می تواند با ??ضای شیطانی خود بر شما تأثیر بگذارد. و البته با وجود اینکه پایان حاضر برای ??یلم غیرقابل اجتناب (و بنابراین قابل پیش بینی) بود، این موضوع چندان از شدت تأثیرگذاری آن نمی کاهد. ??یلم «شوم» با صحنه ی آزار دهنده ای آغاز می شود: یک ??یلم خانگی که با دوربین سوپر 8 گر??ته شده و مرگ چهار ن??ر بر اثر حلق آویز شدن را نشان می دهد. با پیشروی داستان، می ??همیم که این ??یلم یکی از چندین ??یلم غیرحر??ه ای مربوط به صحنه ی قتل است که جایی وجود دارند. در یکی از آنها خانواده ای در اتومبیل خود در آتش می سوزند و می میرند، دیگری چندین قتل به وسیله ی غرق شدن را نشان می دهد، یکی دیگر حاوی صحنه های بریده شدن گلوی قربانیان است و یکی از به شدت زننده ترین های آنها، همانی است که ابزار کشتار یک ماشین چمن زنی ست. در طی زمان نمایش «شوم»، ما تمام (تقریباً تمام) این ??یلم های سوپر 8 را می بینیم. باقی صحنه های ??یلم به سبک معمولی و تصویربرداری از زاویه دید سوم شخص ??یلمبرداری شده اند (از دوربین لرزان و دوربین روی خبری نیست). یکی از عواملی که باعث می شود است??اده از "تصاویر پیدا شده در صحنه" در ??یلم «شوم» برخلا?? معمول نتیجه ی مثبت بدهد این است که برای کل ??یلم همین سبک را نمی گزیند. دیگر در ذهن بیننده این سؤال مدام تکرار نمی شود که چرا همیشه در ??یلم یک ن??ر باید در حال ??یلم گر??تن باشد؟ «اتین هاوک/ Ethan Hawke» که اخیراً وقت خود را در تولید ??یلم های مستقل صر?? می کند، در نقش الیسون اوزوالت ظاهر می شود که نویسنده ی داستان های جنایی حقیقی است و به شدت نیاز دارد یک کتاب پر??روش بنویسد. او همراه با همسر مهربان و حمایتگرش تریسی (جولین رایلنس/ Juliet Rylance) و دو ??رزندش، ترور (مایکل هال د آداریو/ Michael Hall D'Addario) و اشلی (کلیر ??ولی/ Clare Foley) به خانه ای که قربانیان حلق آویزشده ساکن آن بوده اند نقل مکان می کند و شروع به تحقیق درباره ی شرایط و حواشی مرگ آنها می کند. در زیرشیروانی خانه، او جعبه ای از ??یلم های سوپر 8 پیدا می کند که به نظر بی ضرر می آیند، تا اینکه الیسون آنها را تماشا می کند. از آنجایی که تحقیقات الیسون احتمال وجود یک قاتل سریالی را مطرح می کننند، ??یلم «شوم» در 30 دقیقه ی ابتدایی خود به جای آنکه شبیه به یک ??یلم وحشت مربوط به روح و جنگیری باشد، مانند یک ??یلم در ژانر های رمزآلود و هیجانی عمل می کند. سپس وقایع غیرقابل توضیح شروع به رخ دادن می کنند: صداهای بلند در زیرشیروانی، پروژکتوری که خودبخود روشن می شود و ??یلم پخش می کند، و در عکسی در کامپیوتر که قرار بوده ثابت باشد، یک چهره ی شیطانی متحرک ظاهر می شود. ??یلم «شوم» به اندازه ی کا??ی لحظات از جا پرنده و ترساننده دارد. چهره آرایی موجود مرموز به خوبی انجام شده است. ??یلم در تنش زایی خود اصیل و خاص خود عمل می کند، به هیچ وجه تقلید ناهنجاری از یکی از ??یلم های ترسناک مشهور به نظر نمی رسد. علاوه بر این چون وقایع ??یلم در مدت کوتاهی و به سرعت ات??اق می ا??تند، قدرت ??یلم درغا??لگیر کردن مخاطب با ارائه ی اطلاعات انبوه به مخاطب بسیار بالاست. کارگردان ??یلم «اسکات دریکسون/ Scott Derrickson » ( که ??یلم ترسناک از دید اول شخص «جنگیری امیلی رز/The Exorcism of Emily Rose» و همچینین بازسازی پرخرجی از ??یلم «روزی که زمین ثابت ایستاد/ The Day the Earth Stood Still» را در کارنامه ی خود دارد)، ??ضایی را به وجود می آورد که دوری از اجتماع و ترس از ??ضاهای بسته را به خوبی نشان می دهد. به جز یک معاون کلانتر مهربان (جیمز رنسون/ James Ransone)، به جز اعضای خانواده ی درجه یک اش الیسون هیچ کس را ندارد که برای حمایت و کمک به او روی بیاورد. هیچ دوست صمیمی یا برادر نزدیکی در کار نیست. تعلیق ??ضا در یک حس نابودی رو به ا??زایش جان می گیرد. این از آن ??یلم هایی است که کم کم زخم خود را می زند و ممکن است مورد علاقه ی کسانی که به ??یلم های زننده ی مملو از خون و با ریتم تند، قرار نگیرد. «شوم» ??یلم خشن و وحشتناکی است اما به تصویر درآوردن بعضی از خونین ترین لحظات آن به تخیلات تماشاگر سپرده شده است. ایتن هاوک یک "آدم عادی" تأثیر گذار است. ما در این ??یلم با یک شخص معمولی هستیم که با ناتوانی بایستی با دنیای ماوراء الطبیعه روبرو شود. شخصیت او به شکل نوع دوست ترین آدم دنیا تصویر نشده است. او به ??رزندانش علاقه دارد اما جایزه ی "بهترین پدر سال" را برنده نخواهد شد. الیسون در بند شهرت و ثروت است، اینکه دوباره کتابش در جایگاه اول ??هرست پر??روش ترین کتاب ها قرار بگیرد، انگیزه ای ست که او را به ??عالیت وا می دارد. زیاد مشروب می خورد و به آنچه عقل سلیم می گوید بی توجه است. در اصل، آدم خودخواهی است. جولیا رایلنس که یکی از بازیگران تحسین شده ی دنیای تئاتر است، شخصیتی ??راتر از نقش کلیشه ای "همسر حمایتگر" ترسیم می کند، البته تا پیش از رسیدن به نقطه ای که "حمایتگری" با "حمقات" برابری می کند. به نظر جالب است که او به هیچ وجه بچه ها را برنمی دارد و خانه را ترک نمی کند. «وینسنت دی آن??ریو/Vincent D'Onofrio» و «??رد دالتون تامپسون/Fred Dalton Thompson » هم به ترتیب نقش های کوتاه اما مهمی به عنوان یک متخصص امور اسرار آمیز و یک کارآگاه بخش ای??ا می کنند. در طول پرورش ایده و ساخت «شوم» کارگردان اثر دریکسون و ??یلمنامه نویس مشترک آن، «سی. رابرت کارگیل/ C. Robert Cargill » نشان می دهند که به طرزی شگ??ت آور درک می کنند چه چیزهایی مخاطبانی را که در یک سالن نمایش تاریک نشسته اند، هراسان و بی قرار می کند. آنها با آزادی کامل از ??یلم های ترسناک قدیمی وام می گیرند و اثر ??یلم «درخشش/The Shining» از همه بیشتر مشخص است. نحوه ی است??اده ی دریکسون از صدا اهمیت ویژه ای دارد. صدای های گرومپی که در شب شنیده می شوند آنقدر بلند هستند تا تماشاگر را از جای خود بپرانند و موسیقی متن دل آشوب کننده ی ساخته ی «کریستو??ر یانگ/ Christopher Young» برای این ??یلم عالی است. از آخرین باری که ??یلم اصیل و چندشناک و ترسناک مناسبی برای مخاطبینی که می خواهند ترس شب هالووین را تجربه کنند، تولید شده زمان زیادی گذشته است. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 7, 2014 Share Posted October 7, 2014 ژانر: درام | ترسناک | معمایی Dark Water 2002 ( Honogurai mizu no soko kara ) (آب تیره) تاریخ انتشار: 2002/01/19 محصول کشور: ژاپن ستارگان: Hitomi Kuroki, Rio Kanno, Mirei Oguchi کارگردان: Hideo Nakata امتیاز: 6.7 از 10 خلاصه داستان ??یلم: مادری به همراه دختر شش ساله اش به آپارتمانی عجیب که از همه دیوارهای آن را آب ??را گر??ته نقل مکان می کنند و... آب تیره ( Honogurai mizu no soko kara ) : محصول سال 2002 ژاپن که یک بازسازی هالیوودی هم از آن در سال 2005 با بازی جنی??ر کانلی و تیم روث ساخته شد. این ??یلم درباره مادر و دختری است که به آپارتمانی جدید نقل مکان می بینند اما در آنجا درگیر ات??اقات عجیبی می شوند! « آب تیره » را هیدئو ناکاتا کارگردانی کرده ، ??ردی که ژانر ترس را به خوبی می شناسد و با ??رمول انتقال ترس از طریق تصویر به خوبی آشناست. « آب تیره » همانند دیگر ساخته های سینمای وحشت ژاپن ، سرشار از لحظات غا??ل گیر کننده و مور مور کننده است. « آب تیره » پایان بندی جالبی هم دارد که مخصوصاً طر??داران ژانر وحشت را غا??لگیر می کند. *منیع:وبسایت مووی مگ* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 8, 2014 Share Posted October 8, 2014 ژانر ??یلم: اکشن،ماجرایی،کمدی Teenage Mutant Ninja Turtles (لاکپشتهای نینجا) کارگردان : Jonathan Liebesman نویسندگان : Josh Appelbaum, André Nemec بازیگران : Megan Fox, Will Arnett, William Fichtner خلاصه داستان : گروهی از لاکپشتهای جهش یا??ته با نیرویی شیطانی مواجه میشوند که قصد دارد بر نیویورک سلطه پیدا کند. منتقد: مارک اولس??ن (Los Angeles Times) - امتیاز ۴ از ۱۰ اقتباس جديد از کتاب کميک «لاکپشتهای نينجای نوجوان جهش يا??ته / Teenage Mutant Ninja Turtles» [که در ايران به لاک پشتهای نينجا معرو?? است] به کارگرداني جاناتان لیب??سمَن اغلب چيزي شبيه به يک نشست سازماني در زمينه مديريت برندها به نظر ميرسد. نوعي ترديد و بي علاقگي در سرتاسر ??يلم احساس ميشود، به طوري که گويي عوامل سازنده ??يلم هيچ تمايل يا الزامي براي ساخت اين اثر نداشتند و صر??اً چون امکان ساخت اين ??يلم برايشان وجود داشت پس اقدام به توليد آن نمودهاند. نخستين شماره اين کتاب کميک در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و بعد در ۱۹۹۰ براي اولين بار ??يلمي از روي آن ساخته شد. ??يلمنامه ??يلم جديد را جاش اَپ??لبام، آندره ن??م??ک و ايوان دورتی نوشتهاند و مايکل ب??ی و کمپاني ??يلمسازي اش، پلاتينيوم ديونز، آن را تهيه کردهاند. شايد مشارکت ب??ی و کمپانياش در ساخت اين اثر بتواند است??اده اجباري از محصولات نوکيا و ويکتورياز سکرت را از زمان نمايش ??يلم اخير «تبديل شوندگان/ Ttransformers» و همچنين در پس زمينه بيلبوردهاي تبليغاتي ??يلم «پروژه تقويم نجومي / Project Almanac» در سال ۲۰۱۵ توضيح دهد. داستان ??يلم با نمايش م??گان ??اکس در نقش يک خبرنگار شبکه نيويورک سيتي تي وي که مايل است روي گزارشي درباره موجي از جرايم در حال ازدياد کار کند شروع مي شود اما در عوض به او مأموريت داده مي شود تا روي يکي از بخش هاي تمرينات بدن سازي کار کند. در لحظات بسيار کوتاهي از ??يلم به نظر مي رسد که انگار ??يلم و ??اکس درباره انواع تبعيضهاي جنسيتي و نقشهايي که در دسترس بازيگران زن جوان هستند، اظهار نظر ميکنند. اما وقتي در ادامه ??يلم، بيش از حد روي کمر شکيل م??گان ??اکس تمرکز ميکند، نقد مذکور هم ??راموش ميشود و هم بي ربط جلوه ميکند. اگر اين گونه به نظرتان ميرسد که اين نقد وقت خود را صر?? بررسي لاک پشتهای سخنگوي بزرگي ميکند که هم نوجوانند و هم به عنوان نينجا آموزش ديدهاند، تنها به اين دليل است که اين ??يلم درباره همين است. بعد از مدتي معلوم ميشود که شخصيت ??اکس رابطهاي ??ردي با اين مخلوقات دارد و به اين ترتيب آنها با هم متحد ميشوند تا با يک کارخانه دار ثروتمند (با بازي ويليام ??يتن??ر) که قصد دارد نيويورک را به خطر بيندازد تا تنها کسي باشد که ميتواند آن را نجات دهد، بجنگند. (هر چه کمتر روي جزئيات تمرکز کنيم، بهتر است). به جاي مردان [لباس] هاکي پوش، چهار لاک پشت به نامهاي لئوناردو، را??ائل، دوناتلو و ميکل آنجلو از طريق روشهاي اسير کردن، شبيه آنچه در مورد حيوانات ??يلمهاي اخير «سياره ميمونها» اجرا ميشد، خلق شدهاند. (جاني ناکسويل به جاي لئوناردو صحبت ميکند در حالي که بازيگران ناشناختهاي به جاي لاک پشتهاي ديگر حر?? ميزنند). لاک پشتها زنده و تقريباً واقعي به نظر ميرسند، اما در عين حال ناگ??ته نماند که بيش از هر چيز ديگري عجيب هستند. گرچه اين لاک پشتها شخصيتها و جذابيتهاي اصلي ??يلم هستند، اغلب در پس زمينه ??يلمي که به نام خود آنها ساخته شده رها مي شوند. نقطه اوج ??يلم يک صحنه اکشن در يک کوهستان بر??ي است که در آن لاک پشتها از لاک خود به عنوان سورتمه است??اده ميکنند و با آدم بدهاي داستان ميجنگند و مرتب زير و اطرا?? يک کاميون بزرگ از کنترل خارج شده مانور ميدهند. اين سکانس از ويژگي و برجستگي خاصي برخوردار است که در ساير لحظات ??يلم ديده نميشود که احتمالاً ناشي از کار دَن ب??رَدلی، کسي که بدلکاريهاي خيره کننده ??يلم هاي «بورن» کار او هستند، و اينجا عنوان «کارگردان بخش بر??ي» را يدک ميکشد، هستند. بزرگترين معضل ??يلم اين است که هرگز نميتوان دقيقاً گ??ت که ??يلم در مورد کيست و اصلاً چرا ساخته شده است. لحظهاي که در آن موش نينجايي که مربي لاک پشتها است (با صداي توني شَهلوب) تقريباً توسط يک خلا??کار کشته ميشود، کمي براي بينندههاي کم سن و سال تر تلخ است. کمدينهايي مانند اَبی ا??ليوت و تاران کيلام نقشهاي بسيار کوتاهي را اي??ا ميکنند، و حضور ووپی گولدب??رگ نيز در چند صحنهاي که به عنوان رئيس ??اکس ظاهر ميشود زايد است. ??يلم نه آنچنان ا??تضاح است که بشود ناديدهاش گر??ت و نه چندان به ياد ماندني است، شايد درست ترين جمع بندي اين باشد که «لاکپشتهای نينجای نوجوان جهشيا??ته» ??يلمي است که وجود دارد. منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۳.۸ از ۱۰ (۱.۵ از ۴) «لاک پشت های نینجا/Teenage Mutant Ninja Turtles»، که بازگویی تکراری ای از مجموعه ??یلمی است که بیش از ۲۵ سال یکی از محبوب ترین آثار کودک و نوجوان بوده، خویشاوندی نزدیکی با ??یلم های «تبدیل شوندگان» دارد. هر دوی این ??یلم ها محبوبیت خود در جریان اصلی سینما را از طریق اسباب بازی ها و برنامه های تلویزیونی به دست آوره ادند، هر دوی آنها طر??داران سرسختی دارند، و اکنون اثر انگشت «مایکل بی» در سراسر هر دو ??یلم دیده می شود. بی این ??یلم را کارگردانی نکرده است («جوناتان لیبزمن» صاحب این جایگاه است)، کسی که ??یلم یکنواخت و کش دار «نبرد تایتان ها» و ??یلم مزخر?? «نبرد لس آنجلس» را ساخته است. اما نام بی به عنوان یکی از تهیه کننده گان درج شده و وجود چندباره ی سر و صداهای گوش خراش، ان??جارها، تدوین سریع و گرا??یک کامپیوتری بی وق??ه همگی ردپای بی را نشان می دهند. «لاک پشت های نینجا» در حین اینکه تماشاگران را به سوی تسلیم شدن هل می دهد، نمی تواند چندان لذت خالی از منطق و ??کری برای آنها ??راهم کند. واژه ی "خسته و پریشان شده" توصی??ی منطقی برای تجربه ی دیدن این ??یلم خواهد بود. ??یلم از اصل به شیوه ای طراحی شده است تا برای طر??داران ??یلم های «لاک پشت های نینجا»، به خصوص آنهایی که تازه به این گروه پیوسته اند، خوشایند و جذاب باشد. گروه سنی مورد نظر ا??راد ۱۰ تا ۱۴ ساله هستند. شاید از نظر طر??داران بزرگسال تر که به دلیل ترکیبی از حس خاطره انگیزی و کنجکاوی جذب این ??یلم شده اند، تغییراتی که بر ا??سانه ی لاک پشت های نینجا اعمال شده است بیش از حد شدید باشند و نشود با آنها احساس راحتی کرد. شنیده شده که یکی از طر??داران سرسخت از اینکه لاک پشت های جدید دارای بینی هستند گلایه مند بود. برای کسانی که با «لاک پشت های نینجا» آشنایی ندارند و یا آنهایی که یک خط داستانی منسجم را ترجیح می دهند، نشستن و تماشای این ??یلم ناراحت کننده و بی ??ایده خواهد بود. تنها برتری واقعی این ??یلم نسبت به ??یلم جدید «تبدیل شوندگان: عصر انقراض» این است که زمان آن یک ساعت کوتاه تر است. ??یلم با تمرکز بر لاک پشت های کامپیوتری آغاز نمی شود بلکه بر روی اپریل ا?? نیل (مگان ??اکس) متمرکز می شود که می خواهد شبیه به «برندا استار» (نام یک کمیک استریپ با موضوع یک خبرنگار) بشود و بعداً گزارشگر خبر تلویزیونی درجه یکی خواهد شد. اپریل در حین اینکه درباره ی ??عالیت های تروریستی گروهی به نام «قبیله ی ??وت» تحقیق می کند، برای اولین بار با گروه چهار ن??ره ی لاک پشت های نینجا که به شیوه ی خود برای اجرای عدالت ??عالیت می کنند برخورد می کند: را??ائل (آلن ریچاردسون)، لئوناردو (پیت پلوزک با صدای «جانی ناکسویل»)، میکل آنجلو (نوئل ??یشر) و دوناتلو (جرمی هوارد). او بعداً با مربی آنان که موشی غول پیکر به نام اسپلینتر (دنی وودبرن با صدای «تونی شالوب») است ملاقات می کند. اپریل با همراهی یار و??ادار خود، ??یلمبرداری به نام ورنون ??نویک (ویل آرنت)، لاک پشت ها را دنبال می کند و به آنها که می خواهند به حکومت وحشتی که توسط «قبیله ی ??وت»، سردسته ی قدرتمنداشن شردر (توهورو ماسامون) و وکیل ثروتمند آنان اریک ساشس (ویلیام ??یچنر) ایجاد شده است، پایان بدهند. لاک پشت های جدید چگونه اند؟ هیچ کدام مشخصات خاصی ندارند. طر??داران قدیمی «لاک پشت های نینجا» می توانند خودشان آنها را نشانه گذاری کنند اما دوناتلوی ابله تنها کسی است که شخصیت مت??اوتی دارد و بقیه شبیه به هم هستند. گرا??یک کامپیوتری که برای خلق آنها است??اده شده است شناسایی و هویت بخشی به آنان در میان تماشاگران را محدود می کند. آنها شبیه به شخصیت های کارتونی دو بعدی در ??یلم های بر اساس کارتون ها به نظر می رسند. تنها دروازه ی ورود تماشاگر به دنیای آنها اپریل ا?? نیل است اما بازیگر نقش «مگان ??اکس» باز هم بیشتر به خاطر ظاهر جذاب اش قابل اشاره است نه نقش آ??رینی اش. او در کنار دیگر جنبه های چشم نواز ??یلم به خوبی جای خود را پیدا می کند اما شخصیت او هرگز بیش از ضمیمه ای غیر ضروری برای داستانی که درهم و برهم نوشته شده به نظر نمی رسد. «لاک پشت های نینجا» حقیقتاً نمی تواند به عنوان یک ??یلم پذیر??ته شود، اما این نکته ای غا??لگیر کننده نیست. ??یلم در اصل به عنوان تبلیغی ۱۰۰ دقیقه ای برای اسباب بازی ها عمل می کند. حال و هوا و ظاهر ??یلم به یک بازی ویدئویی ۳ بعدی روی پرده ی بزرگ شبیه است. نبرد نهایی با حضور شدار شبیه به مرحله ی غول?? آخر بازی ها به نظر می رسد. باید برای سازندگان ??یلم به این خاطر که مخاطبان خود را می شناسند اعتبار قائل شد. پسران نوجوان عاشق بازی های کامپیوتری هستند. یکی از مشکلاتی که سر راه کشاندن آنها به سالن های سینما وجود دارد، جدا کردن آنها از کنسول های بازی شان است. گروه تولید ??یلم، با ساخت «لاک پشت های نینجا» به شکلی که در جلوه های صوتی و تصویری یک بازی غرق شده است، بخت خود را در رابطه با این بچه ها امتحان می کند. متأس??انه ??یلم در این راستا همه ی تماشاگران دیگر را از دست می دهد. «لاک پشت های نینجا»، برای اکثر گروه احتمالی تماشاگران، بیش از سردرد و از دست دادن ۱۰ دلار قیمت بلیط چیزی به همراه ندارد. *منبع:سایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 9, 2014 Author Share Posted October 9, 2014 ژانر ??یلم : اکشن ، ??نتزی ، ماجراجویانه 2013 Man of Steel (مردی از ??ولاد) کارگردان : Zack Snyder نویسنده : David S. Goyer , Christopher Nolan بازیگران : Henry Cavill, Amy Adams, Michael Shannon 143 دقیقه PG-13 - امتیاز : 7.3 از 10 خلاصه داستان : یک کارگر دوره گرد مجبور می شود با میراث ماورایی خود که از او پنهان بوده است، مواجه شود تا کره زمین از هجوم گونه های دیگر نجات پیدا کند ... جیمز برایندلی - امتیاز 7.5 از 10 توجه: قسمتی از داستان ??یلم «س??رهای ستاره ای: به سوی تاریکی» در متن پایین لو می رود. البته اگر ??یلم را دیده باشید یا ندیده باشید، مساله خیلی مهمی برایتان نخواهد بود، اما نگویید که بهتان هشدار ندادم. همچنین به صورت خیلی مبهم به پایان ??یلم مردی از ??ولاد هم اشاره می کنم. مردی از ??ولاد آخرین تلاش کمپانی برادران وارنر برای بازگرداندن سوپرمن است. از زمان بازگشت خیره کننده سوپر من در سال 1987 ، ??یلم های خیلی بدی در مورد سوپر من ساخته شده است. چیزی حدود 30 سال. این ??یلم قطعاً خیلی مت??اوت از هر کدام از قسمت های قبلی است و دلیل این ت??اوت ??قط به سبب سه بعدی بودن مزخر?? آن نیست. این ??یلم بیشتر از اینکه یک ??یلم ابرقهرمانی باشد، ??یلمی علمی- تخیلی و ماجراجویانه و ??انتزی است. از یک طر?? این ت??اوت خوب است چون شبیه یک بازسازی نا امیدکننده از روی داستان اصلی نشده است. از یک طر?? دیگر هم خوب نیست چرا که درونمایه علمی تخیلی آن به شدت تحت تاثیر ??یلم هایی چون «روز استقلال» و «ترانس??ورمز» قرار گر??ته است. درست است: ??یلم می ترکاند! واقعاً خوب است. جلوه های ویژه و حقه های کامپیوتری و است??اده خوب از CGI در آن به خوبی دیده می شود. برای آن هایی که در اشتیاق دیدن بزن بزن های سینمایی هستند، مردی از ??ولاد دقیقاً همان چیزی است که انتظارش را دارند (و این ??یلم با ??روشش کلی پول به جیب خواهد زد). اما یک چیز مهم در این مسیر گم شده است: قلب. این ??یلم سینمایی، بسیار سرد و بی حاصل است. شخصیت ها آن قدر کم در خود غرق شده اند، که داشتن هر گونه احساسی به آن ها خیلی سخت است. و شاید گ??ته شود که کارگردان ??یلم، زک اسنایدر، بیشتر از اینکه به سوپر من علاقه داشته باشد، به موضوع تباهی از سر عیاشی که در متروپلیس ها به وجود می آید، توجه داشته است. مردی از ??ولاد، به اجبار با سکانس معر??ی کریپتون آغاز می شود. این یکی از بهترین قسمت هایی است که ??یلم ارائه می کند؛ سیاره ای که در حال از بین ر??تن است، از لحاظ تصویری جذابیت بالایی دارد. و بازی راسل کرو در نقش جور-ال یکی از بهترین نقش آ??رینی های اوست که این بازیگر مدت هاست نمونه اش را نیاورده است. جو الی که کرو ارائه می کند، قهرمانانه و کاریزماتیک است. وقتی کرایپتون به آخرهای عمر خود نزدیک می شود، پسر کوچولوی خود را سوار یک س??ینه ??ضایی می کند و او را به زمین می ??رستد. در همین حال، ژنرال زاد سرسخت (با بازی مایکل شانون) دست به یک کودتا می زند و شکست می خورد و به تبعید در منطقه ??انتوم محکوم می شود. اولین باری که با کلارک کنت (هنری کاویل) ملاقات می کنیم، او به دنبال انجام «مانور مهلک» است. کلارک بعد از این که مو??ق می شود بعضی از مردان را از دکل ح??اری ن??تی نجات دهد، روی آب شناور و سرگردان می شود و ??لاش بک هایی مناسب به کودکی اش زده می شود. زمانی که همراه پدر و مادرش (دایان لین و کوین کاستنر) در کانزاس زندگی می کرد. وقتی همه این ها تمام می شود، او به سمت شمال می رود و بعد از این که در سکانسی به صحنه شام در ??یلم سوپرمن2 اشاره می شود، او به «سنگر تنهایی» Fortress of Solitude می رسد که در واقع یک س??ینه است که زیر یخ های قطب شمال د??ن شده است. کلارک در آن ناکجا آباد یخ زده با خبرنگار شجاعی به نام لویس لین (ایمی آدامز) ملاقات می کند که به سرعت بعد از اینکه کلارک جانش را نجات می دهد، عاشق او می شود. کلارک در س??ینه تصویری از پدرش را می بیند و لباس مخصوص پدر را برمی دارد. در همین احوال است که زاد و پیروانش که از منطقه ??انتوم آزاده شده اند به زمین می آیند و سوپر من باید بین داشتن یک زندگی معمولی یا نجات زمین، یکی را انتخاب کند. برخلا?? «زاد»ی که در سوپر من 2 بود که برای پیروزی می آمد، این یکی «زاد»، برای نابودی آمده است. مردی از ??ولاد، اولین بار است که یک نمایش عالی را از سوپر من نشان می دهد. جلوه های ویژه درجه یک است و صحنه های اکشن (که خیلی زیاد است) با حرکات و ضربات زیادی همراه است. لحن ??یلم جدی و سرسختانه است. طنز در پایینترین حد خود قرار دارد و در همان موقعیت های معدودی که از شوخی است??اده می شود، برآیندش شدت خیلی کمی دارد. ??یلم به طرز ناامید کننده ای می خواهد که جدی گر??ته شود و به عنوان ??یلمی که ??راتر از یک کمیک بوک است دیده شود. شاید به همین دلیل است که در آخر اصلاً قهرمانانه به نظر نمی آید و هیچ نقطه اوجی هم ندارد. درست است که در نهایت سوپر من برنده می شود، اما به ازای گر??ته شدن خون هزاران ن??ر این ات??اق می ا??تد (تعداد دقیق قربانیان به ما داده نمی شود اما قطعاً میزان آن بالاست). تاثیر کریستو??ر نولان بر این ??یلم به شدت مورد بحث خواهد بود. به خصوص از آنجایی که تهیه کننده ترجیح داده مشارکت او را در پروژه جوری نشان دهد که انگار زیاد نبوده است و می گوید :«این ??یلم زک اسنایدر است.» به طور قطع مردی از آهن بیشتر از آنکه به بتمن آغاز می کند شباهت داشته باشد، به ??یلم نگهبانان Watchmen نزدیک است. دراینجا «سبک» به «م??هوم» ترجیح بیشتری داشته است و همچنین «نمایش و ظاهر» به «قلب و احساس» ترجیح داده شده است. اسنایدر هیچ وقت خود را وق?? این نمی کند که از لحاظ تصویری ما را انگشت به دهان بگذارد، اما ممکن است بعضی ها دلایل موجهی بیاورند که او آن چیز هایی را که باعث یکتایی و تمایز سوپرمن می شود را ??راموش کرده است. بتمن اگر در تاریکی زندگی کند، با عقل جور درمی آید اما سوپرمن همیشه تمثیلی از روشنایی و حقیقت بوده است. این یکی از دلایلی است که باعث می شود که سوپرمن برای اینکه موضوع ??یلمی قرار بگیرد، مشکل باشد. چرا که در مورد شخصیت او و هویت او هیچ ابهامی وجود ندارد و همه می دانند که او مرد روشنایی است اما در مردی از ??ولاد نقطه ای تاریک در شخصیت او ن??وذ دارد که باعث می شود مردی از ??ولاد برای این شخصیت نامناسب به نظر بیاید. انتخاب هنری کاویل برای پوشیدن شنل سوپر من تحسین برانگیز است. تا امروز، کاویل بهترین و کاملترین اجرا برای این نقش را بازی کرده است. و البته هیچ کس ??راموش نمی کند که کریستو??ر ریو برای این نقش چه کرد، اما کاویل از مردی از ??ولاد به عنوان ??رصتی برای پایه ریزی یک چیز به یادماندنی ست??اده کرده است. کاویل پیشینه قوی تر خود را با جذابیت ریو و براندون روث ترکیب می کند و حقیقت این است که ??یلمنامه از سطح توانایی او پایین تر است. اصلی ترین چیزی که برای کاویل نیاز است این بوده که به نقش ??قط «نگاه کند.» مایکل شانون به عنوان شخصیت شرور داستان، در اجرای نقش خود به خوبی بزرگنمایی می کند. خشمگین است و غرولند می کندو ??ریاد می زند و تهدید می کند. او بیهوده گویی می کند و همه کارهای حال به هم زن را انجام می دهد. اما در آخر نام «زاد» برای شنون هیچ ??ایده ای نداشته است چرا که او را مجبور کرده است که در سایه ترنس استمپ به یاد ماندنی قرار گیرد. شخصیتی که استمپ از زاد به ما نشان داده بود، بی شک یکی از بهترین شخصیت های «شرور» در طول تاریخ سینما بود و شانون حتی به آن جایگاه نزدیک هم نمی شود. دیگر اشتباه در انتخاب بازیگران، ایمی آدامز در نقش لوییس لین است. نقش مناسب او نیست. از طر??ی هم برای این نقش، انتخاب های عالی دیگری وجود داشت که بیشتر این بازیگران هم متاس??انه کمتر مورد است??اده کارگردانان قرار می گیرند. لارنس ??یشبرن ، اگر چه که زمان کمی روی پرده است اما شخصیت پری وایت را عالی درآورده است. کوین کاستنر و دایان لین به عنواین پدر و مادر زمینی کلارک در نقش خود عالی بوده اند با این وجود به نظرم کاستنر استحقاق این را داشت که زمان بیشتری در ??یلم داشته باشد. مردی از ??ولاد به قول خودکه گ??ته بود سوپر من را در مسیری مت??اوت نشان خواهد داد، عمل کرده است. بعد از همه این ها شاید این ایده بد هم نبوده باشد. چون به هر حال ریچارد دانر (با کمک ریچارد لستر) قبلاً بهترین حالت سوپر من «سنتی» را به ما نشان داده بودند و دیگر نمی شد چیزی به آن اضا??ه کرد. اما در سوپر من جدید هم خیلی چیز ها مورد توجه قرار نگر??ته است و بدترینشان هم، غیبت آن عنصری است که باعث می شود سوپر من به عنوان یک قهرمان به نظر بیاید، نه یک وسیله برای نشان دادن جلوه های ویژه! این ??یلم نسبت به بتمن آغاز می کند، شروع ناامید کننده تری است چرا که قلمروی جدیدی که در اختیار گر??ته خیلی کوچک است. بازسازی هایی مثل مردی از ??ولاد مربوط به مسائلی غیر عینی مانند سبک و لحن است. اسنایدر توانست این ??یلم را به انداه کا??ی مت??اوت بسازد و همین دلیل هم وجود این ??یلم را توجیه می کند. سوال ابتدایی این است که آیا این سوپر من می تواند اولین قسمت از یک چندگانه پر??روش باشد که الهام بخش ??یلم های بزرگی شود یا اینکه این ??قط یک «تصویر تاریکی» دیگر است که صر??اً زرق و برق دارد! *منبع:سایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 9, 2014 Author Share Posted October 9, 2014 ژانر ??یلم : اکشن، ماجرایی، علمی تخیلی 2014 Guardians of the Galaxy نگهبانان کهکشان کارگردان : James Gunn نویسنده : James Gunn ، Nicole Perlman بازیگران : Chris Pratt...Peter Quill Zoe Saldana...Gamora Dave Bautista...Drax Vin Diesel...Groot Bradley Cooper...Rocket و... ژانر : اکشن رده سنی : PG-13 ( مناسب برای ا??راد بالای 13 سال) زمان : 121 دقیقه در نزدیک به دو دهه ی اخیر شخصیت های " کمیک مصور " کمپانی مارول یکی از پولسازترین شخصیت ها در گیشه های سینما بوده اند که کمتر مشاهده شده ??روشی حداقلی را تجربه کنند. در سالهای اخیر کمپانی مارول شخصیت های کمتر شناخته شده ای ( حداقل برای طی?? وسیع مخاطبان ) نظیر « مرد آهنی » را به سینما آورد و آن را چنان محبوب و پولساز کرد که علناً تبدیل به یکی از پولسازترین شخصیت های این کمپانی در گیشه های سینما شد. به واسطه همین محبوبیت ، در سالهای بعد شخصیت های دیگری نظیر « ثور » هم به سینما راه پیدا کردند که ??روش گیشه ای آنها نیز قابل توجه و برای کمپانی مارول راضی کننده بود. حال که مارول بیشتر شخصیت های مهم داستانهای مصورش را به مخاطبین سینما معر??ی کرده و همگی آنها یکی دو قسمتی عنوان مستقل برای خود کسب کرده اند، نوبت به ورود شخصیت های جدیدی در قالب ??یلمی به نام « نگهبانان کهکشان » رسیده که از لحاظ محبوبیت در رده پائین تری نسبت به دیگر شخصیت های مارول قرار می گیرند. « نگهبانان کهکشان » اولین بار در سال 1969 در سری داستانهای « اَبَرقهرمانان مارول » پدیدار شدند و در سالهای بعد در چندین عنوان از داستانهای مصور مارول که « انتقام جویان » هم در آن حضور داشتند مشاهده شدند اما در اواسط دهه ی 90 میلادی خبری از این شخصیت ها در داستان های مصور نشد تا اینکه بار دیگر در سال 2008 این گروه با اعضایی جدید و سر و شکل مت??اوت از گذشته بار دیگر به داستانهای مصور بازگشتند و مشخصاً در حال حاضر شاید تنهای شخصیت هایی بودند که مارول می توانست آنها را به سینما بیاورد تا طر??دارانش برای تماشای آنان بر پرده نقره ای پول هنگ??تی نصیب تهیه کنندگان کند. داستان ??یلم از جایی آغاز می شود که پیتر کوییل ( کریس پرات ) که به تازگی مادرش را از دست داده، توسط یک گروه از دزدان ??ضایی به سرکردگی یوندو ( مایکل روکر ) دزدیده و بزرگ می شود. حال 26 سال از آن ات??اق گذشته و پیتر جوانی شوخ طبع است که نام مستعار " ارباب ستاره ای " را بر روی خود نهاده در سیاره موراگ مو??ق به دزدیدن گوی آرزو می گردد که ارزش ??وق العاده ای دارد و می تواند دردسرهای زیادی را برای وی به همراه داشته باشد. اما بلا??اصله ا??راد دیگری از راه می رسند تا بتوانند گوی را از چنگال پیتر خارج کنند که در این راه مو??ق نمی شوند و در نهایت همگی آنها توسط Nova Prime که یکجور پلیس بین کهکشانی می باشد دستگیر می شوند و به مقر سازمان منتقل می شوند. حال ا??راد جمع شده در کنار هم در این مقر که شامل دختر سبز پوست به نام گامورا ( زوئی سالدانا ) ، یک ??رد بسیار تنومند به نام دراکس ( دیو بائتیستا ) ، راکت ( با صدای بردلی کوپر ) و گروت ( با صدای ون دیزل ) باید با یکدیگر متحد شوند تا جلوی نقشه های شوم و شیطانی ??ردی به نام رونان ( لی پیس ) را بگیرند و این در حالی است که هر کدام از آنها داستان زندگی خود و دلایل حضورشان در کنار یکدیگر را دارند. مطمئناً کسانی که به تماشای ??یلم « نگهبانان کهکشان » خواهند نشست به دو دسته کاملا مجزا تقسیم خواهند شد. دسته اول شامل ا??رادی هست که پیشینه شخصیت های این داستان را بارها خوانده اند و درباره گذشته آنان و دلایل حضورشان اطلاعات کا??ی دارند و مهمتر از همه اینکه در زندگی شخصی شان با دنیای داستانهای مصور یا همان « کمیک بوک » به خوبی ارتباط برقرار کرده اند و ذهنیت داستانهای ??انتزی را در ذهن خود بخوبی سر و شکل داده اند. برای این دسته از مخاطبین تماشای « نگهبانان کهکشان » ات??اقی هیجان انگیز و جذاب محسوب می شود که می تواند حتی « نگهبانان کهکشان » را به یکی از محبوب ترین آثار زندگی شان مبدل کند. این دسته از مخاطبین می توانند شخصیت های محبوب داستانهایشان را در اینجا با شکل و شمایل همیشگی شان که جزئیات طراحی آنها بسیار تحسین برانگیز هست مشاهده نمایند و همچنین از شوخ طبعی بی نهایت این شخصیت ها به خصوص کوییل ( همانند آنچه که در داستانهای مصور خوانده اند ) لذت کا??ی را ببرند. در واقع اگر بخواهیم با دید ??یلمسازان به « نگهبانان کهکشان » بنگریم، باید گ??ت که آنها در ساخت این اثر کم و بیش " بلاک باستری " به مو??قیت کامل دست یا??ته اند. جیمز گان پیش از این بارها عنوان کرده بود که مخاطبین اصلی ??یلمش قطعاً طر??داران دو آتشه " نگهبانان کهشکان " و داستانهای مصور هستند و امیدوار است که آنان بتوانند با ??یلم ارتباط بسیار خوبی برقرار کنند و از آن لذت ببرند. بنابراین می توان گ??ت که جیمز گان در ارائه داستان « نگهبانان کهشکان » به طر??داران این مجموعه بسیار مو??ق عمل کرده و توجه به جزئیات داستان ??یلم و بخصوص شخصیت پردازی ها ،یکی از عوامل برتری « نگهبانان کهکشان » در مقایسه با همتایان اَبَرقهرمانش به شمار می رود. اما دسته دومی از مخاطبین هم برای ??یلم وجود دارند که اصولاً این ا??راد کمتر پیش زمینه ذهنی درباره داستان مصور « نگهبانان کهشکان » و شخصیت هایش دارند و با کنجکاوی به تماشای ??یلم خواهند نشست. متاس??انه باید بگویم که « نگهبانان کهکشان » برای این دسته از ا??راد نمی تواند اثری جذاب و تماشایی باشد برای اینکه ذهنیت ??انتزی ??یلم بیش از آن است که مخاطبین بالغ سینما بتوانند از آن لذت کا??ی ببرند. « نگهبانان کهکشان » علناً برای مخاطبین سینما ( و نه طر??داران داستانهای مصور ) نمی تواند جذابیت دو چندانی به همراه داشته باشد مگر آنکه بتوانید با ذهنیت داستان و ات??اقات ساده لوحانه ای که در جریان ??یلم رخ می دهد به خوبی کنار بیایید. روایت داستان و جزئیات آن مطابق انتظارات یکی از کلیشه ای ترین بخش های ??یلم به شمار می رود. « نگهبانان کهکشان » داستان نبرد خیر و شر است که در این میان چند شخصیت گرد هم می آیند تا علیه پلیدی به مبارزه برخیزند و در میان هم هر شخصیت داستان زندگی مخصوص به خود و دلایل بودنش در جمع را بیان می کند و در نهایت اتحاد و همبستگی و... ??یلم دقیقاً بر پایه همین عناصر کلیشه ای بنا شده و حتی کلیشه ای ترین موارد در ??یلمنامه نویسی نیز به وضوح در ??یلم قابل مشاهده است. شخصیت پردازی های ??یلم نیز برای مخاطبین سینما چنگی به دل نمی زند. همانطور که گ??تم هویت شخصیت های داستان برای طر??داران این مجموعه کاملاً قابل لمس است اما این مورد برای مخاطبین سینما حتی می تواند آزار دهنده باشد. ??یلم مملوء از شوخی های بی مزه و نابهنگامی است که از زبان شخصیت اصلی داستان بیرون می ریزد و بطور کل ??ضای ??یلم را از "??انتزی " به " اَبَر ??انتزی " سوق می دهد. وجود یک دوجین شخصیت با طراحی های عجیب و غریب نظیر راکونی به نام « راکت » که متخصص اسلحه و استراتژی های جنگی هست، با آن شکل و شمایل مضحک، بدجوری توی ذوق مخاطب می زند. با اینحال با تمام کاستی ها و علامت سوالهایی که « نگهبانان کهکشان » برای مخاطبین بالغ سینما بر جای می گذارد، می توان در مورد جلوه های ویژه ??یلم با رضایت بیشتری سخن به میان آورد. « نگهبانان کهکشان » خوشبختانه همانند همتایانش غرق در CGI نیست و جیمز گان تا جایی که امکان داشته است??اده از جلوه های ویژه CGI را محدود کرده تا باورپذیری و زنده بودن ??یلم بیشتر به چشم بیاید. طراحی شخصیت های داستان هرچند که عجیب و غریب به نظر می رسد و بار?? ??انتزی آن بیش از حد معمول است اما با وسواس و رعایت جزئیات انجام گر??ته است. بطور خلاصه می توان گ??ت که جلوه های ویژه و اکشن « نگهبانان کهکشان » در مقایسه با بخش داستانی از ارزش به مراتب بالاتری برخوردار است. در میان بازیگران ??یلم تنها کریس پرات ??رصت این را داشته که تصاویر بیشتری به خود اختصاص دهد و مزه پراکنی هایش را بطور کامل انجام داده باشد! پرات که در سالهای اخیر ر??ته ر??ته از بازیگری در نقش های مکمل، تبدیل به بازیگری قابل اعتماد در نقش های اصلی شده، در « نگهبانان کهکشان » وظای??ی که به او محول شده را به خوبی انجام داده است. البته خوشمزگی های همیشگی شاید سوهان اعصاب بسیاری از مخاطبین باشد اما همانطور که گ??تم این رویه به دلیل این بوده که ??یلم به شدت به منبع اقتباس و??ادار بود و سعی کرده که حال و هوای آن مجموعه داستانهای مصور را زنده نگه دارد. از میان بازیگران مشهور ??یلم هم می توان به زوئی سالدانا اشاره کرد که نقش پررنگی در داستان ??یلم ندارد و تشخیص دادن چهره اش هم کمی مشکل است. بنسیو دل تورو، گلن کلوز هم از دیگر بازیگران مشهور ??یلم به شمار می روند که آنها نیز ستاره ??یلم محسوب نمی شوند و تنها برای سنگین شدن وزنه بازیگران به ??یلم اضا??ه شده اند. صداپیشگی بردلی کوپر و وین دیزل هم به خوبی انجام گر??ته. لذت بردن از « نگهبانان کهکشان » کار دشواری نیست به شرط اینکه شما سالها با داستانهای مصور زندگی کرده باشید و در دنیای آنان غوطه ور شده باشید. اما اگر داستانهای مصور را مطالعه نکردید و مانند طی?? وسیعی از مخاطبین ایرانی به " باورپذیری " داستان و شخصیت ها اهمیت به مراتب بیشتری می دهید تا پرداخت ??انتزی، « نگهبانان کهکشان » نمی تواند برای شما لحظات خوشی به همراه داشته باشد. * مووی مگ * منتقد: ا??ریک کان (indieWIRE) - امتیاز ۷.۵ از ۱۰ (B) پاسداران کهکشان/Guardians of the Galaxy» ??یلمی هوشمندانه و م??رح است که به نبرد با ان??جارهای احمقانه و دیگر جلوه های ویژه بر میخیزد. اما در عین حال ستایشی است از جلوه های ویژه. قمار تجاری هوشمندانهی ??یلمهای?? ابرقهرمانی?? اخیر مارول این است که گرچه همه داستانها در یک دنیای مشابه رخ میدهند، اما این استودیو اقدام به جذب نویسنده-کارگردانهایی نموده که دیدی متمایز نسبت به کار کردن در این محدودیتها دارند. میل شدید جان ??اورو به خلق ضدقهرمان های مذکر جذاب کمک [بزرگی] به ایجاد جلوه اولیه «مرد آهنی/Iron Man» نمود؛ جاس ویدون، یکی از طر??داران پر و پا قرص این ژانر، زیرکانه تمام رشتههای ??یلمهای قبلی را کنار هم گذاشت و توانست «انتقامجویان/The Avengers» را بسازد و به این ابرقهرمانی شوخ و شنگ، با وجود همه ویژگیهای غیرمنطقی یک ??یلم ابرقهرمانی، یک بعد انسانی باورپذیر ببخشد. داستان «پاسداران کهکشان»، که در سامانههای ستارهای دوردست ات??اق میا??تد و عمدتاً با [دسته ای از] بیگانگان نادان درگیر است، با این ابعاد غیرمنطقی سرشاخ میشود، که جیمز گان - پیرو سابق کمپانی ??یلمسازی تروما و معتاد ??یلمهای ردهB سینما - را به گزینهای ایده آل برای هدایت این پروژه تا سرمنزل مقصود تبدیل میکنند. او محصول خوبی ارائه میدهد: گرچه جلوه های ویژه مو??ق عمل میکنند، اما نقطه قوت «پاسداران کهکشان» شوخ طبعی آن است که ??راتر از اجزای تشکیل دهنده آشناتر آن ظاهر میشود. اما اشتباه نکنید، به دلیل بازار گستردهای که این نوع ??یلم سازی هد?? قرار میدهد و به دلیل جوانب سرگرم کننده ای که این ??یلمها در بر دارند، «پاسداران کهکشان» ??یلمی است که به سختی میشود در داستان گویی آن به تبع میل عمل کرد. همان طور که گرد و خاک اخیر ادگار رایت با این استودیو بر سر ??یلمنامه ??یلم «مرد مورچه ای/Ant-Man»، که گ??ته میشود استودیو به این دلیل که رایت تنها به میل خود ??یلم میسازد ردش کرد، ثابت کرد که همیشه یک عامل مصالحه در ??یلمهایی که در این مقیاس ساخته میشوند نقش دارد. برای این منظور، گان نیز گزینه مناسبی برای این پروژه محسوب میشود. «پاسداران کهکشان» تسلط او بر سنتهای این ژانر را که در اثر قبلیاش دیده میشدند، ردیابی میکند و از مقیاس بزرگتری برای انتشار آنها است??اده میکند. دو ??یلم قبلی او شرایط را مهیا کردند. داستان اغراق آمیز و جذاب تهاجم بیگانگان در ??یلم «لغزش/ Slither» توانایی او در است??اده از هر دو جنبه ??رمول وحشت-کمدی در یک ??یلم را اثبات نمود. در ??یلم «سو*پر/Su*per»، که در آن شخصیت دیوانه رین ویلسون لباسی تنگ به بر میکند و مجموعه ای از اقدامات نا به جا انجام میدهد تا به یک انتقام جو تبدیل شود، گان یک حس شریرانه به ??ضای ابرقهرمانی تزریق کرد، بدون این که عملاً آن را نقد کند. در «پاسداران کهکشان» این گرایشها مسنجم تر هستند. در عین حال، این ??یلم آنها را به تصویر بزرگتری ارتقا میدهد که مانع از دیده شدن اجزای بهتر آن میشود. خوشبختانه این ??یلم بر محدودیتهای روایت ا??????کت (جلوه) محور خود به دلیل مجموعه ای از اجراهای پرداخت شده از سوی بازیگران غلبه میکند. گل سرسبد بازیگران این ??یلم کریس پ??رَت است که در نقش تنها موجود زمینی داستان یعنی پیتر کوییل به ای??ای نقش میپردازد، کسی که در کودکی توسط بیگانگان وحشی ربوده میشود تا به عنوان یک راهزن سرگردان بین سیاره ای رشد کند. کوییل در جریان یکی از گشت و گذارهایش به یک گوی قدرتمند برمی خورد که قادر است جهان را نابود کند. در اصل این مک گا??ین[۱] مجموعه ای از ابزارهای داستانی را وارد این ??یلم میکند: گامورای یتیم کش (با بازی زو سالدانا) برای پیدا کردن کوییل و پس گر??تن گوی ??رستاده میشود. در عین حال یوندوی دزد دریایی (با بازی مایکل روکر بد اخلاق) برای کوییل جایزه تعیین میکند که این مقدمه ای است برای معر??ی ستاره های واقعی ??یلم که هر دو انیمیشنی هستند: راکت راکون، یک جایزه بگیر از خود راضی و وراج (با صدای ب??رَدلی کوپر) و وردست چ??لمَنگش، یک درخت متحرک به نام گروت (با صدای دیجیتالی شده وین دیزل که هر بار روی صحنه میآید تنها عبارت «من گروت هستم» را به اشکال مختل?? صدها بار تکرار میکند). بالاخره کوییل و جایزه بگیرها پشت میله های زندان به هم میرسند و با شک و تردید برای آزاد شدن با هم متحد میشوند و در این راه د??راکس (با بازی د??یو بائوتیستا) مضحک و کله پوک آنها را همراهی میکند. بقیه ??یلم داستان تلاشهای آنها برای دور نگه داشتن گوی از چنگال رونان تشنه قدرت و تندرو (با بازی لی پیس) است و در پایان این گروه از شیادان خودشی??ته به منجیانی وظی??ه شناس تبدیل میشوند. اگر ??کر میکنید داستان را لو دادهام، خب، مگر غیر از این انتظار داشتید؟ اما رسیدن به این هد?? معلوم، با بده بستانهای گاه و بیگاه و نکات طنزی همراه است که [تنها] در یک ??یلم رابرت آلتمنی[۲] ممکن بود نا به جا به نظر نرسند. «پاسداران کهکشان» درست زمانی در بهترین حالت خود قرار میگیرد که درباره چیزی است که انتظار ندارید چنین ??یلمی دربارهاش باشد: شخصیتها. پ??رَت، که خود را به عنوان بازیگری ثابت کرده که هر بار به رنگی در میآید و نمیتوان او را در یک حالت ثابت مشاهده کرد، برای هد?? این ??یلم بسیار جور در میآید. او به خوبی از پس نقش کلیشه ای یک قهرمان ??یلمهای اکشن بر میآید، حتی وقتی که ر??تار ا??اده آمیز خود را با مانورهای احمقانه و پوزخندی خودآگاهانه تل??یق میکند. با وجود این راکت و گروت با چنان کاریزمایی در کانون توجه قرار میگیرند، که بعید است مارول قید یک اثر اشتقاقی با آنها را بزند. با یادآوری کششی شبیه به آنچه بین دو شخصیت هان و چیوباکا [در ??یلمهای جنگ ستارگان] وجود داشت، رویکرد بی پروای این زوج در انجام کارها یکی از بهترین نمونه های ??یلمهای کمدی دو شخصیت?? محوری در یک برهه از زمان است، و نمونه دیگری از امکانات قدرتمندی است که ??ناوری ایجاد شخصیتهای کامپیوتری در اختیار قرار میدهد. متأس??انه ??یلمنامه گان چندان با زنها مهربان نیست. سالدانا اصولاً زیر لایههای سنگینی از گریم سبزرنگ بازی میکند و وقتی که پ??رَت باید او را از چنگال تاریکی عمیق نجات دهد (معادل آزاد کردن یک دوشیزه نگران از ریلهای راه آهن در قرن بیست و یکم،) سالدانا به یک حامی کسل کننده تهدیدهای پ??رَت تنزل مییابد. اما وقتی ??یلمنامه از او میخواهد تا با مردان خشن اطرا?? خود بجنگد یا دشنامشان دهد، او این چنین میکند و همین برای ??ضا دادن به این بازیگر کا??ی است. و او قطعاً ??ضای زیادی دارد. این ??قط راکت و گروت نیستند که به ??یلم حس و حال جنگ ستارهای میدهند. با تک تک نماهای «پاسداران کهکشان» که برای نمایش مؤل??ههای آن ??رازمینی ساخته و پرداخته شده، دنیای مجازی آن بیشتر و بیشتر رنگ واقعیت مییابد. وقتی که ب??نیسیو د??ل تورو در نقش یک محتکر مرموز معرو?? به کالکتور (مجموعه دار) در یک صحنه طولانی ظاهر میشود، بهانهای دیگر به دست [کارگردان] میا??تد، تا اتاقی پر از چیزهای زنده و غیرزنده کیهانی، که او از گوشه و کنار کهکشان جمع کرده است نمایش دهد. از آنجا که هر نما بر ما تأثیر میگذارد، لذا بی شک دنیای عظیم غیرقابل تصوری در آنجا وجود دارد. با توجه به این مقیاس، هیجانانگیزترین لحظات «پاسداران کهکشان» وابستگی به ??یلمنامه آن ندارند. وقتی که یوندو به است??اده از یکی از پیکانهای کمربند خود تحریک میشود و تمام دشمنان را زمینگیر کند، این حس به شما دست میدهد که این صحنه میتوانست در هر لحظه ای از ??یلم رخ دهد. سرگرمی به معنای کلمه در جای جای ??یلم پراکنده است. ولی گان همچنان در بهره برداری از یک ابزار جامع مو??ق است: یک نوار کاس??ت مخلوطی از آهنگهایی که مادر کوییل به هنگام کودکی پسرش قبل از این که خود در اثر سرطان بمیرد درست کرده است. این قهرمان با همراه آوردن این شاهد آنالوگ بر گذشته خود در طول ماجراهای دیجیتالیاش، انگار به ریشههای داستانی چنگ زده که از حاشیه های جذاب آن بیرون زدهاند. به این ترتیب، «پاسداران کهکشان» به شدت از موسیقی متن پاپش بهره میبرد؛ از جمله از آهنگ «O-o-h Child» گروه Five Stairsteps به منظور پَرت کردن حواس یک تبه کار استاده میکند و از آهنگ cherry bomb برای زنده کردن یک مونتاژ، هنگامی که تیم نقشه پیروزی را توضیح میدهد. (حتی یک مونولوگ کامل درباره یکی از آهنگهای Footloose هم وجود دارد.) گان این ابزار شیک را با تصاویر احساسی از ستارههایش تکمیل میکند، از جمله یک قدم زدن ا??سلو موش??ن در راهرو که ما را به یاد اولین صحنه ??یلم «کلاهبرداری آمریکایی/American Hustle» میاندازد. این ابزار جواب میدهد: با کمک ریتمهای موسیقیایی که احساسات را تحریک میکنند، گان ??انتزی ابرقهرمانی خود را به سمت قلمرو ستارهای راک هدایت میکند. در این راستا، گان به خوبی موضوع عامه پسند خود را به یک زمین بازی پر هیجان تبدیل میکند. درست مثل زمانی که «مرد آهنی» حر?? میزند، تمرکز زیاد بر سبک به این روایتهای احمقانه اجازه میدهد تا به اندازه بودجههای تولید سرسام آورشان از یک لحن احساسی [به ن??ع خود] بهره برداری کنند. اما این باز جلوهها هستند که حر?? اول را میزنند. وقتی که «پاسدارها» وارد یک نبرد عظیم میشوند، به خصوص در طول نبرد در یک ??ضاپیمای عظیمالجثه در نیم ساعت پایانی ??یلم، کل کار ا??ت میکند و تنها زمانی دوباره قد راست میکند که درونمایه طنز ??یلم باز میگردد. با این حال مو??قیت این ??یلم، حتی زمانی گان به حاشیهها میپردازد تا حد زیادی به یک جلوه ویژه بزرگ مدیون است. بهترین شخصیتهای ??یلم (راکت و گروت) حتی ذرهای از گوشت و پوست تشکیل نشدهاند، اما جاذبهشان ربط چندانی به ??ناوری، که باعث حیاتشان شده است، ندارد. اگر «پاسداران کهکشان» داستان اصلی پر خطر خود (یعنی نجات جهان از نابودی قریبالوقوع) را کنار میگذاشت، باز هم در حد یک ??یلم لذتبخش باقی میماند. نقاط قوت آن که اصولاً مدیون شخصیت آتشی مزاج راکت هستند، برای اثبات این مدعا کا??یست: او همیشه مشکل ساز است، مدام در نقشههایش مشکل تراشی میکند (مثلاً نیاز به ربودن پای قلابی یک زندانی) تا سر به سر بقیه بگذارد. در یک صحنه وارد یک میخانه میشود و تهدید میکند که کل بار را من??جر میکند. نوعی هیجان محض در تماشای این لحظات بی زرق و برق وجود دارد؛ به جای این که با جلوه های ویژه حواستان را پرت کنند، عوامل ??یلم از جلوههای ویژه برای رضایتبخش تر کردن صحنهها است??اده میکنند و اینجا است که ??یلم پنجره ای به سوی نوع بهتری از ??یلمهای مو??ق تجاری باز میکند. تابستان امسال به خصوص پر از نمونههایی از این دست بوده است. در حالی که آخرین نسخه از «تبدیل شوندگان/ Transformers» کسل کننده ترین ??یلم در این مجموعه است، «طلوع سیاره میمونها/ Dawn of the Planet of the Apes» نمونه بسیار خوبی از یک ??یلمسازی مو??ق و بنیادی را ارائه کرده است. ??یلم «لوسی/ Lucy» اثر کارگردان ??رانسوی لوک بسون که این ه??ته اکران میشود با تمام ایدههای مبتکرانهاش به بیراهه ر??ته است. «پاسداران کهکشان» جایی میان این طی?? قرار میگیرد. این ??یلم به حد کا??ی برای راضی کردن بینندگان آسانگیر پیش پا ا??تاده است، اما از طر??ی رویکرد طعنهآمیزش باعث میشود پا را ??راتر از استانداردهای شرکت سازندهاش بگذارد. در پایان از آنجا که تمام ??یلمهای اینچنینی باید نوید ساخت قسمتهای بعدی را بدهند، «پاسداران کهکشان» این احتمال را باقی میگذارد که حتی اگر همین داستان آشنا ادامه پیدا کند، باز هم ممکن است ما به طرقی دیگر شگ??ت زده شویم. تنها میتوان امیدوار بود. ------------------------- [۱] به انگلیسی McGuffin: م??هومی در سینما است که توسط آل??رد هیچکاک متداول شدهاست. مکگا??ین به سرنخ یا ابزاری گ??ته میشود که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک میکند. یکی از مستعملترین تکنیکهای گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک است??اده از « جستجو برای مک گا??ین » بوده است. «مک گا??ین» ??ردی/ شیئی/ م??هومی و به طور کلی ابژهای است که همه به دنبال آن می گردند و ماجرا پیش می رود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم میشود که یا ابژه خیالی بوده است و یا اینکه اهمیت چندانی نداشته است. در روانی، پولهای دزدیده شده نقش «مک گا??ین» را ای??ا می کنند و اولین حدسهای ما کنجکاوی در مورد سرانجام پول هاست که تقریباً از انتهای همان نیمه اول ??یلم ??راموش می شود. [۲] کارگردان ??قید امریکایی که سبک خاص خود را داشت. * منبع: سایت نقد ??ارسی * Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 9, 2014 Share Posted October 9, 2014 ژانر: ماجرایی، وسترن The Good, the Bad and the Ugly (خوب، بد، زشت) کارگردان : Sergio Leone نویسنده : Luciano Vincenzoni بازیگران: Clint Eastwood, Eli Wallach ,Lee Van Cleef امتیاز: 9.0 از 10 خلاصه داستان : خوب (کلینت ایستوود) و زشت (الی والاک) با هم کار میکنند و با شگرد خاصی به گول زدن کلانترهای مناطق مختل?? و پول در آوردن از این راه میپردازند. بد (لی وان کلی??) آدمکشی حر??ه ایست که به خاطر پول حاضر به انجام هر کاری است. این سه ن??ر در راه پیدا کردن گنجینهای ۲۰۰ هزار دلاری در مقابل هم قرار میگیرند... نگاهی به ??یلم خوب، بد، زشت خوب، بد، زشت دومین ??یلم وسترن سرجیو لئونه است. وسترن های او كه ملیت ایتالیایی دارد به «وسترن اسپاگتی» معرو?? است كه تركیبی از ??رهنگ ایتالیایی و آمریكایی را دارا است و نسبت به نوع آمریكایی اش دارای خشونت بیشتری است. لئونه دنیای خاص آدم هایی را به تصویر می كشد كه در ??اصله میان خوبی و بدی، راستی و ناراستی، اعتماد و عدم اعتماد و كشتن و نكشتن همدیگر برای بقا در تردیدند. او سه شخصیتی را نشان می دهد كه تنها هستند و برای باقی ماندن باید بجنگند. آنها انسان هایی یك بعدی بار آمده اند و نوعی دیگر از زندگی را نیاموخته اند و مجبور به اینگونه زندگی اند، پس به ناچار سعی دارند همین هویت نص??ه نیمه خود را ح??ظ كنند. كا??ی است در چنین ??ضایی یك لحظه احساسات بر عقل قهرمان غلبه كند و این مساوی است با نیست شدن به همین راحتی. پس نوع زندگی آنها ایجاب می كند كه از عواط?? دوری كنند. البته آنچه در ذهن این آدم ها حكم??رما است مطلق گرایی است چیزی كه به سبب زندگی در بیابان و بدویت به وجود آمده است ولی می توان ردپای نسبی گرایی را هم در لابه لای آن دید، مثلاً شخصیت بلوندی با بازی تكرار نشدنی كلینت ایستوود با وجودی كه جزء همین ا??راد است و محیط زندگی اش ایجاب می كند كه كاملاً مثل آنان ر??تار كند، گاهی ترجیح می دهد كه اندكی هم تساهل به خرج دهد و چندین بار ماریو رومرو را كه به عنوان كاراكتر زشت از او یاد می شود در برابر آن همه بلایی كه سرش آورده ببخشد و در آخر ??یلم او را در بیابان تنها ول نكند. در واقع این ا??راد مغلوب جغرا??یا و محیط اطرا?? خویشند و چاره ای جز اینگونه زندگی ندارند. این م??هوم را از دیالوگ دو ن??ره رومرو با برادرش كه لباس مذهبی پوشیده و رومرو را سرزنش می كند هم می توان شنید كه در جواب او می گوید: «تو برای این كشیش شدی كه جرأت نداشتی شغل پرخطر مرا انتخاب كنی. » در آن بیابان كه هر طور شده باید برای بقا جنگید شاید كشیش شدن نوعی عا??یت طلبی و برگزیدن كار ساده تر باشد تا اعتقاد درونی و این عقیده رومرو است. خوب، بد، زشت از بین آن همه آدم روی سه ن??ر زوم می كند كه در یك تقسیم بندی ساده شاید بشود باطن آنها را به خوب و بد و زشت تقسیم كرد اما اگر بخواهیم پیچیدگی های روحی انسان و شرایطی كه از اطرا?? به آنها تحمیل می شود را در نظر بگیریم احتمالاً این تقسیم بندی زیاد درست نباشد. این سه ن??ر سه وجه مثلثی را تشكیل می دهند كه ظاهراً خباثت و پلیدی در آنها به اوج خودش می رسد و البته باید اضا??ه كنیم مهارت و زیركی منحصر به ??رد آنها را كه به واسطه آن تا پایان ماجرا زنده می مانند و تن به مرگ نمی دهند. از ر??تار آنها نوعی پوچ گرایی را می توان در ذهنیت شان حدس زد. انگار برای آنها زندگی و مرگ زیاد ??رقی نمی كند، بارها تا یك قدمی مرگ جلو می روند ولی نمی میرند و با این حال نوعی اعتمادبه ن??س یا شاید آسودگی خیال به خصوص در بلوندی وجود دارد كه تحسین تماشاگر را برمی انگیزد. نقش قسمت و سرنوشت در این ??یلم قابل اهمیت است. انگار نیرویی نمی خواهد در بین این همه كشت و كشتار این سه ن??ر بمیرند و باید زنده بمانند تا به آن دوئل سه ن??ره در پایان ??یلم در گورستان میان مردگان برسند، این درحالی است كه در این بیابان كه مرگ از هر سو می بارد، هر آن امكان دارد سرنوشت این آدم ها تغییر كند كه یا مسیر زندگی شان عوض شود و یا اصلاً با مرگ پایان یابد. در حقیقت زندگی آنها هیچ ثباتی ندارد كه بر روی آن برنامه ریزی كنند و به نظر می رسد تقدیر محتوم آنها چنین است. سكانسی در اواسط ??یلم كه رومرو، بلوندی را گیر می آورد و با كلك ا??رادش را از در می ??رستد و خود از پنجره می آید بسیار جالب و تا حدی برای تماشاگری كه تا اینجای ??یلم بیشتر مزخر??ات و مسخره بازی های رومرو را دیده غا??لگیركننده و عجیب است. رومرو در این صحنه خود را به حشره تشبیه می كند. گویی او مسخ هویتی خود را پذیر??ته و بدان آگاه است. در ادامه وقتی كه می خواهد بلوندی را بكشد شلیك توپ به ساختمان آنها و ریزش ساختمان را می بینیم كه هم بلوندی نجات می یابد و هم بار طنز به ??یلم اضا??ه می كند. این صحنه از معدود صحنه هایی در چنین ??یلم هایی است كه خلق آن از ذهن خلاق و مت??كر لئونه بیرون آمده است و شبیه ایده های سینمای صامت چاپلین و كیتن است. شلیك توپی كه با منهدم ساختن ساختمان زندگی دوباره به بلوندی می بخشد. نقش طنزآمیز رومرو با آن همه بی خیالی و در عین حال بی رحمی كه بلوندی را در آن صحرای خشك با خنده و قساوت قلب پیاده می كشاند و او را تا لب مرگ می برد و تنها به خاطر منا??ع خود او را نمی كشد قابل تامل است. و بعد از آن تغییر لحن او و چاپلوسی اش به خاطر ??همیدن نام قبری كه پول ها در آن مخ??ی شده رذالت درونی آدم ها را به خوبی به تصویر می كشد كه با كوچكترین تغییری چگونه نقاب بر چهره می زنند و رنگ عوض می كنند. البته رومرو در جایی در برابر نگاه های بلوندی مجبور به اعترا?? می شود و در توجیه بلایی كه سر او آورده می گوید: «اگر تو هم جای من بودی همین كار را می كردی. » لئونه به سنجش خوبی و بدی و زشتی در نهاد ا??راد می پردازد و این كه شرایط عینیت یا??تن آن چگونه است قضاوت را به عهده تماشاگر می نهد. او نقش «موقعیت» و عوامل بیرونی را در زندگی كه آنان را وادار به آدمكشی می كند به نمایش می گذارد. از تیتراژ انیمیشن ابتدای ??یلم می توان پی برد كه زیاد نباید ??یلم و وقایع آن را جدی گر??ت. به این خاطر كشته شدن آدم ها در ??یلم همراه با صحنه های ??جیع و دلخراش نیست. موسیقی زیبای انیو موریكونه هم كه دیگر جای هیچ حر??ی باقی نمی گذارد، كا??ی است در جایی یك لحظه این موسیقی را بشنویم و بدون بروبرگرد لحظه های به یاد ماندنی این ??یلم را در ذهن تداعی كنیم. كاراكتر بد هم از آن آدم های عجیبی است كه هر كس پول بیشتری به او بدهد دستورات او را اجرا می كند. وجود چنین شخصیتی در ??یلم هجو و استهزای آدمكش های واقعی است كه او را اجیر می كنند و جالب اینكه او با وجودی كه خود قاتل است اما از هر دو ن??ر پول می گیرد و هر دو را هم می كشد و زمین را از وجود آنها پاك می كند به این دلیل نسبت واژه «بد» به او طنزآمیز است و تماشاگر كینه ای از او به دل نمی گیرد. او در واقع مثل لاشخور عمل می كند و محیط را از شر آنها تمیز می كند. نقد و بررسی ??یلم خوب، بد، زشت و جایگاه آن در سینمای سرجیو لئونه ??ی الواقع اولین جرقه های شکل گیری سینمای وسترن را مهاجران و بازرگانانی زدند که از اروپا پا به امریکای تازه کش?? شده امدند. ان ها که دست به کشاورزی و دامداری زده بودند با بحران کم ابی و بیابان های تمام نشدنی در کشور جدید روبرو بودند. انان تصمیم گر??تند که دام های خود را از مناطق پر خطری رد کنند تا به اب برسند و دست به ??روش و تجارت ان ها بزنند. برای این کار دست به استخدام مردانی زدند که جدا از راه بلدی و سرسختی شان ه??ت تیر کشانی قهار بودند، مردانی که هم برای سالم رساندن دام ها و هم برای جنگیدن با راهزنان و سرخپوستانی که س??یدها تمام املاک انان را به یغما برده بودند و انان را سرشکسته و اواره کرده بودند باید اماده می بودند. در همین اثنا بود که از دل این ات??اقات شهر ها، دولت ها و کلانتر ها و ه??ت تیر کشان و روسپیان و اسطوره ها در سرزمین امریکا بدنیا امدند تا بعدها دست مایه خوبی برای ??یلمسازان و تهیه کنندگان سینما برای تعری?? قصه های جذاب شوند. وسترن جزء اولین شکل های سینمایی و اولین ??یلم های قصه گو در سینما در امد، ادوین س پورتر با ساختن ??یلم سرقت بزرگ قطار اولین جرقه ساخت وسترن را زد، بعد ها نیز کارگردانان دیگر از جمله جان ??ورد کبیر دست به ساخت وسترن های مختل?? زدند. وسترن با تمام ??راز و نشیب هایش جزء پر بیننده ترین و شکیل ترین ژانر های سینمای امریکا درامد. سرجیو لئونه یکی از سنت شکن ترین و خلاق ترین کارگردانان سینمای وسترن بود. او کارش را در سینما با پدر ??یلمسازش که یکی از چپ ترین کارگردانان ایتالیا بود شروع کرد. بعدها این شانس را پیدا کرد که دستیار ویلیام وایلر در بن هور شود و صحنه مربوط به مسابقه ارابه رانی را کارگردانی کند، بعد ها نیز در سودوم و عموره ساخته رابرت الدریچ دستیار اول او شد. ولی شهرت وقتی به سراغ استاد امد که در سال 1964 با بازیگران اکثرا تازه کار وسترنی را ساخت که بعدها پایه گذاری سبکی به نام وسترن اسپاگتی شد. سرجیو لئونه جان تازه و خون تازه را به سینمایی درحال مرگ وسترن تزریق کرد البته نه با پیروی از ویژگی های قبلی ژانر و است??اده مناسب از ان، بلکه با تغییر، هجو و ایجاد شبکه ای جدیدی از رویدادها و کاراکترها در سینمای وسترن، اگر تا به حال در مت??اوت ترین وسترن ها نیز با با ??ضای پاستوریزه و شخصیت های تمیز و اتو کشیده روبرو بودیم، در سینمای لئونه و سه گانه دلارش ادم ها با سر و صورتی کثی??، لباسهای پر از شن و ماسه که انگار روزها سوار بر اسب در دشت ها تاختند و ??ضای به شدت کثی?? و تلخ طر?? بودیم. در ??یلم های لئونه شخصیت مثبت و من??ی دیگر معنا ندارد و لئونه با ت??کرات مدرن و چپ و به شدت تلخش اخلاقیاتش را ??راتر از خوب و بد و نیکی و بدی تصویر می کند. در ??یلم هایش ادم ها خاکستری و تلخ هستند، اماده برای کشیدن ه??ت تیرهایشان و کشتن، پول برایشان حر?? اول و خر را می زند همانجور که از اسم ??یلم ها بر می اید. اینجا اخلاقیات والا و مردانگی به شکل دیگری تعری?? می شوند، اگر در کارهای مثلا جان ??ورد و هاوارد هاکس ما طر?? حسابمان یعنی بد و خوب مشخص بود و هد?? کاراکترها معلوم، اینجا و در ??یلم های لئونه نمیدانیم با چه کسی طر?? هستیم و باید به کدام سمت جهت گیری کنیم، زندگی کاراکترها چنان پوچ و تو خالی است که هر لحظه باید منتظر نابود شدن یا کتک خوردن یکی شان باشیم. هد?? مشخص کاراکترها در هر سه قسمت پول و زنده ماندن است و کمتر پیش می اید که کاری غیر از این بکنند به غیر مثلا در خوب بد زشت که به ارتش جنوبی ها برای ان??جار یک پل کمک می کنند که ان هم در راستای رسیدن به جای است که پول ها قایم شده است. در سه گانه دلار"به خاطر یک مشت دلار" در سال 1964، "به خاطر چند دلار بیشتر" در سال 1965 "خوب، بد، زشت" در سال 1966، لئونه در پی باز یا??ت دوباره ای ازخصوصیان ژانر و ویژگی ها و شاخصه های ان بود و در جهت تغییر شکل دادن و هجو ان به نوعی حرکت می کرد. "به خاطر یک مشت دلار" با بازی کلینت ایستوود، لی وان کلی??، کلاویس کینسکی و جان ماریا ولونته داستان دو ادمکش و جایزه بگیر را تعر?? می کرد که در پی کشتن یاغی بودند که جایزه هنگ??تی برایش در نظر گر??ته شد. در سال بعد لئونه با ساخت "به خاطر چند دلار" بیشتر که اقتباسی بود از یوجیمبو ا***ا کوروساوا که البته ان هم اقتباسی بود از کتاب ذرت سرخ نوشته دشیل همت در امریکا با استقبال زیادی روبرو شد و کلینت ایستوود را به عنوان ستاره سینمای وسترن به دنیای سینما معرقی کرد. درست یک سال پس از ساخته شدن ??یلم "به خاطر چند دلار بیشتر" بود که بار دیگر "سرجیو لئونه" کارگردان ??قید و بزرگ سینما تصمیم به تکرار مجدد مو??قیت گذشته اش و حتی ??راتر ر??تن از حد و مرز ??یلم گذشته اش گر??ت. تصمیم جاودانه ی سرجیو لئونه، چیزی نبود به جز اثر ستایش شده ی "خوب، بد، زشت"! سرجیو لئونه که در "بخاطر یک مشت دلار" بازیگر ها و عناصر اصلی ??یلم خود را با بازی بازیگران بزرگی همچون "کلینت استود" و "لی وان کلای??" یا??ته بود، در "خوب بد زشت" نیز از همان ترکیب سابق خود به اضا??ه ی شخصیت جالب "الی ولاچ" است??اده کرد. ترکیبی که به جرات میتوان گ??ت، منسجم ترین و دوست داشتنی ترین و مو??ق ترین ترکیب سینمایی ست. کلینت استوود که در "بخاطر یک مشت دلار" ابهت درونی و خونسردی ظاهری خود را با وقار هرچه تمام به بینندگان نشان داده بود، اینک در "خوب بد زشت" به شهرت جهانی رسید. ستاره ای که با درخشش اش که به جرات میتوان گ??ت بار اصلی این ??یلم عظیم، به مقصد طولانی رتبه ی چهارمین ??یلم برتر جهان را به دوش داشت. اخرین بخش از سه گانه لئونه یعنی خوب، بد، زشت پایانی حماسی و شاعرانه بود بر داستان اسطوه و ه??ت تیر کش بی نام لئونه با بازی ایستوود که این اخری تبدیل به یکی از کالت ترین و محبوب ترین اثار وسترن تاریخ سینما شد. دنیای وحشی ??یلم "خوب بد زشت" یک دنیای مت??اوت و جدا از تمام نقاط دنیا است. دنیایی که در ان کشتن ا??راد به راحتی اب خوردن است و دیگر ساکنین شهر در شب هنگام با شنیدن شلیک های مکرر اسلحه از خانه بیرون نمی ایند و حتی عکس العملی از خود نشان نمی دهند. شهری که به کشتن و ازار و زور گویی عادت کرده و احساسات جایی ندارد! شهری که اگر شهروندی دارای احساسات شود و ذره ای بر خلا?? عادت مردم بی احساس شهر عمل کند سزایش ??قط و ??قط "کشتن است". اینجا قانون معنا ندارد! حتی کلانتری ها و ارتش نیز از دستگیری قاتلان و سارقان عاجز اند و تنها کسانی میتوانند این ا??راد را زنده یا مرده تحویل دهند که خود یا از جنس خلا?? کار باشند یا تشنه ی پول و پاداش ناشی از تحویل ان جنایتکار باشند که باز هم عامل محرک به دستگیری قاتلان ابدابرقراری نظم و قانون نیست. بلکه این "پاداش" و "پول" است که انها را تحویک کرده و این پاداش تنها و یکتا دست اویز "کلانتر ها" و "دولت مردان" برای سرپوش گذاشتن بر ضع?? های خود در جهت بر قراری قانون است. دنیایی که به طور کامل از ل??ظ معرو?? "غرب وحشی" وحشی تر است! ادم هایی که به خاطر "یک مشت دلار!" ادم میکشند و سرگرمی انها مانند گلادیاتور های رومی، تنهادوئل کردن و ناچارا مرگ یک ن??ر است! اما با تمام این توصی??ات وحشتناک، مردمان ان شهر از جوهره ی وجودی "شجاعت" و "خونسردی" به طرز عجیبی بهره مند هستند. شجاعتی که به طور عجیب با خونسردی ترکیب شده است و باعث شده است که در هنگام کشتن شخص و یا هنگام دوئل و تصور مرگ حتمی برای خود، کوچکترین لرزه ای بر بدنشان نی??تند و با ارامش تمام دیگران را به استقبال مرگ ببرند یا خود به استقبال مرگ بروند. شجاعتی که باعث می شود برای به دست اوردن پول بیشتر، یک خلا?? کار تحت تعقیب با یک شخص دیگر به اشتراک برسد تا به طور ساختگی سر شخص تحت تعقیب بالای دار برود و به هنگام دار زدن، شخص دوم با ت??نگ، طناب را نشانه برود تا هر دو با پول گر??ته شده ??رار کنند. مردمانی که به طور قطع از نیرو های نظامی امروزه در شلیک به هد?? چابک دست تر هستند و هد?? گیری انها از یک اسنایپر زبر دست دقیق تر است. اینجا غرب وحشی ست. جایی که همه ی مردمش نمادی از "بد" و "زشت" هستند و هیچ "خوب" و "خوبی" وجود ندارد، مگر در حد یک "اسم!". به غرب وحشی خوش امدید. داستان ??یلم شراکت دو شخصیت مت??اوت "بلوندی" (خوب) و "توکو"(زشت) را بیان میکند که این دو تصمیم میگیرند با گول زدن کلانتر ها از انها پول دریا??ت کنند. به گونه ای که "توکو" یک مجرم ??راری و تحت تعقیب است که عکس او بر دیوار های شهر خود نمایی میکند و "بلوندی" نقش یک ??رد کاندید برای دستگیری و تحویل "توکو" را دارد. طبق عادت همیشگی، بلوندی، توکو را در شهر های مختل?? تحویل میدهد و به خاطر سنگینی جرم توکو، سرش بالای دار میرود و بلوندی به هنگام دار زدن با ت??نگ طناب وی را پاره کرده و پول را بین هر دو تقسیم میکنند. داستان شراکت تا جایی پیش میرود که بین این دو اختلا?? می ا??تد و این دو شخصیت به ظاهر دوست، اینک دشمن خونیه یک دیگر می شوند. در این گیر و دار سر و کله ی یک ادم کش حر??ه ای به نام "سنترنزا"(بد) پیدا می شود که به دنبال یک گنجینه ی طلای 200 هزار دلاری در یک جای نا معلوم است. حال این 3 شخصیت کاملا مت??اوت، بنا بر حادثه ای در یک مسیر و در یک هد?? قرار میگیرند:"رسیدن به گنج"! سرجیو لئونه با این داستان جذاب سعی کرده تا مادی گرایی و طمع پول را به نحو احسن به چشم بیننده بکشاند. طمع پولی که شراکت دیرینه ی "خوب" و "زشت" را به هم زد و کاری کرد که هر دو به خون هم تشنه شوند. نکته ی دیگری که داستان این ??یلم ان را به خوبی منتقل داد، "تقابل به مثل" و "نا جوان مردی و دو رویی" بود. به طوری که به طور واضح ما در طول ??یلم شاهد ان بودیم که دقیقا بر سر شخصیت "خوب" همان بلایی امد که دقیقا اون ان را بر سر "زشت" اورده بود. همچنین این ??یلم چهره ی زشت ا??راد پول گرا را در صحنه ای که "زشت" قصد کشتن "خوب" را داشت و او را عذاب میداد، اما وقتی که ??همید "خوب" نام مکان گنج را میداند، او خود را برادر "خوب" دانست و هرکاری کرد تا او زنده بماند و با او با مهربانی ر??تار کند! چهره ی زشتی که همواره علی رغم گذشت 50 سال در جامعه و یا حتی دنیای ما به شکل ??جیع تری وجود دارد و هنوز شاهد کشته شدن و زجر کشیدن انسان های بی گناه ??قط و ??قط به خاطر دست یابی به پول و همچنین شاهد ر??اقت های میان تهی و پشت گرمی های کوتاه مدت بین ا??راد صر??ا به منظور رسیدن به هد?? مالی خود هستیم. واقعیت هایی که بعد از 50 سال نه تنها کم نشده بلکه ??قط از شکل و شمایل ه??ت تیر کشی و غرب وحشی به از پشت خنجر زنی و مدرنیسم تبدیل شده است. شخصیت های ??یلم به نحو احسن و به شکل تمام و کمال عالی پرداخت شده اند. شخصیت هایی که علی رغم "بد" یا "زشت" بودن و یا ادم کشی و نامردی هایشان باز هم دوستشان میداریم و راضی به کشته شدن هیچ کدام نیستیم. دلیل این امر هم تنها این است که در شهر "خوب بد زشت" هیچ خوب ای وجود ندارد و دقیقا همه مثل هم هستند و همه "زشت" هستند! این شباهت وجودی و درونی شخصیت ها باعث شده است ما هر 3 شخصیت را جدا از عنوان هایشان، به یک چشم ببینیم! شخصیت ها علاوه بر جدیت و شجاعت درونی، دارای طنز های به شدت جذاب و عالی ای میباشند. هر شخصیت به اقتضای حالت درونی خود، دارای یک طنز به ویژه و مخصوص ای است. برای مثال شخصیت "خوب" دارای شخصیت بی نهایت خونسرد و با ابهت و قهرمان گونه و نترس و جدی است که هرگز تن صدای خود را بالاتر و یا پایین تر نمیبرد. خونسردی او در کشتن مجرمان و برخورد با احتمال مرگ خویش، به قدری خونسردانه و ارام است که خود به خود باعث به وجود امدن یک طنز قوی و در نتیجه خندادن مخاطب می شود. "بد" شخصیتی قاتل است. شخصیتی که همیشه لبخندی خاص و دوست داشتنی بر لب دارد. شخصیتی که از هیچ چیز نمیترسد و به هیچ چیز رحم نمیکند. برای رسیدن به هد??ش هر کاری میکند. طنز این شخصیت در نحوه ی برخورد با انسان ها و نحوه ی کشتن انهاست. کشتن با خونسردی این شخصیت دارای طنز قوی ای است. اما شخصیت "زشت" به طور کلی هم از لحاظ باطنی و هم از لحاظ شکلی و ظاهری مخاطب را میخنداند. وی دارای شخصیتی رذل و خراب است. اما هرگز ابهت و وقار ندارد. او بیشتر به ادم های دستپاچه شبیه هست که هیچ ثبات درونی ای ندارد و معمولا کارهایی انجام میدهد که بدون استثنا بعدا از انها پشیمان می شود. او بر خلا?? "خوب" یک ادم کوتاه ??کر و سطحی نگر است و حتی پیش پای خود را نیز نمیبیند. اعمال و مالمات وی دارای طنز قوی ای است. برای مثال، وقتی که توکو میخواست بلوندی را بکشد، وقتی ??همید که او اطلاعات مهمی از گنج دارد، ناگهان با وی مهربان شد و حتی او خود را برادر بلوندی دانست! همچنین نحوه ی خوابیدن او در میدان جنگ بعد از ان??جار پل و و نحوه ی دزدیدن اسلحه از اسلحه ??روشی و همچنین مقابله ی او پول ها موقع یا??تن گنج و. همگی دارای طنز محکمی هستند. از شخصیت پردازی و داستان قوی ??یلم که بگذریم میرسیم به نقطه ی عط?? دیگر ??یلم یعنی "موسیقی" ??وق العاده ی ان. موسیقی متن و درون ??یلم یکی از شاهکار ترین و معرو?? ترین موسیقی هاییست که بارها در ??یلمهای مختل?? مورد است??اده قرار گر??ته است و بدون هیچ شکی، همه ی ما بارها انها را شنیده ایم. این تم را بارها در جاهای مختل?? از دهان یک کودک به صورت "سوت" و هم در ??یلم هایی مثل "بیل را بکش" تارانتینو شنیده ایم. سازنده ی تم موزیک ??یلم، "انیو موریکونه" است که این تم جهانی را در حالی ساخت که میخواست جنبه ی امریکایی بودن ??یلم به طور کامل ح??ظ شود. این تم به وسیله ی صدای یک ادم به صورت "وکال" و همچنین ??لوت هندی ساخته شد که الحق یکی از بهترین و زیباترین تم های موزیک ای است که تاکنون ساخته شده و همچنین به شدت به درون مایه ی ??یلم میخورد و به ان هد?? میدهد. ایده ی ??یلنامه ی این ??یلم نیز بارها تکرار شده است. برای مثال تقابل یک قاتل حر??ه ای خونسرد، مردی طماع و یک پلیس خوب، در چندین ??یلم از جمله "جایی برای پیرمردها نیست" برادران کوئن به کار ر??ته است. به عنوان سخن پایانی، ??یلم "خوب بد زشت" بیانگر یک سری ??راموش شده های خاک گر??ته و مد??ون شده ای مثل "جوان مردی" و "عدم پول پرستی" و. میباشد. ??یلمی که در ان ابدا ممیز شخصیت "خوب" از "بد" و "زشت"، "خوبی های درونی" نمیباشد. بلکه این سخ شخصیت از نظر ذات کاملا با هم برابر هستند و هر سه به خاطر رسیدن به پول ادم میکشتند. اما تنها چیزی که "خوب" را به عنوان "خوب" شناسانده، ص??اتی همچون "اینده نگری"، "شجاعت"، "عدم تسلیم حتی در هنگام مرگ"، "عدم خواهش در قبال ??رد ظالم"، "منص?? بودن" بوده است که ??قط و ??قط در شخصیت بلوندی وجود داشت. این ??یلم به معنای مت??اوتی به طور عالی و مو??قیت امیزی معنای "خوب" و "خوبی" را به همگان شناساند. ??یلم "خوب بد زشت" اثری جاودانه و اموزنده و تاثیر گذار از "سرجیو لئونه" است که توانست رتبه ی چهارمین ??یلم جهان را به راحتی از ان خود کندو سر امدی بر تمام ??یلم های وسترن باشد و ثابت کند ??یلم وسترن ??قط ه??ت تیر کشی نیست. شخصیت های ??یلم خوب، بد، زشت و دنیای این روزهای ما کلینت ایستوود (بلاندی-خوب)، الای والاچ (توکو-بد) و لی ون کلی??ت (زشت) هر سه لمپن هستند. اما هر کدام در کار خود پایبند به اصولی هستند. بلاندی از آن تیپ ا??رادی است که به روی ا??راد بدون سلاح و یا از پشت، اسلحه نمی کشد. اگر در مسیر راه زنی ببیند، هرگز بدون اینکه دستهای خود را بشوید و یا صورت خود را اصلاح کند و حمام ر??ته باشد، سراغ زن نمی رود. توکو در ۱۴ ایالت مجرمی تبهکار است. ۱۰ جرم دارد و محکوم به اعدام است و دقیقا همان کارهایی را انجام می دهد، که خارج از اصول کاری بلاندی است. توکو یک طعمه است برای جایزه بگیر ها. "زمانی که زندگی ارزش خود را از دست دهد، مرگ بهای آن را می پردازد. اینگونه است که جایزه بگیرها به وجود آمدند" اما در این میان زشت، سرگذشت عجیبی دارد. او می تواند در چارچوب بلاندی زندگی کند و در عین حال هم می تواند در چارچوب ??کری توکو، زندگی کند. او همیشه از دور نظاره گر است. باید در هر ??رصتی واکنشی نشان دهد که بهترین واکنش است. به بیان دیگر چارچوب ??کری و ر??تاری او کاملا باز است و می تواند در هر قالبی شکل گیرد. کار زشتی همواره آن است، که در دیالکتیک ما بین خوب و بد، سر به زنگها سر رسد و ماحصل این جدل را بی هیچ زحمتی و حتی قانون شکنی از آن خود دارد. زشت یک ??رصت طلب است. اینگونه ا??راد همیشه در بیرون دایره قضاوت ها قرار دارند، ??قط احساس عدم زیبایی شناختی در انسان ایجاد می کنند، که نام آن همان زشتی است. تاد جکسون، عضو سوار نظام سوم، تمام طلاهای ارتش، به ارزش ۲۰۰ هزار دلار، را دزدیده و در قبرستان "ساوت هیل"در یک قبر به نام "گمنام" پنهان کرده است و منتطر ??رصتی است تا آب ها از آسیاب ا??تد و طلاها را تماما از آن خود دارد. نام خود را تغییر داده است به بیل کارسون. از این جاست که "زشت" کنجکاو می شود و مترصد ??رصتی است تا ??قط ب??همد چرا، جکسون نام خود را تغییر داده است و مدتی است دیگر با معشوقه خود نیست. در این کشاکش، دیالکتیک ما بین "خوب و بد"، بی خبر از هر کجا در حال انجام است. بد، یک ??راری تحت تعقیب است و خوب، یک جایزه بگیر است. خوب، بد را تحویل قانون می دهد. درست در زمان اجرای ??رمان قانون، طناب دار را با اسلحه پاره می کند و با این کار باعث می شود ارزش بد، هر د??عه چندصد دلار بالاتر رود. "۵ تا مال من، ۵ تا مال تو، ۵ تا مال من و ۵ تا ۱۰۰ دلاری مال تو" بد:"ببین ری??یق، تو دنیا دو جور آدم هست، آدمایی که طناب دور گردنشون هست و آدمایی که طناب را با اسلحه نشانه می گیرند. چون طناب دور گردن من است، سهم من باید از نص?? بیشتر باشه" خوب:"درسته که طناب دور گردن تو است، این تو هستی که ریسک می کنی، اما اونی که طناب رو می زنه منم. میدونی اگه یه ذره دیرتر شلیک کنم چی می شه؟" بد:"بله، اون وقت ما از دیدن قیا??ه شما محروم می مونیم. اما یادت باشه اگر طناب دیرتر ژاره بشه تا پایان عمر باید در حال ??رار باشی. " بدین ترتیب بدون خبر از زشت، این دیالکتیک (شرکت سهامی) ادامه دارد. تا آنکه دیگر ارزش بد، بالاتر نمی رود و زمان آن است که دیالکتیک ما بین خوب و بد، به یک گسست رسد. خوب:"۵ تا مال من، ۵ تا مال تو، ۵ تا مال من، ۵ تا مال تو، ۵ تا مال من، ۵ تا مال تو. می دونی من ??کر نمی کنم دیگر ارزش تو از ۳۰۰۰ تا بالاتر بره. واسه همین بهتره برم سراغ یک آدم بدتر" بد:"هی بلاندی، تو نمی تونی این کار رو با من بکنی" خوب، بد را از اسب در وسط بیابان به پایین می اندازد و رها می کند و به سمت شرکت دیگری حرکت می کند. اما بد همواره به سراغ خوب است. بد، از پنجره وارد می شود و از پشت اسلحه می کشد. "تو دنیا ۲ جور حشره داریم. اونایی که از در می یاند تو و اونایی که از پنجره تو می یاند"این بار بد خوب را در یک بیابان رها می سازد، اما نمی رود، بلکه دوست دارد نابود شدن خوب را از نزدیک ببیند. و این جایی است که بحث امروز من آغاز می شود. در این آش??ته بازار، ناگهان بد با جنازه نیمه جان بیل کارسون مواجه می شود. ب. ک:"آب، اگه می خوای پولدار شی، آب. اسم من بیل کاکا. است. ۲۰۰ هزار دلار طلا رو در قبرستان ساوت هیل تو یک قبر پنهان کردم" بد:"اسم اون قبر چیه؟زر بزن مرتیکه الاغ-احمق؟طلا، شیر??هم شد. تو یه قبر. اونم شیر ??هم شد. اما اسم قبر چیه؟اونچا هزار تا قبر هست. الاغ احمق" ب. ک:"آ. آ. آن ناو. آب" بد به دنبال آب می رود. در این زمان بلاندی سراغ کارسون می رود با پیکری نیمه جان، مانند او و کارلسون قبل از مردن نام قبر "آن ناون"را به او میگوید. حال به این دو دیالوگ دقت کنید. دیالوگ ما بین خوب-بد در قبل از ایجاد رشته مشترک و بعد از ایجاد رشته مشترک که همانا نام قبری است که طلاها، آنجاست، قبری به نام "آن ناون": قبل از اینکه بلاندی اسم قبر را بداند: بد:"هی بلاندی. می خوام ازت خداحا??ظی کنم. می خوام مثل یک سگ بمیری" بعد از از اینکه بلاندی اسم قبر را دانست: بد:"هی بلاندی. من دوست تو ام. کوچیکتم بلاندی. هی هی. مثل یک خوک نمیری بلاندی. من دوست دارم بلاندی. . الان واست آب می یارم. نمیر تا برگردم بلاندی، مثل یک خوک کثی?? نمیری. . " و داستان ادامه دارد تا قبرستان. اما این چرا این همه آسمان و ریسمان به هم با??تم تا به آن دیالوگ رسم؟جامعه ای که اساس گ??تمان در آن، در یک بازه زمانی مانند دیالوگ ??وق است، در اوج انحطاط اخلاقی قرار دارد. جامعه ای است بی هویت، با ا??رادی مشمئز کننده، ا??رادی که ??قط نیازهایشان به طور عریان آنها را به هم پیوند می دهد. جامعه ای که ا??راد حتی از روی سیاست هم که شده، حاضر نیستند ظاهر روابط را نگه دارند. جامعه ای که عناصر تشکیل دهنده آن، همانند انگل ها در هم می لولند و هر کس ??قط مایل است تا دیرتر غرق شود و حاضر است بدان بهانه از هر خط و چارچوبی عدول کند. درست در این جامعه که دیالکتیک ما بین خوب و بد در قالب ??وق، در حال جریان است، زشت هم از دور نظر کننده اوضاع و احوال است، همانند کرکس هایی که همواره بر ??راز بیابان ها در حال پرواز هستند. به راستی روزی چند بار این جملات را از انسان هایی که به شما نیاز دارند می شنوید؟ "دوستت دارم، مخلصم، چاکرم، دلمون تنگ شده، کم پیدایی، من تو رو به خاطر خودت می خوام، تو بی نظیری، مثل تو دیگه دوستی ندارم، آقا ببینیمت" راستش دیگر این دیالوگ ها برایم شده مانند دیالوگ بیابان ما بین خوب و بد. گاهی دوست دارم آدم ها بدون تشری??ات خودشان به سراغ اصل مطلب روند و کمتر مداحی کنند و حاشیه روند. به راستی جامعه ای که کنش های آن بر پایه چاپلوسی، مداحی و ثنا، دروغ و تنها نیازهای مقطعی زودگذر تعری?? شده باشد، جامعه ای از نظر اخلاقی سقوط کرده و ویران است. زشتی، سرنوشت محتوم و دردناک این جامعه است. *عبارت های ما بین " "، همه از دیالوگ های ??یلم خوب، بد و زشت، اثر سرجیو لیونه، برداشت شده اند. هر روز خوب، بد و زشت را می بینیم: یک نقد اجتماعی بر ??یلم چند روز پیش دیدمش. "خوب، بد، زشت " را می گویم. این د??عه با د??عات قبل ??رق داشت. نسخه دیجیتال و زبان اصلی بود. دوبله اش را دیده بودم، محشر بود. ولی بدون دوبله هم زیبا بود. ??کر کردم داستان "خوب، بد، زشت" چقدر شبیه داستان جامعه ماست. اشتباه نشود؛ اصلا موضوع سیاسی نیست. این یادداشت هم نقد ??یلم است و هم یک نقد اجتماعی. داستان درباره دویست هزار دلار سکه طلا است که در خلال جنگ داخلی آمریکا م??قود می شود. این پول متعلق به سواره نظام سربازان اتحادیه، به عبارتی کن??درات ها یا به زبان خودمانی یونی??رم خاکستری هاست. داستان را همه می شنوند و در پی بدست آوردن پول بر می آیند. ابتدای ??یلم به معر??ی سه شخصیت محوری ??یلم می پردازد. اول "زشت" معر??ی می شود، بعد نوبت "بد" است. سپس تماشاگر با "خوب" آشنا می شود. بد کسی است که به او پول می دهند و هر چه بخواهند انجام می دهد. یعنی یک مزدور. زشت یک دزد خانه به دوش است اما جدی است و اگر هد??ی داشته باشد حتما بدستش می آورد. خوب هم یک کابوی تنهاست که خلا??کاران ??راری را تحویل داده و هنگام اعدام با شلیک ت??نگ طناب دارشان را پاره می کند و پول جایزه را نص?? نص?? با ??راری از اعدام جسته تقسیم می کند. شاید تعجب کنید که چرا کابوی ناشناس در این بازی در جای خوب نشسته و بقیه در جایگاه های دیگر. به جواب سوالتان در آخر ??یلم می رسید و جواب این است که خوب به حقش قانع است و به حق دیگری دست درازی نمی کند و اگر نه او نیز مثل من و شما خاکستری است. نه سیاه؛ و نه س??ید. بد و زشت برای رسیدن به دویست هزار دلار از هیچ عمل ناجوانمردانه ای ??روگذار نمی کنند اما جایی که بد، در خباثت زشت را دور می زند، ر??اقت قدیم را زیر پا گذاشته و به سختی شکنجه اش می کند، بد می شود وزشت را مظلوم می یابیم. با زشت همدردی می کنیم با خود چنین توجیه می کنیم که این پول حق بد نیست زیرا حالا در کسوت یک نظامی آبی پوش در آمده و با رانت خواری در پایگاه نظامی برای خود کاسبی خوبی بهم زده است اما زشت امتیازهای بد را ندارد ولی می دانیم که عزم راسخی دارد. این میان خوب بین او دو قرار دارد. بد که زشت را از میدان بدر کرده خطاب به خوب که قبلا با زشت شریک بوده می گوید: "معامله همان معامله سابق است. ??قط شریکت عوض شده است. " در ابتدا خوب با زشت شریک می شود و از اعدام نجاتش می دهد اما وقتی با بهانه گیری زشت روبرو می شود از شراکت انصرا?? داده و زشت را رها می کند. زشت که دلخور شده درصدد انتقام برمی آید و تا حد مرگ خوب را آزار می دهد. این جاست که زشت و خوب نیمه جان با ماجرای پول ها روبرو می شوند. زشت که می خواهد کار خوب را تمام کند با سرباز در حال مرگی روبرو می شود که پول ها را د??ن کرده و نشان قبرستانی را می دهد که پول در آنجا مخ??ی شدهاست. اما موقع آوردن نام اسم قبری که پول در آن پنهان شده بیهوش می شود. بد که سراپایش از طمع می لرزد می رود آب بیاورد. وقتی باز می گردد خوب را می بیند که کنار جسد سرباز مذکور ا??تاده و متوجه می شود که خوب اسم قبر را می داند. حالا مجبور است خوب نیمه جان را نجات دهد و او را به دوش بکشد. خنده تماشاگر از طرز برخورد زشت با خوب بالا می گیرد. باران ناسزا تبدیل به چاپلوسی و تعری?? و تمجید می شود. حالا زشت اسم قبرستان را می داند و خوب اسم یک قبر در قبرستانی یه بزرگی یک شهر. بازیگران ??یلم هر یک در جایگاه خود عالی اند و پرداخت شخصیت ها بی نقص است. "کلینت ایستوود" در نقش خوب یا همان کابوی تنهای وسترن های اسپاگتی سرجیو لئونه کبیر. "ایلای والاک" در نقش زشت و "لی وان کلی??ت" در رل بد؛ با بازی زیبای خود شما را میخکوب می کنند. لازم به ذکر است که این ??یلم یکی از وسترن های سه گانه ی اسپاگتی استاد سرجیو لئونه است. این ??یلم های وسترن به این دلیل با پسوند اسپاگتی خوانده می شوند چون توسط کارگردانی ایتالیایی ساخته شده اند و آمریکایی نیستند. روال داستان، خوب و زشت را به بد می رساند. و همانطور که روایت شد بد زشت را از سر راه بر می دارد. اما تقدیر دوباره زشت و خوب را به هم می رساند و این دو مقابل بد قرار می گیرند. زشت که سعی دارد اعتماد خوب را جلب کند می گوید: "ما باید با هم رو راست باشیم. من اسم قبرستان را می گویم تو اسم قبر را بگو. " این کار زشت مصداق دیپلماسی است یعنی یکی بده یکی بگیر. در گیرودار جنگ زشت، خوب را جا می گذارد و حالا که اسم قبر را می داند روانه قبرستان مورد نظر می شود. اما خوب و بد سر می رسند و دوئل نهایی در قبرستان رخ می دهد. بد توسط خوب کشته می شود و زشت که اسلحه اش از قبل توسط خوب خالی شده، مجبور به کندن می شود. اما نه آن قبری که خوب اسمش را گ??ته بود بلکه قبر کناری را باید بکند. چون خوب به او اعتماد نداشته و می دانست که زشت و??ادار نخواهد بود. در ??یلم چند دیالوگ بسیار مهم داریم. اولی در ابتدای ??یلم است که زشت به خوب می گوید:" دو جور آدم توی این دنیا وجود داره دوست من. اونایی که طناب دور گردنشونه و اونایی که با ت??نگ طناب رو پاره می کنن. طناب و گردن برای منه پس د??عه بعد سهم بیشتری می خوام. " دومی جایی است که زشت از پنچره داخل می آید و خوب را غا??لگیر می کند:" دو جور حشره وجود داره. اونایی که از در می آن تو و اونایی که از پنجره می آن. " و سومی هم در قبرستان که خوب به زشت می گوید:" توی این دنیا دو جور آدم وجود داره دوست من. اونایی که ه??ت تیر پر دستشونه و اونایی که زمین رو میکنن. تو بکن!" این دیالوگ ها شاه بیت های این سروده سرجیو لئونه کبیر است. اما پس از پیدا شدن دویست هزار دلار، خوب زشت را مجبور می کند که روی صلیب بالای یک قبر بایستد و طناب داری را که خوب آماده کرده بود به گردن بیاندازد. دستان زشت را می بندد؛ چهار کیسه از هشت کیسه طلا را بر میدارد، سوار اسب شده و دور می شود و زشت بحت زده را با کوهی از التماس تنها می گذارد. اما وقتی که زشت کاملا نا امید شده برمی گردد و از دور با اسلحه طناب دارش را هد?? قرار می دهد. زشت زمین می خورد. خوب می رود و زشت در حالی که باران ناسزا را نثار خوب می کند به دنبالش می دود. درست مانند اولین باری که خوب رهایش کرد. این جا به یک تسلسل در شاهبیت های ??یلم می رسیم:" دو جور آدم توی این دنیا وجود داره. اونایی که طناب دور گردنشونه و اونایی که طناب رو با ت??نگ پاره می کنن. " خوب به سهمش قانع بود، نص?? پول را برداشت و ر??ت. زشت قانع نیست و در آتش حرص می سوزد. بد هم در دوئل کشته شد و در قبر از پیش آماده شده ای که قسمتش بود، ا??تاد. حالا که به این جای نوشته رسیده اید، پیش خود قضاوت کنید روزی چند مرتبه خوب، بد، زشت را با چشم خود می بینید. من که هر روز از خانه تا دانشگاه، از محل کار تا خانه، در تاکسی و از هر مبدایی به مقصدی با خوب، بد، زشت سر و کار دارم. اما امیدوارم شما ??قط با خوب روبرو شوید! *منبع:سایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
aminomi Posted October 11, 2014 Author Share Posted October 11, 2014 ژانر ??یلم : درام 2014 If I Stay (اگر بمانم) کارگردان : R.J. Cutler نویسنده : Shauna Cross بازیگران : Chloë Grace Moretz, Mireille Enos, Jamie Blackley امتیاز : 7.1 از 10 ۱۰۶ دقیقه PG-13 برگر??ته از رمان "اگر بمانم" به قلم: گ??یل ??ورمَن خلاصه داستان : دختری جوان به نام میا هال (کلویی گریس مورتز) پس از یک تصاد?? به حالت اغما می رود و این شروع یک تجربه خروج روح از بدن برای “میا هال??? می شود که تصمیم او را برای تلاش جهت بیدار شدن و ایجاد تغییرات در زندگی اش معنا می بخشد و … منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۶.۳ از ۱۰ (۲.۵ از ۴) «اگر بمانم/ If I Stay » به این سؤال مهم پاسخ می دهد که اگر ??یلمنامه ی ??یلم «حس ششم» توسط «نیکولاس اسپارک» نوشته می شد، ??یلم چطور از کار در می آمد. مشخص است که اسپارک هیچ ربطی به این ??یلم ندارد، ??یلم بر اساس یک رمان محبوب برای گروه بالغین جوان نوشته ی «گیل ??ورمن» ساخته شده است، اما جوّ آن مشابه است. از عنصر ماوراء طبیعی که این اثر را از سایر رمان های عاشقانه ی مخصوص نوجوانان متمایز می کند، به خوبی است??اده نشده است. طرح اصلی داستان می توانست در چندین شکل مت??اوت و جذاب دیگر به کار بسته شود، اما این ات??اق نی??تاده است. «اگر بمانم»، وقتی مایه ی اصلی آن در نظر گر??ته شود، شبیه به یک ماجرای عشقی دبیرستانی پیش پا ا??تاده است که نشان می دهد چطور آدم هایی مت??اوت جذب هم می شوند. آنچه به ??یلم جان می دهد و علاقه ی ما را ح??ظ می کند نه ساختار ??لش بک ??یلم و نه است??اده از حالت وهمی روح مانند، بلکه نقش آ??رینی درخشان «کلوئی گریس مورتز» است. "زمان حال" ??یلم یک روز بر??ی در مدرسه های پورتلند است. دانش آموز سال آخری دبیرستان میا (کلوئی گریس مورتز) پدر و مادرش، کت (میریل انوس) و دنی (جاشوآ لنرد) و برادر کوچکترش، تدی (جیکوب دیویس) را در یک برنامه ی گردش خانوادگی که به یک ??اجعه ختم می شود همراهی می کند. 15 دقیقه بعد از شروع «اگر بمانم»، میا در یک آمبولانس در راه بیمارستان است. دنی و تدی هم در راه هستند اما گ??ته می شود کت در صحنه ی تصاد?? اتومبیل جان سپرده است. در این نقطه، داستان با حضور "روح میا" که جسم او را تا بیمارستان همراهی می کند، از سیر معمول دور می شود. این "روح میا" می تواند حرکت کند و شاهد وقایع باشد اما نمی تواند اثری از خود به جا بگذارد. مهم تر از همه او می تواند به خاطر بیاورد و این مسئله به او امکان می دهد تا زمانی که آینده ی میای نوجوان در میان زمین و هوا معلق است، داستان زندگی گذشته ی او را بازگو کند. گرچه بیشتر زمان ??یلم به رابطه ی عاشقانه ی میان میای ویلن سل نواز و یک خواننده ی گروه راک اند رول به نام ادام (جیمی بلکلی) اختصاص یا??ته، که ماجرای عاشقانه ی آنها آنقدر معمولی هست که چند نقطه ی تاریک در خود داشته باشد. کشش میان دو بازیگر غیر صمیمانه است و زوج میا/ادام بیشتر شبیه به یکی از آن ج??ت های بیچاره و ناامید دوره ی دبیرستان می ماند که احساس میانشان شعله ور شده است و بیشتر به عنوان آتشی روشن است که می تواند روح مردد دختر را از ترک کردن جسم خرد شده اش منصر?? کند. اگر کارگردان ??یلم «آر. جی. کاتلر» سعی می کرده تا به واسطه ی این رابطه ی عاشقانه به چیزی عمیق دست پیدا کند، تیرش به خطا می رود. از طر?? دیگر، یک جنبه ای که با مو??قیت روبرو می شود در رابطه ی دوست داشتنی میا با والدین و برادرش نه??ته است. در دوره ای که تقریباً همه ی خانواده هایی که روی پرده ی سینما می روند ناکارآمد و دچار مشکلات جدی هستند، مواجه شدن با خانواده ای که در آن والدین به یکدیگر و ??رزندانشان علاقه ی زیادی دارند و نزاع و دعوا در حداقل مقدار ممکن دیده می شود و تأکید بر حمایت و پشتیبانی از اعضاست، برای بیننده روحیه بخش است. عناصر کوچک دوست داشتنی زیادی در ??یلم وجود دارند و همانطور که ??لش بک ها پیش می روند و داستان را بازگو می کنند، این موارد عمق ??اجعه را بیشتر نشان می دهند. در انتها، عشق میان میا و ادام، وقتی در سایه ی کلیت داستان دیده می شود، شبیه به چیزی تصنعی و جزئی به نظر می رسد. اگر بمانم» برای همان گروهی ساخته شده است که درام «بخت پریشان» را که همین تابستان اکران شد و ??یلمی بهتر و خالصانه بود، تحسین و تمجید کردند. آن ??یلم هوشمندانه تر بود و بهتر نوشته شده بود و استحقاق اشک هایی را که با دیدن آن جاری می شد داشت. «اگر بمانم» از تماشاگران می خواهد موقع تماشای آن دستمال کاغذی همراه داشته باشند اما داستان آن به شکلی واضح دست کاری تر شده است و از تازگی و هوشمندی ای که نگذاشت «گناه ستارگان ما» به ??یلمی ا??سرده کننده تبدیل شود، بی بهره است. با اینکه «اگر بمانم» سعی می کند در راستای حمایت از زندگی گام بردارد، بیشتر اثری ناامید کننده است زیرا بازگشت های مکرر ??یلم به زمان حال نامعلوم و وحشت ا??زا بر روی همه چیز پرده ای تیره می کشد. بازی همه ی اعضای گروه بازیگران قوی و تأثیرگذار است و همه ی آنها به خوبی در نقش های خود جای می گیرند. مورتز به شکلی ویژه خوب بازی می کند. او به میا حالتی انسانی و باورپذیر می دهد. اینکه ما عمیقاً با گر??تاری این شخصیت همذات پنداری می کنیم، همانقدری که مدیون ??یلمنامه است، به مورتز هم بستگی دارد. مورتز در نقش روح، به شکلی مناسب گیج و گنگ است، اما او در صحنه های ??لش بک که به هیجانات و دلشکستگی بعد از اولین عشق محکوم به شکست ش اشاره دارند، به زیبایی می درخشد. یکی دیگر از کسانی که بازی برجسته ای ارائه داده «استیسی کیچ» است، بازیگر کهنه کار سرسختی که در نقش پدربزرگ میا اغلب در پیش زمینه ی داستان باقی می ماند تا اینکه ??یلمنامه به او این ??رصت را می دهد که در کنار تخت میا دیالوگی تکان دهنده بیان کند. یکی از کنجکاوی برانگیزترین جنبه های «اگر بمانم» روشی است که ??یلم به طوری شدید مذهب و عالم روحانی را نادیده می گیرد. با استثناء در نظر گر??تن تصویر یک "نور س??ید" نامشخص، این ??یلم در هیچ جای خود به "خدا" (به عنوان یک وجود?? موجود) اشاره ای نمی کند. برای ??یلمی که تا این حد به موضوع مرگ می پردازد، چنین حذ?? کردنی عجیب به نظر می رسد. من نمی دانم آیا این یکی از خصوصیات کتاب است یا خیر، اما به نظر می رسد شخصیتی که در برزخ گیر ا??تاده است بایستی درباره ی زندگی بعدی و قلمرو قدرتی که هستی او را کنترل می کند، کنجکاوی هایی داشته باشد. عدم تمایل ??یلم برای پیش ر??تن تا این حد وپرداختن به این موضوع، که شاید از این باور نشأت گر??ته باشد که چنین چیزی برای گروه مخاطب هد?? بیش از حد عمیق و هستی گرایانه خواهد بود، مهم ترین نقص آن است. «اگر بمانم» داستان عاشقانه ی قابل قبولی را به تماشا می گذارد اما در پرداختن به موضوعات مهم تر ضعی?? و سطحی عمل می کند. *منبع:سایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 12, 2014 Share Posted October 12, 2014 ژانر ??یلم: ماجرایی،درام Noah (نوح) کارگردان: Darren Aronofsky نویسندگان : Darren Aronofsky, Ari Handel بازیگران : Russell Crowe, Jennifer Connelly, Anthony Hopkins امتیاز: 6.0 از 10 خلاصه داستان : نوح شخصی سرسخت و پرهیزگار است که مورد هجمه های گوناگون مردمش قرار می گیرد. او متوجه می شود که خالق مقدر کرده تا به وسیله ی سیلی عظیم، زمین را از نا پاکی ها بزداید و او وظی??ه دارد در این میان کشتی بسازد تا به وسیله آن از نسل حیوانات محا??ظت کند ... منتقد: جیمز براردینلی-امتیاز 6.3 از 10 (2.5 از 4) سال ها از زمانی که من داستان نوح را در کتاب مقدس خواندم می گذرد اما کاملا مطمئنم که آن داستان با چیزی که هم اکنون دارن آرونو??سکی در ??یلم جدیدش نوح به نمایش گذاشته ت??اوت داشت. به طور مثال: من هیچ جنگ بزرگی نظیر نبردهای حلقه گونه ای (اشاره به جنگ های ارباب حلقه ها) میان نگهبانان (واچرز) و غارتگران را به یاد نمی آورم و یا در هیچ کتاب مقدسی مطلبی در مورد شورش یک جنگ سالار در درون کشتی به خاطر نمی آورم. با این حال شخصیت پردازی نوح(راسل کرو) در این ??یلم توسط آرنو??سکی مجذوب کننده است. او شخصی سرسخت و پرهیزگار است که مورد هجمه های گوناگون مردمش قرار می گیرد. در مجموع ??یلم نوح آمیزه ای از ژانرهای مختل?? است. لحظاتی ریتم ??یلم بسیار کسل کننده و یکنواخت است و لحظاتی مملو از جنگ ها و نبردهایی عظیم و حماسی است. این سکانس های ??انتزی تلاش دارند تا حس حماسی به بیننده القا کنند، اما است??اده بیش از حد جلوه های ویژه در بعضی از صحنه ها ??یلم نوح را بیشتر شبیه به یک بازی رایانه ای کرده. ??یلم ابتدا با ??لاش بکی به گذشته دور، هنگامی که آدم و حوا به خاطر گناهی از بهشت رانده می شوند و به زمین هبوط می کنند، آغاز می شود و سپس به داستان نوح می پردازد. آرونو??سکی در ??یلمش هرگز از واژه خدا است??اده نمی کند بلکه از کلمه خالق بهره می برد. نوح(راسل کرو) که از نوادگان س??ت (پسر سوم آدم) است، (به جای ک??ین(پسر اول آدم)) تنها انسان درستکار آن روزگار است. او بعد از تجربه ی حالتی نظیر مکاش??ه، تصمیم می گیرد تا نزد پدربزرگش میتوسلاح (آنتونی هاپکینز) برود، و نظر او را جویا شود. میتوسلاح مقداری دارو به نوح می دهد که باعث می شود مجددا در نوح حالتی نظیر آنچه قبلا به او دست داده بود تکرار شود. نوح بدین واسطه متوجه می شود که خالق مقدر کرده تا به وسیله ی سیلی عظیم، زمین را از نا پاکی ها بزداید و او وظی??ه دارد در این میان کشتی بسازد تا به وسیله آن از نسل حیوانات محا??ظت کند. ??رمانروای آن دوران: توبال کین (ری وینستون) از مقاومت نوح خوشش نمی آید و قصد دارد تا به زور کشتی را از نوح بگیرد. نوح هم در این میان از قدرت های غیرطبیعی بهره مند است.از جمله موجوداتی به نام نگهبانان(واچرز) که شبیه غول های سنگی در ??یلم «هابیت: س??ر غیر منتظره» هستند و وظی??ۀ محا??ظت از نوح و کشتی او را در برابر سپاهیان عظیم توبال کین را تا زمان ??را رسیدن باران بزرگ بر عهده دارند. روایت آرونو??سکی از داستان نوح را می توان این گونه توصی?? کرد: انسان ها زمین را به ??ساد کشیده اند و اکنون خالق قصد دارد تا این آلودگی ها را از روی زمین پاک کند. حر?? کلی ??یلم این است که مردان و زنان حق نجات ندارند. به عقیده او تنها دلیل اینکه نوح و خانواده اش از این قاعده مستثنا شده اند این است که بتوانند نسل حیوانات را از انقراض ح??ظ کنند. گویا ??یلم جنبه زیست محیطی به خود می گیرد. توجه چندانی در ??یلم به مسئلۀ احیای مجدد نسل انسان نشده. تنها زن بازمانده ای که سن سال کم دارد، دختر خوانده نوح ایلا (اما واتسون) است که او هم نازا است. اگر نوح، زنش و سه پسرش بمیرند، نسل انسان منقرض خواهد شد. اما با این حال که وقوع این معجزه حتمی است، نوح از تصمیمش منصر?? نمی شود. تصمیم آرونو??سکی مبنی بر است??اده از جلوه های ویژۀ عظیم و شلوغ در صحنه های نبرد، هم جنبۀ مثبت دارد و هم جنبه من??ی. این سکانس ها احتمالا بدین منظور قرار گر??ته اند تا ??یلم را از نظر بصری تماشایی تر کنند اما به دلیل اینکه هیچ صحنۀ واقعی در کار نیست، در بیننده به مرور حالتی نظیر بی علاقگی ایجاد می شود. ما می دانیم که نوح سرانجام کشتی را به اتمام می رساند، پس وجود این موجودات خیالی(واچرز) بیشتر جنبه اضا??ی به ??یلم می دهد. به نظر من 138 دقیقه برای ??یلم نوح زیاد است و در بسیاری از سکانس ها وقت مرده زیادی دارد. راسل کرو در این ??یلم به عنوان یک بازیگر، بسیار خوب ظاهر شده است اما با تمام پیش زمینه ??کری من از نوح که شخصی عابد و پرهیزگار معر??ی شده است ??رق داشت. کرو در نقش نوح، یک جنگجو است. او بیشتر از چیزی که باید در این ??یلم دست به کشتن می زند. او عقیده دارد که سرنوشت انسان مقدر شده و بر این عقیده اش هم سرسخت ایستاده است. او تا زمانی که زمین از ??ساد پاک نشود و کشتی را به سلامت به زمین ننشاند به آرامش نمی رسد. صر?? نظر از توصی?? شخصیت نوح در نظر متعصبان مذهبی مدرن که حقیقت در انحصار آنهاست، این یک ت??سیر جذاب و غیر متعار?? از یک ??رد است. احتمالا آرونو??سکی به دلیل وجود محدودیت هایی نتوانسته است تا تمامی ا??کارش را از نوح در ??یلم پیاده کند. قسمت هایی از ??یلم دارای پتانسیل بالایی است اما از طر?? دیگر ک??ه ی ترازوی ضع?? های ??یلم، سنگین تر به نظر می رسد. شباهت عجیب بعضی از صحنه های نبرد ??یلم نوح با جنگ های حماسی ارباب حلقه ها تا جایی پیش می رود که آزار دهنده می شود. کسانی که به دنبال نقد مذهبی از ??یلم هستند موضوع عذاب انسان های پشیمان مورد توجه آن هاست. خود آرونو??سکی اشاره کرده که ??یلمش مذهبی صر?? نیست که در این زمینه مورد انتقاد قرارگر??ته اما دلیل اصلی ناکامی نسبی این ??یلم بیشتر مربوط به جنبه های سینمایی می شود. *منبع:وبسایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 13, 2014 Share Posted October 13, 2014 ژانر ??یلم: اکشن،ماجرایی،??انتزی X-Men: Days of Future Past (مردان ایکس: روزهای گذشته آینده) کارگردان : Bryan Singer نویسندگان : Simon Kinberg, Jane Goldman بازیگران : Patrick Stewart, Ian McKellen, Hugh Jackman خلاصه داستان : مردان ایکس، که در سال جنگزدۀ ۲۰۲۳ گر??تار شدهاند، در معرض نابودی به دست «قراولان» قرار میگیرند. قراولان موجودات جنگی گوشبه??رمانی هستند که تنها برای رسیدن به یک هد?? ساخته شدهاند: نابود ساختن موجودات جهشیا??ته و همۀ کسانی که آنها را یاری و پشتیبانی میکنند. زمین به میدانی بزرگ برای کشتار تبدیل شده است. مردان ایکس، که از شکست دادن قراولان ناتوانند، همۀ امید خود را به مو??قیت?? آخرین تلاش مذبوحانۀ خود بستهاند... منتقد: جیمز براردینلی-امتیاز ۸.۸ از ۱۰ (۳.۵ از ۴) «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده»، دستکم در یک تعری?? سنتی، یک ??یلم ابرقهرمانی به نظر نمیآید. این ??یلم از صحنههای اکشن برخوردار است، امّا بسیاری از صحنهها بیهوده به نظر میرسند. مبارزات به قتلعامهایی تبدیل میشوند که در آنها «آدم خوبها» مقصّر خونریزی واقع میشوند. یک ن??خۀ آخرالزمانی بر ??ضای ??یلم مستولی است، به نحوی که هر لحظه احساس میشود این ن??خه ??رود خواهد آمد و همه چیز را محو خواهد کرد. از زمان ساخت ??یلم شوالیۀ تاریکی برمیخیزد تاکنون در هیچ ??یلمی چهرههای قهرمانی مأنوس [با بیننده] چنین مسیر شوم و غیرمتعار??ی را در پیش نگر??تهاند. کارگردان این ??یلم، برایان سینگر (Bryan Singer)، که چهارده سال پیش برای اولین بار این شخصیتها را به روی پرده آورد، برای است??ادۀ مجدد از امتیاز مردان ایکس، کابوس یک عاشق خستگیناپذیر را به طرز استادانهای دستمایۀ خلق اثر خود قرار داده است. «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده» بیش از آنکه ??یلمی اکشن بر اساس یک کتاب مصور باشد یک ??یلم علمی تخیلی است. تأثیرگذاری ??یلم نابودگر و همچنین، ماجراهای «دکتر هو / Doctor Who» و «پیدایش دالکها / Genesis of the Daleks » بر روی این ??یلم به سادگی آشکار است. مردان ایکس، که در سال جنگزدۀ ۲۰۲۳ گر??تار شدهاند، در معرض نابودی به دست «قراولان / The Sentinels» قرار میگیرند. قراولان موجودات جنگی گوشبه??رمانی هستند که تنها برای رسیدن به یک هد?? ساخته شدهاند: نابود ساختن موجودات جهشیا??ته و همۀ کسانی که آنها را یاری و پشتیبانی میکنند. زمین به میدانی بزرگ برای کشتار تبدیل شده است. مردان ایکس، که از شکست دادن قراولان ناتوانند، همۀ امید خود را به مو??قیت?? آخرین تلاش مذبوحانۀ خود بستهاند: اینکه یکی از ا??راد خود را به زمانی در گذشته بازگردانند تا از خلقت قراولان جلوگیری کند. گزینۀ آنها برای این کار وولورین (با بازی هیو جَکمَن) است و عملاً معلوم میشود که مشکل وی ایستادن در برابر یک بیمار روانی به نام بولیو??ر ت??راسک (با بازی پیت??ر دینک??ل??یج)، سازندۀ قراول، نیست بلکه مشکل او دستیا??تن به نسخۀ ۱۹۷۳ چارلز ز??یوی??ر ( با بازی جیمز مَکآووی) و مَگنیتو (با بازی مایکل ??اسب??ند??ر) است تا این دو با همکاری با یکدیگر آینده را نجات دهند. م??یستیک ( با بازی جنی??ر لور??نس)، که پوست بدنش آبی است و از قدرت تغییر شکل برخوردار است، در مرکز توجه قرار میگیرد. لازم است جلوی او گر??ته شود تا نتواند ت??راسک را ب??کشد، چون در غیر این صورت، آینده [ی انسانها] را نابود میسازد. برداشت ز??یوی??ر از این موضوع این است که باید او را متقاعد ساخت و او را از ارتکاب به این عمل باز داشت. برداشت مَگنیتو از این موضوع این است که باید او را نابود ساخت تا نتواند به چنین اقدامی دست بزند. از سوی دیگر، برای لوگان، که در وسط این دو گر??تار شده است، هر لحظه شرایط ناامیدکنندهتر میشود. اگر بگوییم که طرح داستان «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده» طرحی «ثَقیل» است سخنی به گزا??ه نگ??تهایم. این داستان از آن دست طرحها نیست که بتواند تنبلی ??کری را توجیه و ارضا کند. داستانهای س??ر در زمان همواره مشکلآ??رین بودهاند، حتی آنهایی که بر اساس قواعد نهادینهشدهای ساخته میشوند. انبوهی از صحنههای جنگی و اکشن وجود دارد امّا به استثنای یک سکانس طنزآمیز، که موجود جهشیا??تۀ تند و تیزی را به نام کوییکسیلو??ر (با بازی ایوان پیت??رز) به تصویر میکشد، اکثر صحنههای ??یلم مملو از حس ناامیدی است. هیچ لحظۀ باشکوهی که از پیروزی ناشی شود وجود ندارد. پیروزی نهایی بیش از آنکه نتیجۀ به خاک مالیده شدن بینی آدمبدها باشد نتیجۀ شرایطی وجودی [= از قبل موجود] است. حتی یک شخصیت من??ی وجود ندارد که به راحتی قابل شناسایی باشد. در سال ۲۰۲۳ قراولان شنل میپوشند امّا نابودگرانی سرسخت و ماشینهایی بیرحم و بیوجدان هستند. در سال ۱۹۷۳ و برحسب زمان میتوان ت??راسک، مَگنیتو، م??یستیک یا حتّی ز??یوی??ر را در نقش ضدقهرمان دید، امّا همۀ اینها دلایلی مشروع برای ر??تار خود دارند. ت??راسک به دنبال صلح و آرامش است؛ مَگنیتو برای رهایی همنوعان خود میجنگد؛ م??یستیک به انتقامجویی علیه کسانی برخاسته است که دوستانش را به قتل رساندهاند و خواستۀ ز??یوی??ر آزاد شدن از درد و رنج است. در «مردان ایکس: روزهای گذشته درآینده» پیامی را نیز میتوان یا??ت. بنیامین ??رانکلین گ??ته است: "آنهایی که آزادی را ??دای رسیدن به امنیت میکنند، به هیچکدام از اینها نخواهند رسید و شایستگی هیچکدام را ندارند." ساخت و پذیرش قراولان نشانگر میل به صر??نظر کردن از آزادی برای دست یا??تن به امنیت است و این کار پیامدهای مصیبتباری به همراه دارد. این اولین بار، به خصوص در میان ??یلمهای علمیتخیلی، نیست که چنین پیامی برداشت میشود (به تازگی، ??یلم پلیس آهنی به همین موضوع پرداخته است)، امّا سینگر بدون توسل به موعظهگری، در انتقال این پیام مو??ق بوده است. اگر «مردان ایکس: روزهای گذشته درآینده» ضع??ی داشته باشد در جلوههای ویژۀ ??یلم است. لحظاتی وجود دارد که در آنها تصاویر تولید شده به وسیلۀ رایانه نامرتب و تصنعی میشوند. این موضوع به خصوص در صحنههایی که ورزشگاه RFK و کاخ س??ید را به تصویر میکشند مشهود است. این صحنهها بیشتر شبیه برشهای موجود در بازیهای ویدئویی به نظر میرسند تا تصاویری واقعی که از موقعیتهایی واقعی گر??ته شدهاند. این موارد احتمالاً در ??یلمی با بودجۀ کمتر و با مشخصات کی??ی پایینتر قابل اغماض باشد، امّا در ??یلمی با این ابعاد نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت. سینگر که بعد از ده سال دوری از مردان ایکس، دوباره به سراغ آنها آمده است (آخرین ماجراجویی سینگر با مردان ایکس در سال ۲۰۲۳ در ایکس۲ بود)، مسئولیت اتمام شروعی مجدد را برعهده گر??ت که با «مردان ایکس: کلاس اول» آغاز شده بود. وی برای انجام این کار مقداری از روی دست جی. جی. آبرامز در «پیشتازان ??ضا» تقلب کرده است: از س??ر در زمان و م??هوم چندگانگی هستی است??اده کن و از وجودی آشنا برای ارتباط دادن آنها بهرهبرداری کن. در «پیشتازان ??ضا»، این وجود آشنا عبارت بود از شخصیتی به نام ا??سپاک پ??رایم?? که توسط ل??ئونارد نیموی خلق شده بود. در «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده»، شخصیت وولورین است که چنین نقشی را ای??ا میکند. در این ??یلم، پرو??سور ایکس?? پاتریک ا??ستوارت و مَگنیتوی?? یان مَکک??لن به همراه دستهای از چهرههای آشنای دیگر نیز به عنوان امتیازاتی اضا??ی به ما ارائه میشوند. برخی ا??راد ??کر میکنند که «آخرین مقاومت» خروجی ضعی?? برای بسیاری از این شخصیتها بود و «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده»، دستکم، باید مقداری از این نقص را جبران کرده باشد. سخت است بگوییم که اقبال تماشاگران به این ??یلم به چه نحوی خواهد بود. تقریباً از بسیاری جهات میتوان گ??ت که این ??یلم برای تبدیل شدن به یک ??یلم پر??روش تابستانی حتی بیش از اندازه هوشمندانه است، امّا همانطور که مجموعۀ بتمن، ساختۀ کریستو??ر نولان نیز به اثبات رساند، هوشمندی همیشه یک عامل تعیینکننده نیست. «مردان ایکس: روزهای گذشته آینده» سومین ??یلم ابرقهرمانی عرضه شده در طی کمتر از دو ماه است. این ??یلم ت??اوت ??احشی با اَسلا?? خود دارد؛ با این حال، ممکن است خستگی و اشباع ناشی از ??یلمهای ابرقهرمانی باعث تضعی?? موقعیت این ??یلم در گیشه شود. اگر چنین چیزی ات??اق بی??تد مایه تاس?? خواهد بود، چرا که این ??یلم تنها ??یلمی است که در طی دو سال گذشته در منحصربه??ردترین و جسورانهترین ژانر ساخته شده است و برای اینکه این ??یلم از ارزش دیده شدن برخوردار گردد، همین یک نکته به تنهایی ک??ایت میکند. *منبع:وبسایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 13, 2014 Share Posted October 13, 2014 ژانر ??یلم: اکشن،ترسناک،هیجانی The Purge: Anarchy (تسویه حساب : اغتشاش) تاریخ انتشار: 2014/07/17 کارگردان: James DeMonaco بازیگران : Frank Grillo, Carmen Ejogo, Zach Gilford نویسنده : James DeMonaco خلاصه داستان : ??یلم چندین داستان مختل?? را روایت می کند. مردی که به قصد انتقام ، به سراغ قاتل پسرش می رود، خانواده ای که برای نجات جان ??رزندانشان تلاش می کنند ، مادر و دختری که در حال ??رار برای نجات جانشان هستند و همه ی اینها در هرج و مرج به راه ا??تاده در شهر لس آنجلس ات??اق می ا??تد... منتقد: جیمز براردینلی-امتیاز از 6.25 از 10 (2.5 از 4) مو??قیت ??یلم تسویه حساب، تعجب همگان از جمله نویسنده و کارگردان آن جیمز دیموناکو را برانگیخت. بلا??اصله پس از این ات??اق، مدیر استودیوی جهانی از وی درخواست کرد تا داستان ??یلم پس آیند آن را بنگارد. نتیجه این تعامل، تولید ??یلم داستانی تسویه حساب: اغتشاش بود که ات??اقات آن در جهانی یکسان با ??یلم قبلی منتها یک سال بعد از ??یلم اول رخ می دهد. خوشبختانه، دیموناکو علاقمند به انجام کارهای جدید و نه تکرار حمله عناصر بیگانه به جهان می باشد که در ??یلم تسویه حساب نمود یا??ته بودند. این بار، او قاعده ها را بر هم زده است و ما را به جهان بیرحم کوچه و خیابانها رهنمون ساخته است. در نتیجه، یک ??یلم حادثه ای محتوی داستانهای بقا تولید شده است. این ??یلم، شباهتهای بسیاری به ??یلمهای ساخت استالونه و شوارتزنیگر در دهه 1980 دارد. با این حال، پاشنه آشیل این ??یلم در ??رضیات و مبناهای شالوده ای آن می باشد. مبنای ??یلم تسویه حساب، به تصویر کشیدن یک سیاست اجتماعی بحث برانگیز می باشد که منجر به حصول مو??قیت های بزرگ شده است. با این حال، این سیاست اجتماعی هزینه های هنگ??تی را در بر دارد. در تاریخ 22 مارس هر سال، قانون کی??ری کشور به مدت 12 ساعت به حالت تعلیق درمی آید. همه ا??راد جامعه مجازند تا هر کاری تمایل دارند، انجام بدهند. حتی ا??راد مجازند یکدیگر را به قتل برسانند و هیچ مجازات قانونی آنها را تهدید نخواهد کرد. آنها مختارند ا??سار حیوان درون خود را رها کنند یا در درون خانه های مستحکم خود پناه بگیرند و از حوادث پیش روی ??رار کنند. این عقیده به قدری ظالمانه و خارج از چهارچوب می باشد که تعلیق بی ایمانی را ناممکن می سازد. طبیعت کنایه ای ??یلم تسویه حساب در این بخش، محسوس تر می باشد و میزان هجو و زبان طعنه ای اجتماعی آن، حادتر می باشد. موضوع غیرعادی موجود در این زمینه این است که برخی دوستان من را به یاد ??یلم مرد دونده، ساخته شوارتزنیگر انداختند. همچنین، یک ??یلم پس آیند برای ??یلم تسویه حساب: اغتشاش ساخته شده است که ظاهرا در پیروی از ??یلم بازیهای گرسنگی ساخته شده است. شخصیت اصلی این ??یلم، یک گروهبان ناشناس با بازی ??رانک گریلو (که آخرین بار به عنوان یکی از بازیگران بچه های بد در ??یلم کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان نقش بازی کرده بود) می باشد که در شب تسویه حساب از خانه بیرون می آید و هد?? خاصی را در ذهن می پروراند: انتقام گر??تن از کسی که در حق او بدی کرده است. اگرچه نقشه او شتابزده و باعجله طراحی شده است اما زمانی که او تصمیم می گیرد تا جان 4 ن??ر را که در اثر بدشانسی و اتخاذ تصمیمات اشتباه گیر ا??تاده اند، نجات بدهد، نقشه او عملی می گردد. یک مادر به نام ایوا (با بازی کارمن اجوگو)، دخترش به نام کالی (با بازی زو سول)، یک شوهر به نام شان (با بازی زاچ گیل??ورد) و همسرش لیزا (با بازی کیلی سانچز) در این به ای??ای نقش می پردازند. کل داستان ??یلم، حول این 5 شخصیت می چرخد و به داستانهایی چون عبور و مرور در خیابانهای خائنانه و تونل های متروی منتهی به خانه های های امن می پردازد. در همین راستا، آنها درمی یابند که تسویه گران و قربانیان تنها ا??راد درگیر و دخیل در این امر نیستند بلکه دولت اقدام به اجیر کردن یک نیروی ویژه به منظور کمک به ا??راد برای خروج از این دسته و اقدامات ضربتی به منظور مبارزه با این تسویه حساب انجام داده است. ??یلم تسویه حساب: اغتشاش در مواقعی که به شکل یک ??یلم حادثه ای به پیش می رود، مو??ق و تاثیرگذار است. هر چقدر که ??یلم به عمق سیاستهای زیربنایی نزدیک تر می شود، خلل ها و ضع??های روایی آن بیشتر نمایان می گردد. دیموناکو انسانی ظری?? بین نیست و رویکرد پتک آهنین وی تبدیل به ضربات سهم گین و کشنده ای می گردند. اگرچه صحنه هایی که در مورد به حراج گذاشتن مردم می باشد، از لحاظ سوررئالیستی، تاثیرگذار می باشند اما در نهایت چیزی جز نمود ا??راد ثروتمند متکبر، نادان و بی عاط??ه به نظر نمی رسند. همچنین، تبیین و تعری?? شخصیتها دارای ضع??های عمده ای می باشد. خوشبختانه، تعداد این موارد زیاد نیست. تنها چند سطر برای ترسیم گذشته غم بار این گروهبان کا??ی به نظر می رسد اما همین که ??یلم ??راتر از این مرز گام برمی دارد، این شخص تبدیل به یک شخص مرموز و ناشناخته می گردد؛ گویی که وی یک ماشین قاتل مرموز اما باوجدان می باشد. تاثیرگذاری ??یلم تسویه حساب: اغتشاش به انتظارات بینندگان بستگی و ربط دارد. این ??یلم از همه لحاظ از ??یلم اولی بهتر می باشد. با این حال، این به معنای هوشمندتر بودن یا انسانی تر بودن این ??یلم حادثه ای نیست. این ??یلم، یک روایت بی پیرایه وحشت آ??رین و سرشار از محرکهای جنسی می باشد و سیاستهای به تقد کشیده شده آن هم به یک اندازه منجر به صعود و سقوط ??یلم شده اند. اکنون، باید به انتظار نشست و نظاره کرد که آیا داستان و ??رضیات این ??یلم، حق انتخاب را به بینندگان اعطا می کنند یا اینکه ??روش و خروش ??وق العاده اکران عمومی این ??یلم در تابستان سال 2013 را می توان تنها یک بی قاعدگی و یک ات??اق دانست. گیشه ??روش ??یلم تسویه حساب: اغتشاش نیز تصمیم گیرنده آینده این ??یلم در سال جاری خواهد بود. *منبع:وبسایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 14, 2014 Share Posted October 14, 2014 ژانر ??یلم: اکشن،درام،??انتزی Dracula Untold (ناگ??تههای دراکولا) کارگردان : Gary Shore نویسندگان : Matt Sazama, Burk Sharpless بازیگران : Luke Evans, Dominic Cooper, Sarah Gadon خلاصه داستان : برای ح??ظ قلمرو و خانوادهاش از خطر حملهی عثمانیها، ولاد دست به یک معاملهی خطرناک با موجودات ??راطبیعی میزند و ... منتقد: ??رَ??نک ش????ک (هالیوود ریپورتر) - امتیاز ۳ از ۱۰ (۱.۵ از ۵) حضور یک دراکولای مهربانتر، جنتلمنتر، مصممتر و خوشهیکلتر شاید علت نهچندان قابلقبول ??روش بالای ??یلم «ناگ??تههای دراکولا/Dracula Untold» باشد، ??یلمی که بر اساس کتاب پر??روش و معرو?? «برام استوکر» است و قهرمانش، همان قهرمانیست که استوکر آ??رید، همان قهرمانی که مورد اعتراض واقع نشد.مشخصاََ، یونیورسال پیکچرز به دنبال احیای این قهرمان 83 ساله اما سودآور بوده است، اما این کوشش مخاطبان را کمی میهراساند، و بیش از حد بر روی کاریزماتیک بودن ستارهی ولزیاش «لوک ایو??نز» (با سابقهی حضور در ??یلمهایی چون «هابیت/Hobbit» و «سریع و خشمگین 6/Fast & Furious 6») اتکا کرده، کسی که به نظر میآید چندان با رغبت در این اثر حضور نیا??ته است.مشخصاََ طر??داران این ژانر هم از درجه سنی پایین ??یلم خشمگیناند، زیرا میدانند صحنههای خشن در ??یلم، از جهات مختل?? آب ر??ته و بچهگانه شده است. ماجرا در قرن 15 میلادی و در شهر ترانسیلوانیا رقم میخورد، جایی که شاهزاده ولاد (با بازی ایو??نز) قلمرواش در والاکیا [شهری در رومانی] را با خیرخواهی و نیکوکاری اداره میکند، و ظاهراََ از بهسختی و عذاب انداختن مردم بهخاطر علاقهاش به زندگی خوش دوری میکند.او با همسر زیبایش میر??نا (با بازی «سارا گَدون») و پسر خوشچهرهاش اینگ??رَس (با بازی «آرت پارکینسون»، که بهخاطر نقشش در سریال «بازی تاج و تخت/Game Of Thrones» با این نقش آشنایی دارد) زندگی خوبی دارد. متاس??انه، ولاد زمانی که شاه شیطانص??ت عثمانی با نام سلطان م??هم??د (با بازی زیر پوستی و خوب «دامینیک کوپر») از او میخواهد هزار تن از پسران قلمرواش به همراه پسر خودش را به کشور او برای خدمت اجباری در سپاه او اعزام کند، وارد جنگ با سلطان م??هم??د میشود.از آن جایی که او از برتری مقابل ترکها ناامید است، به سمت کوهستان «براکن توث» میرود -برای جذب مخاطب، نام این کوهستان همانند نام یکی از استدیوهای یونیورسال انتخاب شده است-، جایی که ات??اقاََ به یک خونآشام عجیب و غریب (با بازی «چارلز د??نس»، که پس از عدم توا??ق مالی استدیو با هنرپیشههای معرو?? انگلیسی برای این نقش انتخاب شده است) برمیخورد، و او سریعاََ ولاد را آموزش میدهد.آن خونآشام به ولاد قدرتهای ??رابشری میدهد، ولاد برای ??رار از این موضوع، یک راه چاره مییابد، اگر او بتواند تا سه روز از مردمش در برابر نوشیده شدن خونشان توسط آن خون آشام ح??اظت کند، میتواند به همان حالت انسانیاش بازگردد.آسان نیست که پس از وق??های کوچک در جنگیدن، و در حالی که با اشتیاق منتظر بازگشت به آغوش گرم خانواده است، ناگهان خونش مسموم میشود، برای ولاد چنین رخ میدهد اما او به سرعت خودش را میبخشد، و با لحنی محترمانه میگوید:"من به هوا نیاز دارم... متاس??م." مدت زیادی از مدت زمان ??یلم با صحنههای «سی جی آی/CGI» زیاد از حد تل?? میشود، حدود 300 سکانس نبرد در ??یلم با همین شیوه وجود دارد که در آنها ولاد از همرزمان جدیدی بهره میجوید مثل هزار خ??اش که به قلع و قمع کردن دشمنان کمک میکنند.در کنار اینها، او خودش را درگیر مشکلاتی میبیند که گریبانگیر خونآشامها میشود، همچون حساسیت به نقره و واکنش آزاردهنده نسبت به نور خورشید.مورد اول در یک نبرد حساس توسط سلطان م??هم??د مور سواست??اده قرار میگیرد، و او از هزاران سکه از جنس نقره برای متوق?? کردن خونآشامها است??اده میکند. کارگردان ??یلم «گری شور» در اولین تجربهاش، از خود کمی استعداد برای سکانسهای اکشن نشان داده است، و در آن راه از روشهای مختل??ی است??اده کرده مثلاََ دیدگاه ولاد در رابطه با جنگ که در صحنههای مختل??ی مورد است??اده قرار میگیرند والبته به هرچه بدتر شدن ??یلم کمک میکند.??یلمنامهی آش??تهی «مت س??زاما» و «بورک شارپلس» نیز از نظر تجدیدنظرکردن قهرمانش در ر??تارش، توجه زیادی به ??یلم «خبیث» داشته که البته به نظر نمیرسد قهرمان این داستان حماسی همچون کابوسی ترسناک برای کودکان آن دوران بوده باشد.یک پس درآمد از داستان هم در زمان حال روایت میشود، جایی که ولاد با بدلی از همسرش در لباسهایی امروزی مواجه میشود، که این موقعیت را برای ساخت یک دنباله برای ??یلم با نامی همچون "بگذارید بازی آغاز شود" هموار میکند، امری که برای استدیو مطبوع است.البته بیشتر نیاز است تا مثل ??یلم «من، ??رانکنشتاین/I, Frankenstein» که اخیراََ اکران شد و بهشدت هم به اثری من??ور تبدیل شد، این ??یلم هم بیشتر مورد ارزیابی قرار گیرد. *منبع:وبسایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 16, 2014 Share Posted October 16, 2014 ژانر ??یلم: اکشن،ماجرایی،هیجانی The Expendables 3 (بیمصر?? ها ۳) کارگردان : Patrick Hughes نویسندگان : Sylvester Stallone, Creighton Rothenberger, Katrin Benedikt بازیگران : Sylvester Stallone, Jason Statham, Jet Li خلاصه داستان : داستان ??یلم درباره رویارویی گروه بیمصر??ها به رهبری بارنی راس (سیلو??ست??ر ا??ستالونه) با بنیانگذار و رهبر اصلی گروه بیمصر??ها، به نام ک??نراد ا??ستونبَنکس (م??ل گیبسون) خواهد بود. بارنی راس که در قدیم مجبور شد تا ک??نراد ا??ستونبَنکس را به خاطر ??عالیتهای ظالمانهاش از بین ببرد اما ا??ستونبَنکس جان سالم بدر میبرد و اکنون بازگشته است تا گروهی را که خود پایهگذاری کرده بود (بیمصر??ها) نابود کند. منتقد: جاستین چانگ (Variety) - امتیاز ۲ از ۱۰ در ??هرست ??یلمهای ضروری سینماروها، تماشای یک «بی مصر??ها»ی PG-13 به اندازه تماشای بازسازی «داستان توکیو/ Tokyo Story» توسط جوئل شوماخر ضروری است. یا برای توصی?? مناسبتر این ??یلم برای مخاطبان هد??ش میتوان گ??ت که تماشای «بی مصر??ها ۳» به همان اندازه لازم است که دریا??ت یک لگد در کشاله ران ضروری است و گرچه ممکن است این دنبالهی از ن??س ا??تاده «بی مصر??ها ۱ و۲» به دردناکی تشبیه ??وق نباشد، اما بی شک به طرز چشمگیری از وقتتان را تل?? میکند. از صحنه آغازین سقوط قطار تا پایان خوب و خوش این آخرین و طولانیترین نمایش کمپانی لاینز گیت (Lionsgate) از سیلو??ست??ر ا??ستالونه و دیگر ستاره های پا به سن گذاشته ??یلمهای گیشهای - این بار بین اسامی مشهور نام م??ل گیبسون و هَریسون ??ورد نیز دیده میشود - که نومیدانه برای جلب توجه مخاطب نوجوان هر کاری میکنند، تا یک اکشن بدون خون و خونریزی تا معر??ی یک تیم پشتیبانی جوان تر و جذابتر از مبارزها (بخوانید باسن عمل کردهها) همه و همه وقتتان را تل?? میکنند. این ??یلم مشخصاً پروژهای سَرسَری برای ح??ظ این مجموعه پر از مشکل و انتقاد است، در حالی که میشد با گوش کردن به حر?? یکی از شخصیتهای ??یلم، به مراتب عاقلانه تر عمل کرد: "می دونی، می خوام بی خیال شم، تو هم باید همین کار رو کنی." «بی مصر??ها»ی ساخت ا??ستالونه در سال ۲۰۱۰ توانست در ایالات متحده به آمار ??روش تأثیرگذار ۱۰۳ میلیون دلار دست یابد و در ??روش جهانی توانست رقم ۲۷۴ میلیون دلار را برای خود ثبت کند؛ قسمت دوم این ??یلم در سال ۲۰۱۲ به کارگردانی سایمون و??ست نتوانست در خانه بیش از ۸۵ میلیون دلار ب??روشد ولی در بازارهای جهانی بخت بیشتری با او یار بود و توانست ??روش ۳۰۵ میلیون دلار را تجربه کند. اما حتی با نادیده گر??تن زوال تدریجی [طبیعی] محصول و قانون کاهش بازده سرمایه به سختی میتوان انتظار داشت که ??یلم جدید «بی مصر??ها»، اثر کارگردان تازه کار استرالیایی پاتریک هیوز، بتواند روند ??روش مو??ق این مجموعه ??یلمها را ادامه دهد. این امر تا حدی به دلیل درز این ??یلم به ??ضای اینترنتی و بیش از ۲ میلیون دانلود غیرقانونی از آن است، البته بی شک این رقم از هم اکنون تا زمان اکران ??یلم جدید لاینزگیت در خارج از خاک آمریکا در ۱۵ اوت بیشتر هم خواهد شد. نمیتوان [به هیچ وجه] کپی غیرقانونی اینترنتی یا هر چیزی از این دست را پسندیده دانست، اما بعد از تماشای «بی مصر??ها ۳» (که با زمان نمایش ۱۲۷ دقیقه به مراتب طولانیتر از دو نسخه قبلی است)، نمیتوان به آنهایی که این ??یلم را تحت شرایط کنترل شده - یعنی با کنترل صدا و امکان تماشای ??یلم با دور تند - دیدهاند، حسادت نکرد. ??یلمنامه این اثر که کار سه نویسنده است، حداقل دو تا و نص??ی آنها اضا??هاند، با یک مأموریت متهورانه با شرکت یک هلیکوپتر، یک لوکوموتیو سریعالسیر و ان??جارها و جلوه های بصری برونسپاری شده[۱] ??راوان آغاز میشود. بار دیگر با رهبر گروه بارنی راس (با بازی ا??ستالونه)، جانشینش لی کریسمس (با بازی ج??یسون ا??ستاتهام) و تیم مبارزان پر از زخم و جرح شان، که معمولاً برای انجام کارهای کثی?? دولت در مناطق دوردست استخدام میشوند، همراه میشویم. اعضای گروه بی مصر??ها اخیراً شکست خوردهاند، بنابراین بارنی تصمیم میگیرد با طراحی یک نقشه ??رار یکی از اعضای مؤسس گروه، معرو?? به دکتر مرگ (با بازی و??سلی ا??سنایپز)، که مهارت زیادی در مبارزه با یک تیغ (blade) دارد، را از زندان آزاد کند. دکتر مرگ تنها بی مصر?? اورجینالی نیست که از یک گذشته نامعلوم و یک پیش داستان غیرقابل توجیه سبز میشود. در یکی از پیرنگ های ??یلم که در سومالی ات??اق میا??تد با دوسشمن[۲] قدیمی بارنی، ک??نراد ا??ستون بَنکس (با بازی م??ل گیبسون)، یک اَبَرتبه کار سخت جان که در گذشته از دست بی مصر??ها گریخته و به شدت کارشناس سلاح آنها ه??یل سیزار (با بازی ت??ری کروز) را زخمی کرده است، آشنا میشویم. وقتی که بارنی متوجه میشود که دو تن از هم تیمیهای قابل اعتمادش، یک تک تیرانداز سوئدی به نام گونار ج??نس??ن (با بازی دول?? لونگ??رن) و یک متخصص مواد من??جره به نام تول رود (با بازی رَندی کوچ??ر)، دیگر برای انجام مأموریت های خطرناک این چنینی بیش از حد پیر شدهاند تصمیم میگیرد آنها را از تیم کنار بگذارد و به دستور مأمور سیا مَکس د??رامر (با بازی هَریسون ??ورد) تیم جدیدی از بی مصر??های جوان تر و تر و تازه تر را استخدام میکند. بازی این ا??راد شامل ک??ل??ن لوتز، گ??ل??ن پاو??ل، ویکتور اورتیز، قهرمان بوکس، و تنها شخصیت زن ??یلم روندا روزی، هنرمند هنرهای رزمی ترکیبی، چندان در یاد نمیماند- در حالی که حتی بازیگران اصلی ??یلم به سختی میتوانند جلب توجه کنند، بار ایجاد جاذبه های ??رعی در ??یلم بر دوش این ا??راد نهاده شده است. طبیعتاً کریسمس و یارانش از دیدن این که خانواده موقتیشان ناگهان با آمدن این دسته از تازه واردها مت??رق شده چندان به هیجان نمیآیند. و به این ترتیب، «بی مصر?? ها ۳» سعی میکند تا با چند قطره اشک و مقداری ترشح تستوسترون از عمق و صلابت دوستیهای مردانه که در جنگ شکل گر??تهاند تقدیر کند و در عین حال ??ناپذیر بودن انسانها را به رسمیت بشناسد. این درونمایه به نظر به خوبی با هد?? اصلی این مجموعه ??یلمها، که در واقع ابراز عشق و ستایش وداع گونه با بسیاری از قهرمانان رو به زوال اکشنهای دهه ۸۰ و ۹۰ است، عجین شده است. به طوری که بازیگری م??تخرانه در جراید نوشت، "ما [در این ??یلم] راکی، ترمیناتور، ایندیانا پولیس، ترانس پورتر، مکس دیوانه، دسپرادو و بلید را داشتیم" او احتمالاً از برشمردن باقی اسامی صر?? نظر کرده است: "و در واقع به مدت دو ساعت هیچ چیز جالبی به آنها ندادیم تا بگویند یا انجام دهند.!" گرچه دو ??یلم قبلی به سختی قابل د??اع هستند، ولی حداقل خشونت درجه R شان باعث سرزنده بودن آنها میشد. اما از آن حس وحشتناک و خشونت غلیظ در «بی مصر??ها ۳»، که مشخصاً بنا بر دلایل تجاری برای مخاطبان گروه PG-13 ساخته شده است، خبری نیست. تصمیم بزدلانه ای که هیجان، تأثیر عاط??ی و آن بدنامی باشکوه [دو ??یلم قبلی] را از این اکشن زدوده است. وقتی که ??یلم بالاخره به یک پایان نامنسجم در منطقه ای خیالی در جهنم دره خاورمیانه، جایی که ادیتورهای ??یلم شون آلبرتسون و پل هارب به بدترین وجه ممکن از تانک های در حال حرکت، موتور سیکلت های تندرو و هلیکوپترهای بمب ا??کن برای ایجاد حس و حال اکشن گونه است??اده کردهاند، میرسد یک آن ??همیدن این که چه ات??اقی دارد رخ میدهد غیر ممکن است. ا??ستالونه موقعیت خود به عنوان سرکرده این سیرک آونگان را با ایجاد یک خط داستانی یک سویه تثبیت میکند، در حالی که ک??لسی گ??رامر به عنوان قاتل مزدوری که در امور تازه واردها به بارنی کمک میکند بازی خوبی از خود ارائه میدهد. از او ??یلم اکشن زیادی ندیدهایم، اما با مطالعه نقشهای وی در «تبدیل شوندگان: عصر انقراض» و سریال «رئیس» شبکه استارتز، تماشای گ??رامر در نقش یک ??رد سرسخت جالب است. اما شاید چندان تعجبی نداشته باشد که بگوییم گیبسون، کسی است که وقتی روی صحنه میآید توجه بسیاری از بینندهها را به خود جلب میکند. همچون نقشش در ??یلم پارسالی «ماچته می کشد / Machete Kills»، این ستاره استرالیایی ظاهراً با ??رور??تن در نقش یک تبه کار، ??رصت را برای ??اصله گر??تن از شخصیت خود در زندگی شخصی متلاطمش غنیمت شمرده است و به ما یادآوری میکند که تا چه حد میتواند در مقابل دوربین کاریزمایش را به رخ بکشد. بی شک تماشای غرش گیبسون به تماشای ادا و اصول هَریسون ??ورد - یا دلیل مشابه، به تماشای آرنولد شوارتزنیگر که هر چند سکانس یک بار روی صحنه میآید و مثل یک عروسک ۲۵۰ پوندی این سو و آن سو میرود - میچربد. این ??یلم بلاهتی است که به خود اجازه داده یک سوپراستار هنرهای رزمی مانند ج??ت لی را پشت یک مسلسل بنشاند و هر چند وقت یک بار دوربین را به سمت او بچرخاند تا وظی??هاش را نشان دهد. با این همه شاید حضور او در حاشیه [این ??یلم ا??تضاح] بهتر از این باشد که بیش از حد دیده شود: یکی از معرو??ترین بازیگران این ??یلم آنتونیو باندراس در نقش گاگلو، یک قاتل متملق و خالی بند که عادت بیان حکایتهای شخصیاش برای دیگران قرار است بار کمیک ??یلم را به تنهایی بر دوش بکشد. باندراس به سختی تلاش میکند تا بازی خوبی ارائه دهد اما این کار در ??یلمی که اکثر آدمهایش عکس این را انجام میدهند، آب در هاون کو??تن است. *منبع:وبسایت نقد ??ارسی* Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted October 19, 2014 Share Posted October 19, 2014 (edited) ژانر قیلم: اکشن،درام،جنگی (Fury (2014 (انتقام) کارگردان : David Ayer نویسنده : David Ayer بازیگران : Brad Pitt, Shia LaBeouf, Logan Lerman امتیاز:8.4 از 10 خلاصه داستان : در آوریل سال 1945 و همگام با آخرین حملهی مت??قین به آلمان نازی، سرهنگ واردَدی و گروه پنج ن??رهاش باید ماموریتی خطرناک را در خاک دشمن به سرانجام برسانند .. منتقد: رابی کالین - امتیاز ۸ از ۱۰ (۴.۰ از ۵) مردی سوار بر یک اسب، از درون تودهای از مه به رنگ آبی و خاکستری جلو میآید.مرکبش بیعجله روی زمینی که توسط بمب، پوتین و لاستیک ماشینها حسابی زیر و رو شده، جلو میرود، در حالی که سوار به دقت صحنه را بررسی میکند. در آوریل سال 1945، در قلب آلمان نازی ، دورهای که ??قط زمانی متوجه میشویم که یک ن??ر با کلاه لبهدار و لباسهایی که رویشان نشان عقاب وجود دارد یک ا??سر اس اس نازی است، ماجراهای ??یلم رقم میخورد.سپس از پشت آهنپارههای یک ماشین، ??ردی به آن ا??سر حمله میکند، سریع اما س??ت و سخت، او ا??سر را به زمین میا??کند، سپس چاقویی را بیرون میکشد و چشم آن ا??سر را از حدقه درمیآورد.ما چهرهی آن ??ردی که به ا??سر یورش برد را میبینیم.او برد پیت است.این تصور ما از یک شخصیت خوب است.همچون ??یلم «صلیب آهنین/Cross of Iron» اثر «سم پکینپا» و «قرمز?? بزرگ/The Big Red One» اثر «ساموئل ??ولر»، تمامی آثار هالیوودی تحری?? شدهاند [منظور ??یلمهای هالیوودی در باب جنگ است]، داستانشان خام، نامنسجم و کاملا بدون احساس هستند، و به شکل ??رسایندهای از یک نبرد کوتاه که با یک مرگ به پایان میرسد، به سمت نبرد بعدی با همین مشخصات میروند. ما از بین نمیبریم، بلکه از اعماق وجود میک??شیم"، چیزی که «لی ماروین» در نقش آن سرهنگ سرسخت ??یلم ??ولر میگ??ت، این تمایزی بود که امید میر??ت کاراکتر پیت داشته باشد، اما دوباره اینجا هم تکرار شده است. "من کشتن آلمانیهارو از آ??ریقا شروع کردم، بعدش آلمانیهارو تو ??رانسه کشتم، حالا هم دارم تو خود آلمان میکشمشون"، اینها حر??هایی هستند که او به نورمن الیسون (با بازی «لوگان لرمن») میزند، نورمن راننده و جدیدترین عضو گروه «انتقام» است، همچنین، او از همهی سربازان گروه کم سن و سال تر است.اَی??ر علاقه دارد تا ا??راد این گروه با کشتن انس بگیرند، و در عمق جنگی ??رو روند که در زمانی که نبرد در کار نیست، حر??ی از آن به میان نمیآید.هیچ چیزی مثل آن روال بگرد و نجات بده که در ??یلم نجات سرباز رایان بود اینجا وجود ندارد.مشخص نیست که آیا اینجا کسی هست که حتی ارزش نجات دادن داشته باشد یا نه. نقشآ??رینی پیت در اینجا بیشتر شبیه به نقشآ??رینیاش در قامت آن پدر سختگیر ??یلم «درخت زندگی/Tree of Life» است تا آن نقشآ??رینیاش در قالب آن ستوان اجتماعی و بذلهگوی ??یلم «حرامزادههای بیآبرو/Inglourious Basterds»، او همچنین باید بهجز الیسون، سه مرد جوان دیگر (با بازی «شیا لابو??»، «مایکل پنا» و «یان ب??رنتال») را در خط مقدم جبهه نگه دارد، روابط اعضای گروه با یکدیگر هم بیشتر از اینکه دوستانه باشد، خانوادگی است [اشاره به اینکه اعضای گروه همچون اعضای یک خانواده هستند]. پس از یک سکانس جذاب نبرد، که در آن نبرد سه تانک شرمن با چند تانک پَنز??ر و چند مسلسل در یک محیط جنگلی، و با حضور برد پیت که به آرامی دستورات لازمه را از پشت رادیو اعلام میکند، واردَدی (کاراتکتر «برد پیت») به اَلیسون دستور میدهد که از پشت به یک ا??سر اس اس که دستگیر شده شلیک کند، او ت??نگ را در دستش نگه میدارد، ماشه را میکشد، سرش را تکان میدهد و میبیند بدن آن مرد روی زمین است. واردَدی ??ریاد میزند"کارتو انجام بده".و اینگونه است که کارهایشان را برای هم توجیه میکنند، "بهترین کاری که تو عمرم انجام دادم"، آنها این حر?? را پس از هر نبرد، با دلسوزی اما با لب خندان به یکدیگر میگویند. در زمانهایی که جنگی در کار نیست، اَی??ر صحنههای آرامی را برایمان تدارک دیده است.در یک صحنهی غیرقابل تحمل [از نظر بار احساسی موجود در سکانس]، واردَدی و الیسون به یک خانه در روستایی بمباران شده وارد میشوند و زنی جوان را کنار پنجره میبینند، و برداشتی غیر قابل توصی?? از این سکانس میتوان داشت، وقتی که غذا، نوشیدنی و جای خواب به چند زن میدهند. آنها کار چندان عجیبی انجام نمیدهند، اما آنقدر حس ناشی از این سکانس عجیب است که میتوان آن را واقعی دانست، و شوکی بزرگ برای آنهاییست که وقتی از خانه برای تماشای ??یلم راه ا??تاده بودند، انتظار چنین صحنهای را نداشتند.??یلم اَی??ر، با تمامی صحنههای ترسناک اما قدرتمندش، ما را از سالن کوچک سینما به قلب جنگ میبرد تا آن را درک کنیم. «انتقام» ??یلم جدید دیوید اَی??ر است، محصول جدید این کارگردان در مسیر پیشر??ت که بسیار هم خوب است.??یلمهای قبلی او، همچون «پایان گشت/End of Watch»، «پادشاهان خیابانی/Street Kings» و «روز آموزش/Training Day» (البته او نویسندهی ??یلم آخر بوده است)، بیش از هرچیز روی زادگاه این کارگردان یعنی جنوب لسآنجلس مانور دادهاند، با وجود اینکه او در این اثر قلب جنگ جهانی دوم در اروپا را هد?? قرار داده، اما باز هم تم مختص به او یعنی رابطهای دوستانه که کم کم رنگ و بوی بدی به خود میگیرد اینجا هم بدون تغییر دوباره تکرار شده است. پیت نقش سرهنگ دان واردَدی کالیر را ای??ا میکند، ??رماندهی یک تانک ام4 ش??رمَن که علاوه بر اینکه مهمترین عضو آن گروه پنجن??ره است، بخشی از عملیات بزرگ حملهی مت??قین به برلین نیز هست.لقب آن تانک، که با رنگ س??ید برروی لولهی 76 میلیمتریاش حک شده، «انتقام» است، و این کلمه همچون بخشی غیرقابل تغییر تقریباً در تمامی صحنهها به چشم میخورد. منتقد: تاد مککارتی - امتیاز ۷ از ۱۰ (۳.۵ از ۵) «انتقام» یک ??یلم خوب و قوی دربارهی جنگ جهانی دوم است، نه چیزی بیشتر، نه چیزی کمتر.این ??یلم سهمگین و خشن است و داستانش نیز بهقدر ک??ایت غیر عادی است تا جذابیتش را تا انتها ح??ظ کند، این ??یلک یک ورژن مدرن از آن دست ??یلمهاییست که هالیوود آنها را هر ه??ته در دهه 40 و 50 تولید میکرد.امروز، و بهخاطر حضور ستارهای بهنام «برد پیت» در ??یلم که میتوانست بهجای نقش اصلی، یک نقش نمادین را ای??ا کند، به نظر میآید ??یلم قابل بررسیتر از گذشته است، البته کش دادن زیاد ??یلم که نوعی خودبزرگبینی بهشمار میرود، از جمله مشکلات غیرقابل چشمپوشی ??یلم است.اینکه آیا خانمها برای دیدن برد پیت در نقش یک سرباز سرد و خشن ص?? میبندند یا نه سوال بزرگیست، اما آقایان هیچ مشکلی برای دیدن این تصویر سخت و خشن از آخرین روزهای جنگ جهانی نخواهند داشت، ??یلمی که انتظار میرود تا در باکس آ??یس پاییز، سود خوبی را نصیب کمپانی سونی کند. «دیوید اَی??ر» که هم نویسنده است و هم کارگردان، و در نیروی دریایی خدمت میکرده، با زیرکی توانسته خودش را از ساخت ??یلمهای دزد و پلیسی که ??یلمنامهشان را نوشته یا گاهاً کارگردانی کرده (همچون «روز آموزش/Training Day»، «جوخهی ضد تروریست/S.W.A.T»، «آبی پررنگ/Dark Blue»، «اوقات تلخ/Harsh Times»، «پادشاهان خیابانی/Street Kings» و «پایان گشت/End of Watch») جدا کند و وحشیگریهای دراماتیک ??یلمهایش را به ??یلمی با موضوع آخرین نبرد زمینی مت??قین با نازیها تزریق کند. داستان دربارهی نبردهای گروهی است، و گروه اصلی یک گروه پنجن??ره بههدایت شخصیت برد پیت یعنی سرهنگ دان واردَدی کالیر است، واردَدی ??رماندهی یک تانک زرهپوش است که تجربهی نبرد در بسیاری از مناطق همچون آ??ریقا، بلژیک هلند را دارد و اکنون، در آوریل سال 1945، او به آلمان آمده، جایی که نازیها میدانند شکست خواهند خورد، اما میخواهند تا آخرین ن??س بجنگند. با مدل موهای جالب، که دورشان کوتاه شده ولی روی سر موها دست نخورده باقیمانده است -تقریباً شبیه به مدل موی آلمانیها در جنگ جهانی اول- واردَدی یک مرد سرسخت است و این را زمانی که شخصیت نورمن اَلیسون تازهوارد (با بازی «لوگان ل??رمَن») را تغییر میدهد، ثابت میکند.نورمن یک تایپیست جوان و نازک نارنجی است که به اشتباه به عنوان دستیار رانندهی تانک به میدان جنگ ??رستاده شدهاست.برای تغییر دادن او، واردَدی به او دستور میدهد تا از پشت به یک ا??سر اس اس دستگیر شده، شلیک کند، و این بهسختی تبدیل به اولین کاری میشود که او در مدت 24 ساعت حضورش در جنگ انجام میدهد. بقیهی سربازان مستقر در «انتقام»، تانک ام4 ش??رمَنی که نام مستعارش انتقام است و این نام برروی لولهاش نیز حک شده، عبارتنداز بوید سوان?? تیرانداز (با بازی «شیالابو??») که خشن اما مذهبی و مت??کر است، مهماترسان او گر??یدی ت??رَویس (با بازی «یان ب??رنتال»)، که یک روستایی نامرتب و شلخته است و از همان اوایل جنگ در منطقه حضور داشته، و ترینی گارسیا (با بازی «مایکل پنا») رانندهی تانک که یک آمریکایی-مکزیکی است و نوشیدنی الکلی هم زیاد مصر?? میکند.اَی??ر این بار هم مثل برخی دیگر از آثارش، شخصیتهایی را آ??ریده که از تیپهای مختل??اند، اما خوب هم پرداخته شدهاند، خصوصاً بوید، که شیا لابو?? توانسته بازی خوب و قدرتمندی را از خودش ارائه دهد که بهجرئت میتوان گ??ت بهترین نقشآ??رینی دوران بازیگریاش را ارائه داده است.شاید ??ضای جنگی برای او خوب بودهاند. عد از اینکه آمریکاییها یک شهر را تصر?? میکنند، نوبت به کمی استراحت میرسد.واردَدی، که بهخوبی به زبان آلمانی صحبت میکند، نورمن بیحال را زیر دستش میگیرد و بهسمت آپارتمانی زیبا که یک مادر (با بازی «آناماریا مارینکا») و دختر نوجوانش اما (با بازی«آلیشیا و??ن ریتبرگ») در آن ساکناند، میروند. به شکل عجیبی، آن زنان وحشتزده توسط واردَدی مورد احترام قرار میگیرند و واردَدی به آنها غذا میدهد.صحنهای که اول بهنظر میآید قرار است بهزودی به پایان برسد، ناگهان بسط مییابد و بیشتر به چیزی همچون یک سکانس طولانی و پیچیده تبدیل میشود که در آن نارضایتی از حکومت، برنامهی نامشخص، خطر پنهان، عشق، ترس پایانپذیر و -وقتی که بقیهی سربازان، بهخصوص گریدی غیرقابل کنترل به این گردهمایی ملحق میشوند- خشونت ناراحتکننده به چشم میخورد. در نهایت، یک میانپردهی تراژدیک و تند و تیز وجود دارد، بهترین قسمت ??یلم، که آسیبهای جنگ را -روحی، ??کری و جسمی- بدون واسطه و مراعات، به تصویر میکشد.اثر این صحنه در سکانسهای پس از آن هم مشهود است و بر آنها سایه ا??کنده است، صحنهای که واردَدی مجبور است برای اهدا?? یک کاپتان (با بازی «جیسون آیزاک» که لهجهی نیویورکی غلیظی دارد) دست به یک ماموریت که همچون خودکشی است بزند.این دستور آنقدر عجلهای صادر میشود که مشخص نیست چهچیزی آنقدر مهم است که انتقام و سه تانک دیگر باید به پشت خطهای دشمن یورش ببرند، آمریکاییها میدانند که در جنگ پیروز میشوند، پس ساختاری که برای ??رستادن نیروها به قلب دشمن و دلیل این کار چیده شده واضح و قابل قبول نیستند، ات??اقی که طی یک سکانس اکشن زیبا ات??اق میدهد. این بخش از درام ??یلم بیشترین شباهت را با ??یلم اسرائیلی «لبنان/Lebonan» اثر «ساموئل مائوز» دارد، ??یلمی که جزئیات سختی زندگی در مکانی اشغال شده برای سربازان را به تصویر کشید.اما ??ریادهای واردَدی و ا??رادش در چنان موقعیت غیرممکنی چندان حس دراماتیکی به مخاطب القا نمیکند، و عکسالعمل خویشتندارانهی واردَدی، در حالیکه احتمالاً از نظر ??یلسو??انه او به درک کا??ی از موقعیت پیش رویش رسیده، ممکن است باعث سوت??اهماتی شود و هرچه پیشتر بهدست آورده بود را به نابودی کشد. اما حتی اگر کاراکتر پیت آن حرکتش که کاملاً با علاقهی خودش همراه بود را ن??ی کند، او اینجا عالی است همچون ??ردی باتجربه که اخلاقش خشک است زیرا جنگ او را اینچنین ساخته است اما چیزی که مشخص است این است که او بیشک نقشآ??رینی خوبی را از خود ارائه داده است.به عنوان یک مبارز بیباک و شجاع و کسی که میتواند سربازانی پرمن??عت و کارآمد تربیت کند، او دقیقاً از آن دست ا??رادیست که شما آرزو دارید تا در جبههی خود داشته باشید، کسی که شما برای همرزم شدن با او اشتیاق خواهید داشت. به عنوان ??رد بیتجربهای که به اعماق جنگ ??رستاده شده است، ل??رمَن (با سابقهی حضور در آثاری چون «مزایای گوشهگیر بودن/Perks Of Being A Wallflower» و «نوح/Noah») نقش ??رد خوشایندی را ای??ا میکند که حتی طی یک روز، بهاندازهی تمام دوران تحصیلش از واردَدی میآموزد.بقیهی همرزمان واردَدی هم قدرتمند ظاهر شدهاند، و ممکن است مشکل باشد که تحت تاثیردختری که و??ن ریتربرگ (که اخیراً در یک ??یلم تلوزیونی آلمانی هم در نقش یک نوجوان ظاهر شده است) بهزیبایی نقش او را ای??ا کرده قرار نگیرند، او در تنها طی یک بعدازظهر بهشدت از نظر عاط??ی تحت تاثیر قرار میگیرد و او توانسته به خوبی نقشش را ای??ا کند. با ??یلمبرداری در لوکیشنهایی در انگلیس، انتقام طاهری خاموش اما زیبا دارد که نقش آب و هوا را بهخوبی نمایان میکند، زمان روز و وضعیتهای مختل??، همچنین ??یلم از بکارگیری آن حالت مستندگونهای که اَی??ر در ساخت «پایان گشت» بهکار برده بود دوری کرده است و ??یلمبردار ??یلم «رومن واسیانو??» هم وظی??هاش را بهخوبی انجام داده است.تانکها، لباسها و تجخیزات هم همگی حس خوبی از واقعیت را به مخاطب هدیه میدهند. منتقد: پیتر برادشاو - امتیاز ۶ از ۱۰ (۳.۰ از ۵) ??یلم جنگی «دیوید اَی??ر» با حضور «برد پیت» در نقش ??رماندهی یک تانک خاکستری که رهبری یک گروه پنج ن??ره را نیز برعهده دارد و بسیار نیز خشن و سرسخت بهنظر میرسد و در روز دی [روزی که مت??قین نیروهایشان را در ??رانسه پیاده کردند]، بخشی از گروهی بود که سعی در بهدست گر??تن کنترل آلمان را داشت، همراه است.آنها در دنیایی پر از درد صدای اعتراض را طنینانداز میکنند، و زمین به زمین و سنگر به سنگر با دشمن ??اشیستی که سعی در ح??ظ قلمرواش دارد، مبارزه میکنند.اتاقک کوچک و ??لزی تانک خانهی این مردان شده، و آنها آن تانک را اینطور نامگذاری کردهاند:"انتقام"، این کلمه روی لولهی تانک نیز حک شده است.این همان کاریست که آنها میخواهند در قبال دشمن، یا حتی خودشان انجام دهند. این ??یلم از هردو ??یلم «نجات سرباز رایان» اثر «استیون اسپیلبرگ» و «حرامزادههای بیآبرو/Inglourious Basterds» اثر «کوئینیتن تَرَنتینو» خصوصیاتی را به ارث برده است، هرچند که این ??یلمها کمتر از بازیهای کامپیوتری با موضوع جنگ جهانی همچون «ندای وظی??ه/Call of Duty» و «برادران همرزم/Brothers in Arms» نبردهای جنگ جهانی دوم را به تصویر میکشند. با خشونت ا??سارگسیختهی «انتقام»، این ??یلم خیلی مت??اوتتر از آثاری چون «پلی در دوردست/A Bridge Too Far» اثر «ریچارد آتنبرو» که تقریبا تمی مشابه با این ??یلم داشت است، اما «انتقام» از نظر دیدگاهش نسبت به سربازهای جنگ، نسبت به این ??یلم در جایگاه بالاتری قرار میگیرد. «انتقام» یک ??یلم اکشن قدرتمند است، تمامی عناصر لازم برای خلق اصری مناسب در این ژانر را بهخوبی کنار هم قرار میدهد اما هیچوقت هم به اثری تاثیرگذار تبدیل نمیشود و صر??اً یک اکشن خوب است، همچون ??یلم قبلی اَی??ر با نام «خرابکاری/Sabotage»، اما به ??یلمهای تاثیرگذارتر او همچون «پایان گشت/End of Watch» و «اوقات تلخ/Harsh Times» شباهت چندانی ندارد.این ??یلم کلیشههایی چون خوشنت ا??سارگسیخته را به تصویر میکشد و اوج ترسیمی که از واقعگرایی دارد، جاییست که سربازان با مردمی که شهرشان تصر?? شده در صلح و ص??ا یک وعده غذای معمولی میخورند.این سکانس بسیار احساسی است و در تاریخ، به اندازهی یک اسکناس 17 رایکزمارکی [رایزمارک تا 30 سال پیش واحد پول آلمان بود] واقعی است [جمله کنایی است، اسکناس 17 رایزمارکی وجود ندارد و منظور این است که چنین چیزی با وجود مسائل سیاسی آن زمان، غیرممکن بوده است]. برد پیت خودش در نقش یک ??رد پخته است، با نام مستعار واردَدی، او که یک ??رد کارکشته اما کم حر?? است در لشکرهای آ??ریقا و اروپا حضور داشته و با خوی آلمانیها آنقدری آشنایی دارد که بتواند بوی کینه و ن??رتی که در وجود نازیهاست را حس کند، و آنقدر در کشتن ا??سرهای اس اس مصمم است که نگذارد کار به جایی برسد که آنها به اسیران جنگی تبدیل شوند، که این استعارهای از تَرَنتینو و ??یلمش حرامزادههای بیآبرو است. گروهی که واردَدی آن را رهبری میکند متشکل از «سوآن» مذهبی با بازی «شیا لابو??»، «گردی» پرتلاش و خشن با بازی «یان ب??رنتال» (همان ب??رَد از ??یلم «گرگ والاستریت/Wolf of Wall Street»)، «گرودوی» صبور و خویشتندار با بازی «مایکل پنا»، و بالاخره عضو جدید و نگونبخت گروه با نام «نورمن»، با بازی بچگانه اما عالی «لوگان ل??رمَن» که واقعاً هم چهرهاش بچگانه به نظر میرسد. حضور نورمن در میان آنها بهخاطر یک اشتباه در کاغذبازیهای اداری است، او یک تایپیست است و در اداره کار میکند و هیچگونه آموزش نظامی هم ندیده است.بیک??ایتی نورمن ممکن است هر کسی را به کشتن دهد، اما نکتهای که باید بهیاد داشته باشید این است که نیروهای مت??قین توسط آلمانیها خلع سلاح شده و بسیاری از آنان نیز کشته شدهاند و هم با کمبود نیرو مواجهاند هم با کمبود اسلحه.حقیقت تلخی که این ا??راد باید با آن روبرو شوند این است که تمامیشان در راه به پیروزی رسیدن مت??قین، از بین خواهند ر??ت. اَی??ر توانسته به خوبی عذابی بیپایان که آمیزهای از دلزدگی بی حد و حصر و انتظار در جنگ، که با حسادت نسبت به همسنگران خود و در نهایت، جدال با آنها را به تصیر کشد، که با لحظاتی گاهاً ترسناک و گاهاً شاد همراه است. او ترسی ??راگیر از آلمانیها را به تصویر میکشد، آنها تمامی شهروندان یک روستا را به دار میآویزند تا برای بقیه درس عبرتی باشد، زنی که لینچ شده است [لینچ کردن یعنی کسی را بدون محاکمه به دار آویختن] بر روی گردنش حک شده "من نمیخواهم به ??رزندانم اجازهی جنگیدن دهم".آلمانیها همه را به خدمتگذاران نظامی تبدیل کردهاند، و سکانس نیشداری هم وجود دارد که پس از پیروزی نسبی در یک شهر، مردان واردَدی با دستان خالی به مبارزه با دشمنان میپردازند. مشکلات با کاراکتر ل??رمَن یعنی نورمن آغاز میشود، و رابطهی او با واردَدی.ما همه میدانیم در جنگ چه بر سر پسران ترسو میآید، و چگونه شخصیتشان تغییر میکند.شخصیت پیت بهشدت خواهان این است که او را تغییر دهد، از طریق راههای مختل??.اما وقتی آمیزهای از خشونت بسیار با دلربایی نورمن از شهروندان مونث به نمایش در میآید، متوحه میشویم چهقدر این کار که اصلاً نباید انجام میشد، خام انجام شده است در نهایت مظلومگرایی ??یلم هم به چشم میآید، و مردان خجالتی پیت بهنظر میرسد که از روستاهای آمریکایی بهعنوان پناهگاههای خودشان است??اده میکنند، در حالیکه منطقی است که آلمانیها از این موقعیت اس??اده کنند.اَی??ر به ??یلمش انرژی و حرارتی را داده که بیشتر برای بازیهای کامپیوتری است??اده میشود و از این نظر ??یلم همچون نیمهی دیگر یک بازی کامپیوتری است، اما این کا??ی نیست. منتقد: اریک کان - امتیاز ۵ از ۱۰ (۲.۰ از ۴) ماجراهای «انتقام/Fury» در آوریل سال 1945 رقم میخورد، زمانی که مت??قین به کار آلمان نازی خاتمه دادند، اما داستان ??یلم به اندازهی رویداد واقعیاش خوب نیست، داستانی که تانکها را بهعنوان هستهی داستان قرار داده است.??یلم عجولانه و نظامی «دیوید اَی??ر» با بازی «برد پیت» که ظاهراً درام است اندوختهای از خاطرات جنگ را دارد و مدام از آن است??اده میکند، اما اَی??ر این ماموریت را واو به واو به تصویر کشیده که سریع هم اثرش را از دست میدهد. نقاط ضع?? «انتقام» خیلی زود نمایان میشوند، زمانیکه یکی از سکانسها یک سرباز نازی سوار بر یک اسب را نمایش میدهند که در ??ضایی مهآلود، درحال عبور از میان آهنپارههای تانکهای آمریکایی است.بیرون از مه ناگهان سرهنگ دان واردَدی کالیر (با بازی برد پیت) با چاقویی به سمت او حملهور میشود.این صحنه، مثل خیلی از صحنههایی که بعداً به نمایش درمیآیند، از نظر کی??ی بسیار بد و متناقض است، درحالیکه به مخاطب احساس پوچی القا میکنند.این صحنهها میگویند جنگ همچون جهنم است.اما آیا ??یلم چیز جدیدی نیز برای عرضه دارد؟ علیرغم مدت زمان 134 دقیقهای، «انتقام» هیپگاه به سوال داده شده جوابی نمیدهد.واردَدی که به اسیر کردن دشمن اعتقادی ندارد، با بازگشت با تانکَش -که روی لولهاش نام ??یلم نیز حک شده است- به سرعت احساسش آشکار میشود، شاید جنگ رو به پایان باشد، اما او هنوز هم به عنوان جزئی از آن، درون آن باقی مانده است.با آماده شدن تانک، او و دیگر یارانش نیز آماده میشوند، که شامل بوید بیب??ل سوان (با بازی «شیا لابو??» که اینجا سبیل دارد)، ترینی گوردو گارسیا (با بازی «مایکل پنا»)، گرَدی تراویس (با بازی «یان ب??رنتال»)، و سرهنگ مایلز (با بازی «اسکات ایستوود») میشود.از یک پایگاه نزدیک، واردَدی برای تحویل گر??تن رانندهی جدید تیم ??راخوانده شده است، نورمن کوب الیسون لاغر و نحی?? (با بازی «لوگان ل??رمَن»).به عنوان اولین دستور بیرحمانهای که به نورمن جوان داده میشود، او باید یک اسیر نازی را بکشد، در نهایت، واردَدی به او کمی آسان میگیرد. کی??یت نه چندان قابل قبول این ??یلم با طراحی بیپردهی شخصیتهایش ادامه مییابد، واردَدی با اهدا?? مبهمش، مثلاً او جنگجوی استعمارطلب است، که میخواهد الیسون تازهوارد که به اصول اخلاقی خاصی پایبند است را به یک ماشین کشتار تبدیل کند، الیسونی که در اولین قدم همچون وقتی که قرار است بمیرد، میترسد. مسیر ??یلم با ماجراهای الیسون در یک دنیای ظالم با خشونت ا??سارگسیخته پر شده است.نقطهی قوت ??یلم این است که اَی??ر بر خلا?? بسیاری دیگر از ??یلمسازان که ??یلمهایشان دربارهی جنگ جهانی دوم را با خشونت و واقعگرایی حداقلی میسازند، این ??یلم را با خشونت و واقعگرایی زیادی ساخته است. علیرغم نقشآ??رینی پر سر و صدا و خوب برد پیت، ستارهی واقعی «انتقام» ??یلمبردارش «رومَن واسیونو??» است.جلوههای خاکستری رنگی که او در ??یلمبرداری ??یلم بهکار برده در واقعیتر شدن جو و داستان ??یلم تاثیر بسزایی داشته است، که مناظر زیادی که ویرانه شدهاند را نیز به زیبایی شامل میشوند.طرز امپرسیونیستی ??یلمبرداری ??یلم در پایان بهشدت دیدنی میشود، جایی که یک نبرد نهایی میان چند تانک آمریکایی و هزاران تانک نازی صورت میگیرد. اما جلوههای بصری خوب یا شخصیتپردازی مناسب به تنهایی هچگاه یک اثر را به درجهای عالی نمیرسانند.ر یک سکانس طولانی که برد پیت و ل??رمَن با مهربانی همراه با چند زن که از بمباران شهرشان زنده ماندهاند شام میخورند، اَی??ر به زیبایی سختی پیدا کردن آرامش در یک موقعیت بد و دشوار را به تصویر میکشد. آن سکانس پتانسیل خوبی دارد، اما زیادی طولانی است، و به نظر میآید زیادی سعی در این دارد که مخاطبان آن را جدی بگیرند.و این مشکل «انتقام» در مجموع است، اینکه هر صحنهای که در این ??یلم در واقعیت قابل رخ دادن است، زیادی طولانی است. البته، «انتقام» برای واقعگرایی ساخته نشده، و اَی??ر هم هیچگاه از آن دست ??یلمسازانی نبوده که به مکتب ناتورالیسم علاقه داشته باشد.??یلمهای او از اکشن م??رط و مکالماتی که نظرات مختل?? را سریع و معمولاً با دعوا شامل میشوند بهره میجویند.همچون ??یلم درام پلیسی «پایان گشت» یا ??یلم هیجانی «خرابکاری»، کارگردان تلاشی قابل توجه برای ترسیم اکوسیستم بیپروایانهی سربازها داشته است [منظور ??داکاری آنهاست].اما ??یلمنامهی پراشکال و نهچندان هوشمندانهی او هیچگاه این ??یلم را به آن جایگاهی که او انتظار داشته نخواهد رساند.در عوض، دیالوگها طوری نوشته شدهاند که به حساسیت سربازان نسبت به جنگا??روزی تاکید شده است."این یه تانک آمریکاییه"، واردَدی این جمله را وقتی که یکی از سربازان اسپانیایی حر?? میزند، ??ریاد میزند."ما آمریکایی حر?? میزنیم!" البته، ??یلم از جلوههای جنگی و گزا??ش برای جبران دیگر نقصهایش است??اده میکند. درهرحال «انتقام» از نظر تیم بازیگری در سطح خوبی قرار دارد و میتوان در آن نقشآ??رینیهای بیادماندنی را هم دید.نقشآ??رینی بسیارخوب شیا لابو?? نقشآ??رینیهای دیگرش را تحتالشعاع قرار میدهد، در حالیکه پنا و ب??رنتال بازیشان اندکی کلیشهای جلوه میکند.ل??رمَن هم برای اینگونه نقشها بازیگری کارآمد بهشمار میرود، هرچند شخصیت لوسش چیز جدیدی برای عرضه ندارد. در اصل، ??یلم به اثر «کوئینتین تَرَنتینو» در باب جنگ جهانی دوم یعنی «حرامزادههای بیآبرو/Inglourious Basterds» شباهت دارد، که برد پیت در آن اثر هم نقش یک سرهنگ ستیزهگر را بر عهده داشت.بار دیگر، برخی از شخصیتها یهودی هستند.اما در حالی که «انتقام» مردانش را خشمگین نشان میدهد، آن طعنههای ??یلم تَرَنتینو را کم اهمیت میداند."به اندازهی کا??ی ک??شتی؟"، واردَدی از آخرین عضو گروهش میپرسد."بالاخره انجامش میدی!"، واردَدی بطور غیر قابل توجیهی میخواهد نقش یک مرشد را برای الیسون ای??ا کند، مثلاً میگوید: "ایدهها صلحآمیزند.اما تاریخ خشن است.".این روند طوری ادامه مییابد که مخاطب تصور میکند اَی??ر در حال التماس کردن او برای توجه به این روند است. کارگردان با بهوجود آوردن حس تنگنا ترسی [ترسی که از مکانهای تنگ در برخی ا??راد وجود دارد] در صحنههای درون تانک توانسته نقص دیگر ویژگیهای خام یا گاهاً نابجای ??یلم را کمی کمرنگتر کند، سکانسهایی که استعارهای حقیقی از حسی که در مکانهای خیلی تنگ به سراغ انسان میآید را ترسیم میکند.اما هرکسی که با ??یلم اسرائیلی «لبنان/Lebonan» که آن هم وقایعش در یک تانک اسرائیلی رقم میخورد آشنا است، خواهد داسنت که این استعاره تنها زمانی بهکار خواهد آمد که ??رد خود در آن موقعیت قرار گر??ته باشد.«انتقام» از آن دست ??یلمهایی نیست که بتواند با دگرگونیهای ذهنی شخصیتهایش مو??قتر شود. شعلههای آتشی که از تانکهای نابود شده یا سربازهای کشته شده در سنگرها بلند میشود نمیتواند به ??یلم کمکی کند اما به روشن شدن وقایعی ناگوار کمک میکند.اما زیادهروی در به تصویر کشیدن این زشتیها مخاطب را خسته میکند.«انتقام» برای میخکوب کردن مخاطبان ساخته شده بود اما خودش به همان سرنوشتی دچار است که چندان هم غیرمنتظره نبود. *منبع:وبسایت نقد ??ارسی* Edited October 19, 2014 by generalzh0 Link to comment Share on other sites More sharing options...
Recommended Posts
Please sign in to comment
You will be able to leave a comment after signing in
Sign In Now