saeed kratos Posted August 14, 2014 Share Posted August 14, 2014 از هنگامی که در ??روردین 1376، با کش?? نخستین مقتول در نزدیکی دهکده المپیک، تا مرداد همان سال که قاتل به روی چوبه دار ر??ت، یک ماجرا و یک نام مردم تهران را به هراس انداخته بود: «خ??اش شب» و ماجرای قتلهای زنجیرهای پایتخت. رضا خوشروی، با نامهای مستعار «عبدالله عبدالرحمن» یا «مراد نادری» که به ستار هم معرو?? بود، تابستان سال 1376 را به تابستانی غمبار برای پایتختنشینها بدل کرد. او متولد یکم آذر 1343 در ??اروج استان خراسان بود. خ??اش شب در جریان قتلهای زنجیرهای خود، 9 زن به نامهای توان نظری، عهدیه، الهه همتینژاد، اعظم ثابتنژاد و دخترش منیره قهوهچی، پرند پرچمی و قدمخیر جهان??ر را به قتل رساند. اگر بعضی از طعمههای او به هر ترتیبی نمیتوانستند از چنگ او بگزیرند این آمار مطمئنا بیش تر از این عدد میشد. او پیش از آنکه خ??اش شبهای تهران شود یک بار هم برای آدمربایی و آزار زنان دستگیر شده بود اما پیش از انجام محاکمه توانسته بود ??رار کند. در سال 1371، او با همدستی جوانی به نام «علی کریمی» که او را اغ??ال کرده بود، زنان را سوار میکردند و پس از دزدی اموال و جواهراتشان رها میکردند. به این شیوه که کریمی با پوششی زنانه روی صندلی عقب مینشست و اعتماد مسا??ران را جلب میکرد. اما پس از آنکه یکی از دختران مشخصات خودروی سارقان را به نیروی انتظامی داد عرصه بر آنها تنگ شد. ظهر یکی از روزهای پاییز همان سال، خودرو از سوی نیروهای انتظامی در منطقه شهرزیبا شناسایی شد. ماموران به تعقیب خودرو پرداختند و پس از چند تیراندازی که به زخمی شدن ستار نادری و البته مرگ یک عابر پیاده انجامید، سرنشینان خودرو را دستگیر کردند. او پس از دستگیری مو??ق به ??رار شد، هرچند علی کریمی طبق جرایمش به مجازات اعدام محکوم شد. سرانجام زنجیره آدمکشیهای خ??اش شب با ا??تادن در دام بسیجیان پایگاه مقاومت شهید نظری در غرب تهران، قطع شد. شب پنجشنبه نوزدهم تیر 1376 بود که بسیجیان منطقه عملیاتی پونک در گشت شبانه خود متوجه مردی شدند که بهتنهایی در بوستان شهری پونک دراز کشیده بود. وقتی از او پرسیدند که این موقع شب در بوستان چه میکند پاسخ داد: «خانهام در سه راه آذری است. برای خرید از ??روشگاه شهروند آمده بودم که حالم خراب شد. به خانه یکی ارر دوستانم که در پونک همین نزدئیکیها است ر??تم که شب را در آنجا بمانم اما کسی در خانه نبود و ناچار شدم به این بوستان بیایم و استراحت کنم.» او خود را جبار رحمتی و اهل مشهد معر??ی کرده بود. پس از تذکر نیروهای بسیج بوستان را ترک کرد. اما پس ازگذشت دو ساعت، نیروهای بسیج مرد را دوباره در همان حوالی پیدا کردند. وقتی از او پرسیدند که هنوز اینجایی و چه کار میکنی، پاسخ داد که «برگشتم به خانه دوستم بروم.» بسیجیها از او خواستند که خانه دوستش را نشان دهد. بعد از اینکه چند دقیقهای آنها را معطل کرد و در خیابانها گرداند، نیروها پس بردند که دوستی در کار نیست. بلا??اصله او را به پایگاه بسیج منتقل کردند. پس از بازجویی و ت??تیش بدنی مرد ناشناس یک دسته کلید و سوییچ خودرو در جیبش پیدا کردند. پس از گشت در منطقه خودروی س??یدی را پیدا کردند که به کلید جیب مرد میخورد. خودرویی که سرقتی بود. با این حال نیروهای بسیج از جریانات اخیر باخبر نبودند. نیروی انتظامی اطلاعی به آنها نداده بود. نیروهای بسیج پس از چند روز از تحویل خ??اش شب و اعلام هویت اصلی او تازه دریا??ته بودند که چه تبهکار خطرناکی را دستگیر کردهاند. بسیجیان پس از شک کردن به خ??اش شب، بدون اینکه این قاتل خطرناک را بشناسند، دستگیرش کردند. در آغاز نیروهای انتظامی ??کر میکردند که خ??اش شب، شخصی است به نام عبدالرحمن عبدالله و از اتباع ا??غانی. تیمسار ابوال??تحی در گ??تگویی با شبکه تهران این مطلب را اعلام کرد. ا??غانی جلوهدادن قاتل شبهای تهران، هر لحظه ممکن بود که جو کاذبی در شهر و یا کشور علیه اتباع ا??غانی ایجاد کند و به جنایات و تبهکاریهای جدیدی بینجامد. شرایط به نحوی بود که برخی ا??غانیها از ر??تن به سر کار یا ??رستادن ??رزندانشان به مدارس جلوگیری میکردند. البته همه اینها به این دلیل بود که خ??اش شب خود را ا??غانی معر??ی کرده بود. کار به جایی رسید که سرتیپ ابوال??تحی گ??ت: «باید تمامی ا??غانان غیرمجاز جمعآوری شوند و کسانی که به صورت غیرقانونی وارد کشور شدهاند، اخراج شوند. تا اینکه یک نوجوان 16 ساله تهرانی به نام محمد، توانست خ??اش شبهای تهران را شناسایی کند. او پس از شناسایی قاتل و معر??ی نام واقعی او به پلیس، گ??ت: «وقتی چهره مرد جنایتکار را در ایران و تلویزیون دیدم، بلا??اصله او را شناختم چون برادرش در نزدیکی خانه ما بود، برادرش در خیابان طرشت صاحب یک آرایشگاه است و همیشه خ??اش شب به این آرایشگاه ر??ت و آمد میکرد. بلا??اصه قضیه را با خانوادهام مطرح کردم و با کمک آنها جریان را به ماموران انتظامی خبر دادیم. هر موقع به آرایشگاه برادرش «رضا خوشروی کوران کردیه» می ر??تم، خود «مرد تبهکار» را در آنجا میدیدم. خ??اش شب برای آخرین بار که به مغازه برادرش آمد، یک شلوار لی ابیرنگ و کاپشن مشکی به تن داشت و یک کی?? سامسونت هم به دست گر??ته بود. تا آنجا که اطلاع دارم، اسمش غلامرضا و اهل قوچان است و خ??اش شب گاهی با من صحبت میکرد. او میگ??ت حدود چهارسال در آلمان بوده است و طوری حر?? میزد که گویی ??ارسی را ??راموش کرده است.» او ا??زود: «شب گذشته ماموران آگاهی به مغازه رضا خوشروی کوران (برادر خ??اش شب) ر??تند و ابتدا او را و سپس همسرش را در خانه بازداشت کردند.» نخستین تصویری که از خ??اش شب منتشر شد او را شبیه به ا??غانیها نشان میداد (تصویر راست)؛ سردار ابوال??تحی، ??رمانده نظامی وقت تهران که بعدها در سانحه سقوط بالگرد در شیراز به درجه ر??یع شهادت رسید (تصویر چپ). در این باره صاحبخانه رضا خوشروی (برادر خ??اش شب) به خبرنگار ایران میگوید: «حدود 5 ماه پیش برای اجاره خانهام آمد و خودش را ارایشگر به من معر??ی کرد و من هم طبقه زیرزمین خانهام را با گر??تن 700 هزار تومان ودیعه با ماهی 5 هزار تومان به او اجاره دادم تا اینکه بعد از عید متوجه شدم یک مرد شیکپوش هرازگاهی به خانه آنها میآید. آخرین بار حدود یک ماه پیش بود که این مرد (خ??اش شب) که بعدا ??همیدم برادر او است با یک سرو وضع خوب و یک کی?? سامسونت در دست به خانهشان آمد. به رضا مستاجرم اعتراض کردم که این مرد کی هست که مرتب به خانه شما میآید؟ او به من گ??ت: غلامرضا برادر من است که اخیرا از آلمان به ایران آمده است. او خودش خانهای در تجریش دارد و برای سرکشی پیش ما میآید. وقتی آنها به خانهمان به عنوان مستاجر اثاث آوردند، وضع مالی خوبی نداشتند ولی این اواخر زندگیشان تغییر کرد و آنها مرتب وسایل جدیدی به زندگیشان اضا??ه میکردند تا اینکه همسرم به من گ??ت عکس غلامرضا برادر مستاجرمان را در تلویزیون نشان دادهاند. ولی من باور نکردم چون آنها آدمهای ساکتی به نظر میرسیدند و ما ??کر نمیکردیم که برادر مستاجرمان خ??اش شبهای تهران باشد.» خ??اش شب، در روبروی آرایشگاه، در یکی از شعبات بانک در طرشت دو حساب پسانداز و جاری باز کرده بود و پولهای خود را از آن طریق به قوچان حواله میکرد. خیلی زود کارمندان بانک و حتی کسبه محل، او را شناختند. برخی از آشنایان و همسایگان آرایشگاه رضا، برادر خ??اش شب که او بسیار به آنجا سر میزد، خاطرات جالبی از او نقل میکنند. یکی از این راویان میگوید: «چندبار از غلامرضا درباره کارش پرسیدم که گ??ت «من معلم انگلیسی هستم ودر یک موسسه آموزش زبان انگلیسی واقع در تجریش درس میدهم و ضمنا با یک شرکت بازرگانی هم به عنوان مترجم همکاری میکنم.» من و چند ن??ر بچه محلها که تحت تاثیر حر??های خ??اش شب قرار گر??ته بودیم از او خواستیم که به ما هم انگلیسی یاد بدهد و او هم پذیر??ت ولی پس از سه جلسه متوجه شدیم که او اصلا انگلیسی بلد نیست.» روز یکشنبه، 22 تیر 1376، شبکه تهران گ??تگویی با خ??اش شب انجام داد که از برنامه «درشهر» پخش شد. خ??اش شب در این گ??تگو به نکات جالبی اشاره کرد. او درباره نخستین مقتولان خود گ??ت: «اولی را ساعت نه ونیم یا ده شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم به داخل ??رعی پیچیدم. او که متوجه قضیه شده بود، در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم. دومی خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم. البته صبح زود بود. وقتی به سمت سرازیری ر??تم، پیچیدم به سمت ??رعی، خانم مسا??ر ??همید، داد و ??ریاد کرد و با من درگیر شد. کمی که جلوتر ر??تم، ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.» او درباره مقتول سوم و چهارم خود هم گ??ت: «صبح زود خانمی را رد شهرک غرب سوار رکدم. پس از طی مسا??تی به سمت ??رعی پیچیدم و به طر?? جاده خاکی ر??تم. خانم مسا??ر گ??ت: کجا میروی؟ و با من بگو مگو کرد. بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم. ساعت نه و نیم الی ده شب بود که از طر?? مینیسیتی به طر?? بالا میر??تم. در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود. او را سوار کردم و پس از طی مسا??تی، تغییر مسیر دادم و ه طر?? ??رعی خیابان ر??تم که دختر داد و ??ریاد کرد. از او خواستم داد نزند ولی او جیغ میکشید و دست و پا میزد. جلوتر ر??تم به جای مناسبتر، یعنی انتهای مینیسیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم. بعد جنازهاش را اطرا?? ولنجک-اوین انداختم و آتش زدم.» خ??اش شب در دادگاه خ??اش شب در این گ??تگو گ??ت که وسایل مقتولان را در بازار می??روخته. او اعترا?? کرد که چهارسال پیش هم به جرم آدمربایی و آزار دختران محکوم شده است. او در پاسخ به علت آدمکشیهایش گ??ت: دلیل بخصوصی نمیتوانم تعری?? بکنم... یک ه??ته اعصابم خراب بود. دست خودم نبود. تشنج به من دست میداد. همهاش توی ??کر بودم.» دادگاه رسیدگی به جرایم غلامرضا خوشروی، خیلی زود برگزار شد. این دادگاه که جز در دادرسی جرایم منا??ی ع??ت عمومی علنی برگزار شد، به یکی از جنجالیترین و تأثربارترین دادگاههای ایران بدل شد.خانوادههای مقتولان در دادگاه حضور داشتند و جمعیت بسیاری هم پشت درهای دادگاه حضور مییا??تند. غلامرضا خوشروی در 22 مرداد 1376 بلا??اصله پس از تحمل 214 ضربه شلاق، اعدام شد. هنگام زدن ضربههای شلاق به دست اولیای دم، یکی از زنان حاضر در جمع ??ریاد میزد که «وقتی داشتی با چاقو تن دخترم را تکهتکه میکردی به ??کر این روزها هم بودی؟» Link to comment Share on other sites More sharing options...
amiashkani Posted August 14, 2014 Share Posted August 14, 2014 واقعا خاطره تلخی بود یادمه که دادگاهشو از تلویزیون پخش میکردن اون موقع چقدر سرو صدا کرد حالا جالبه که ??قط 9 ن??ر رو کشته بود در حالی که بعدکسانی بودند که تعداد کسای بیشتری رو کشتن مثل اون قاتل مشهدی که ادعا میکرد زنای خیابانی رو میکشه ??کر کنم اگر درست یادم باشه بیشتر از 30 ن??ر رو کشته بود ولی اینقدر سرو صدا نکرد ??کر کنم برای اینه که داره برامون عادی میشه Link to comment Share on other sites More sharing options...
datis Posted August 14, 2014 Share Posted August 14, 2014 واقعا خاطره تلخی بود یادمه که دادگاهشو از تلویزیون پخش میکردن اون موقع چقدر سرو صدا کرد حالا جالبه که ??قط 9 ن??ر رو کشته بود در حالی که بعدکسانی بودند که تعداد کسای بیشتری رو کشتن مثل اون قاتل مشهدی که ادعا میکرد زنای خیابانی رو میکشه ??کر کنم اگر درست یادم باشه بیشتر از 30 ن??ر رو کشته بود ولی اینقدر سرو صدا نکرد ??کر کنم برای اینه که داره برامون عادی میشه اون قاتل مشهدی ر??تن با خانوادش صحبت کردن کل خانواده از کاری که کرده بود راضی بودن میگ??تن با کاراش داشته اسلام رو زنده نگه میداشته و امر به معرو?? و نهی از منکر میکرده بچه هاش باباش مامانش زنش همه کارشو تاید میکردن و میگ??تن اعدامش کنن شهید حساب میشه و میره به بهشت حالا یه مدت دیگه پسرش هوس بهشت میکنه و راه پدر رو ادامه میده..واسه اینم زیاد سرو صداشو در نیاوردن که اسم اسلام و دین داخل ماجرا بود Link to comment Share on other sites More sharing options...
saeed kratos Posted August 14, 2014 Author Share Posted August 14, 2014 اون قاتل مشهدی ر??تن با خانوادش صحبت کردن کل خانواده از کاری که کرده بود راضی بودن میگ??تن با کاراش داشته اسلام رو زنده نگه میداشته و امر به معرو?? و نهی از منکر میکرده بچه هاش باباش مامانش زنش همه کارشو تاید میکردن و میگ??تن اعدامش کنن شهید حساب میشه و میره به بهشت حالا یه مدت دیگه پسرش هوس بهشت میکنه و راه پدر رو ادامه میده..واسه اینم زیاد سرو صداشو در نیاوردن که اسم اسلام و دین داخل ماجرا بود احسنت به ذهن روشن و ??کر بازی که داری.کم پیش میاد یکی اینجوری عمق قضیه رو ببینه و از این زاویه نگاه کنه.دقیقا اومدم بنویسم که دیدم تو نوشتی.اره داداش قضیه دین و ... بود. Link to comment Share on other sites More sharing options...
amirfathi Posted August 15, 2014 Share Posted August 15, 2014 قبول دارین تو این دوران نا امن این جور آدما خورده خلا??کارن ؟ اون موقع کل ایران شناختنش ولی الان اونقدر زیاد شدن کسی نمیشناسه اونموقع سه هزار میلیاردی نبود که سرمون و باهاش گرم کنن ........:sad: Link to comment Share on other sites More sharing options...
Recommended Posts
Please sign in to comment
You will be able to leave a comment after signing in
Sign In Now