saeed kratos Posted August 8, 2014 Share Posted August 8, 2014 «??کر میکردم اعتقاد ما باعث میشه همهی این جنگ و جدلها خاتمه پیدا کنه. اگه ??قط جرأت اینو داشتم که به خودم بگم تو این دنیا به اندازهی کا??ی دیدم و تجربه کردم، وظی??همو انجام دادم. بعد از اون، هیچ ا??تخاری بالاتر از جنگیدن برای پیدا کردن حقیقت وجود نداره.» - الطائر به پسرش دارمین، حین جنگ مصیا??، ۱۲۵۷ قبل از هرچیز، باید اشاره کنیم که این مقاله تقریباً تمام نقاط تاریک و مبهم داستان نسخهی اول بازی Assassin’s Creed را پوشش داده و روشن کرده است، مطالعهی آن تا انتها به کسانی که علاوه بر خود شخصیت الطائر، در مورد داستان هم دچار ابهام شده بودند توصیه میشود.الطائر ابن لااحد (۱۲۵۷ – ۱۱۶۵) متولد سوریه، استاد اساسینهاست. او از ۲۶ سالگی تا آخر عمرش به اساسینها خدمت کرده و دستآوردهای بسیار بزرگی داشته که به عنوان میراث برای نسلهای بعد از خود به جا گذاشته است. رهبری او باعث گسترش آوازهی اساسینها در دوران کهن شده و تأثیری که از خود به جا گذاشته انکار ناپذیر است.او که از کودکی در میان اساسینها رشد کرده و بزرگ شده است، به سرعت تمام ??وت و ??نهای آنان را میآموزد و در ۲۴ سالگی به مقام استادی میرسد. اما این مقام چندان دوام نمیآورد، چرا که در یکی از مأموریتهای بسیار مهمی که به او محول شده بود شکست میخورد. این شکست باعث حملهی نیروهای تمپلار به شهر مصیا?? میشود و الطائر را هم از درجهی استادی به پایینترین درجه میکشاند.اما الطائر کسی نیست که به این راحتیها روحیهی خود را ببازد. او از اول شروع میکند و با مأموریتی بسیار بزرگتر دوباره به بالاترین درجه میرسد، رهبری تمام اساسینها را به عهده میگیرد و جمع برادری آنها را در جهتی جدید راهنمایی میکند. با در دست داشتن سیب بهشتی، الطائر روند زندگی یارانش را تغییر داد و به قدرتی بزرگ در جهتی مثبت دست پیدا کرد که در تمام سرزمینها شناخته شده بود. او جزئیات کارها و دستاوردهای خود را در دستنوشتههای به نام Codex به صورت رمزگذاریشده مینوشت. بیوگرا??ی Altair سالهای اولیهی زندگیالطائر از مادری مسیحی و پدری مسلمان متولد شد که هر دو اساسین بودند. مادر او در هنگام تولدش ??وت کرد و پدرش هم به جرم قتل اعدام شد. کسی که پدر الطائر را لو داده بود، احمد صو??یان نام داشت که البته از این کار خود به شدت پشیمان شده بود، طوری که حتی بدون خبر دادن به الطائر جوان و عذرخواهی کردن از او، دست به خودکشی زد.الطائر در این زمان ۱۱ سال سن داشت و حالا که یتیم شده بود، دنبال کسی بود که از او حمایت کند. او که از جزئیات مرگ پدرش اطلاع نداشت، با پسر احمد دوست شده بود و دوران کودکی خود را با او گذراند. المعلم در اینجا نقش خانوادهی الطائر را بازی میکند. الطائر پیش او میرود و چون از پدرش محبتی ندیده بود، به المعلم علاقه پیدا میکند و او را مانند پدر خود میبیند. ا??سوس که محبتی که المعلم به او نشان میداد تنها از روی سیاستهای خاصش بود و الطائر این را نمی??همید.شکست سنگینبعد از گذشت سال در کنار المعلم و دیگر اعضای گروه برادری اساسینها، الطائر به بالاترین مقام رسید و حالا باید برای کارهای بزرگتر قدم برمیداشت. سال ۱۱۹۱ بود که به الطائر، مالک و کَدار – از اساسینهای گروه برادری – مأموریتی مهم محول شد. المعلم از آنها خواست که شیئی را از معبد سلیمان برای او بیاورند. در حین این عملیات الطائر که بامهارت ولی بیتجربه بود، دو اصل از عقاید اساسینها را زیر پا گذاشت. اما او اخطار یاران خود را نادیده گر??ت و به پیشروی خود به عنوان یک اساسین ادامه داد. در این بین او بزرگترین دشمن اساسینها را دید، رابرت دیسابل. الطائر مغرور سومین اصل را نیز زیر پا میگذارد و جان گروه برادری را برای کشتن دیسابل به خطر میاندازد.البته که او مو??ق نمیشود. دیسابل که در آن زمان استاد تمپلارها بود به راحتی الطائر را شکست میدهد. الطائر دو یار خود را تنها میگذارد و به مصیا??، پیش المعلم باز میگردد تا خبر شکست را بدهد. رئو??، یکی از اساسینها در مصیا?? منتظر است تا خبرهای خوش بشنود. اما قبل از اینکه الطائر لب به سخن بگشاید مالک را میبینند که به طر?? قلعهی مصیا?? میآید، شیء گرانبها را در دست دارد اما تنهاست. او سر الطائر داد میزند که مسئول مرگ کَدار است. قبل از اینکه کسی بخواهد کاری کند، تمپلارها به مصیا?? حمله میکنند. الطائر و دیگر اساسینها از شهر و روستای خود د??اع میکنند اما شمار تمپلارها بسیار بیشتر است. الطائر که خود را مقصر همهی این ات??اقات میداند به چارهای میاندیشد تا تپلارها را از آنجا دور کند. او از برج قلعه بالا میرود و الوارهای درختان را بر سر تمپلارها خالی میکند، درست قبل از اینکه آنها وارد مقر اصلی اساسینها شوند.الطائر نه تنها در مأموریت خود مو??ق نشد، بلکه هر سه اصل یک اساسین را شکست، یک اساسین را به کشتن داد و باعث مرگ بسیاری از شهرواندان مصیا?? شد. همهی اینها باعث شد المعلم نشان استادی را از او بگیرد و حتی او را یک خائن بنامد. المعلم این حکم را جلوی تمام اساسینها صادر کرد و درست بعد از آن، خنجری در پهلوی الطائر ??رو کرد. المعلم ??رصت دوبارهای به الطائر داد بعد از بیداد شدن از خواب?? مرگ، الطائر علت زنده ماندن خود را از المعلم پرسید. المعلم که هیچوقت به صورت صریح و مستقیم صحبت نمیکرد، تنها در جواب گ??ت: «تو ??قط چیزی را میبینی که من میخواهم ببینی.» پس از آن تمام تجهیزات و اسلحههای الطائر را از او گر??ت اما گ??ت ??رصتی دوباره به او خواهد داد. الطائر که از ص??ر شروع کرده بود، باید خائنی که راه را برای تمپلارها به مصیا?? باز کرده بود پیدا کرده و تحویل المعلم میداد. اینبار مو??ق شد و اصلیتری اسلحهی خود یعنی تیغ پنهان را پس گر??ت.المعلم پیشنهاد بسیار مهمی به الطائر میکند: «۹ ن??ر را بکش و خودت را نجات بده.» او این پیشنهاد را در ازای زنده نگه داشتن الطائر و بازگرداندن او به مقام استادی داد. المعلم در توضیح این مأموریت میگوید: «این ۹ ن??ر باید از بین بروند. آنها آغازکنندهی جنگ هستند، سرزمینها را ویران میکنند و مردم را غارت. پیدایشان کن و از بین ببرشان. در این صورت، صلح و آرامش را برای خودت و برادری به ارمغان آوردهای.»الطائر هم تمام چیزی که میخواست صلح و آزادی بود. پس تنها سوالی که از المعلم پرسید این بود: «از کجا باید شروع کنم؟»۹ شکاراساسین، مصیا?? را به مقصد دمشق ترک کرد تا مأموریت خود را آغاز کند. وقتی به آنجا رسید به مقر اساسینهای دمشق ر??ت تا اجازهی کشتن اولین هد?? را بگیرد. کسی که مسئول آنجا او را به صبر دعوت کرد، گ??ت اول هر?? خود را بشناس بعد دست به عمل بزن. الطائر برای اینکار مجبور به جیببری از مردم و ??الگوش ایستان برای صحبتهای آنان بود. بعد از جمعآوری اطلاعات مورد نظر، مسئول مقر اساسینها به او یک پر س??ید داد تا پس از کشتن هد??، پر را آغشته به خون او کند. او برای کشتن هر ۹ ن??ر باید اطلاعات جمع میکرد.اولین هد??، Tamir: الطائر او را در یک بازار در دمشق پیدا کرد. بعد از چند دقیقه دنبال کردن او، وقتی موقعیت مناسبی پیدا کرد او را نقش بر زمین کرد. برای شناختن هد?? بعدی به مصیا?? و نزد المعلم بازگشت.دومین هد??، Garnier de Naplouse: الطائر به شهر Acre س??ر کرد تا او و محل ر??ت و آمدش آشنا شود. Garnier در یک مرکز درمانی کار میکرد و البته خیلی و??ادار به درمان کردن بیمارهایش نبود. بعد از ??رار کردن یکی از آنها، الطائر ??رصت را مناسب دید و کار او را نیز یکسره کرد.سومین هد??، Talal: او در اورشلیم زندگی میکرد. رئیس مقر ??رماندههای اورشلیم، مالک، از دوستان قدیمی الطائر بود. کشتن Talal با تعقیب و گریز همراه بود و کمی بیشتر از دو هد?? قبلی کار برد اما الطائر در تصمیم خود بر به پایان رساندن مأموریت مصمم بود.چهارمین هد??، Abu’l Nuqoud: برگشت به دمشق. Abu که پادشاه تاجران شهرت داشت، جشنی بزرگ به پا کرده بود و دور برش حسابی شلوغ. راه مناسب برای منحر?? کردن نگهبانها، مسموم کردن نوشیدنی آنها بود. Abu متوجه ر??تار عجیب آنها شد و در درگیریای که بین نگهبانان رخ پا به ??رار گذاشت ولی الطائر هم به دنبال او شتا??ت. بعد از کشتن او تمام شهر به حالت آمادهباش درآمده بود ولی خبری از الطائر نبود.پنجمین هد??، William of Montferrat: ویلیام نمایندهی پادشاه شهر Acre بود و از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بود. الطائر متوجه شده بود که او با ستوان ریچارد در خارج شهر ملاقات دارد. با یک زمانبندی دقیق و وقتی ویلیام دور از ستوان و بقیهی نگهبانها بود، الطائر او را هم با طعم تیغهی پنهان خود آشنا ساخت. Majd Addin ششمین هد??، Majd Addin: یک قاضی که خودش هم ژوری بود هم جلاد. در یکی از مراسمهای اعدام که در سطح اورشلیم برگزار میشد، الطائر ??رصت را غنیمت شمرد و علاوه بر کشتن مجدالدین، ??رد محکوم به اعدام را هم نجات داد.ه??تمین هد??، Sibrand: او استاد اعظم شوالیههای Acre بود که حالا دچار اختلال روانی شده بود. الطائر او را در یکی از بندرهای شهر پیدا کرد که در حال تعری?? داستانهایی عجیب از گذشتهی خود بود. الطائر او را تا کشتیاش تعقیب کرد و کارش را تمام کرد.هشتمین هد??، Jubair al Hakim: یکی از شاگردهای ممتاز صلاحالدین. کار او سوزاندن کتابها و دستنوشتههای تمام دمشق بود تا شهر را از گذشتهی آن پاک کند. با توجه به اطلاعاتی که الطائر کسب کرده بود، میدانست کجاست و چه لباسی بر تن دارد. قبل از ملحق شدن به دوستان تمپلارش، دیده از جهان ??رو بسته بود.آخرین هد??، Robert De Sable: چهرهای آشنا برای الطائر. بعد از یک بار تلاش بینتیجه، این بار باید کار تمام میشد. المعلم گ??ته بود تنها راه پایان دادن به ظلم تمپلارها کشتن سردستهی آنهاست. رابرت در اورشلیم در مراسم ختم مجدالدین شرکت داشت و ??رصت مناسبی برای الطائر به وجود آورده بود که تمام تلاشش را به ثمر بنشاند. درگیری بزرگی بین الطائر و تمپلارها رخ داد که تا شهرهای اطرا?? هم کشیده شد. بالاخره استاد بزرگ تمپلارها شکست داده شد اما در سخنان آخرش، حر??های عجیبی به زبان آورد: «تو هیچی از نقشه نمیدونی… تو ??قط یه عروسک خیمهشببازی هستی پسر. اون به تو خیانت کرد، همونطور که این کار رو با من کرد…»بازگشت به مصیا??الطائر، شگ??تزده از چیزی که شنیده، به مصیا?? بازمیگردد. آنجا گروهی از اساسینها را میبیند که به وسیلهی المعلم هیپنوتیزم شدند و قصد حمله به الطائر را دارند. او از روی اجبار با آنها درگیر میشود تا به قلعهی اصلی برسد. هنگامی که با المعلم مواجه شد، سیب بهشتی را در دستانش دید و تسخیر قدرت او شد. المعلم از قدرت سیب است??اده کرده و کپیهای خیالیای از خود ایجاد میکند تا با الطائر بجنگد. اساسین?? ??ریبخورده با استاد خود میجنگد تا او را از پا درآورد. شاگرد بر استاد پیروز میشود و المعلم آخرین کلمات خود را بر زبان میآورد:«من هم مثل رابرت میخواستم صلح را برپا کنم، اما با در دست داشتن سیب بهشتی… بنابراین تمپلارها باید میمردند. نمیتوانستم از قدرت سیب روی تو است??اده کنم چرا که اساسینها از قدرت آن مصون هستند…» سیب بهشتی بعد از رها شدن سیب از دستان بیجان المعلم، تصویری از نقشهی جهان از آن بیرون آمد که نقاط قطعات بهشتی در دیگر مکانهای دنیا را نشان میداد. درست پس از این ات??اق، الطائر جسد المعلم را از میان مردم بهتزده به جنگل برد تا آنها آتش بزند. در این برهه از زمان اساسینها به دو دسته تقسیم شدند، آنها که به الطائر و??ادار ماندند و آنان که همچنان او را خائن میدانستند. اما او با دوراندیشی خود تمام مخال??ان را گرد خود آورد با کمک قدرت سیب بهشتی، مجمع برادری اساسینها را به قدرت رساند.پرواز پرندهدانشی که الطائر در طول زندگی پر ثمر خود به دست آورده بود در کتابخانهای که به دست خودش ساخته شده بود، جمع آوری شد. ۵ کلید مخصوص هم برای ح??اظت از آن آماده کرده بود. آخرین مأموریت الطائر این بود که صدای اساسینها را به سر تا سر جهان برساند. به این منظور، برخی دستنوشتههای خود را به نیکولو پولو، پدر مارکو پولو، سپرد که در طول س??رهایش از آنها است??اده کند. در آن زمان مغولها به مصیا?? حمله کرده بودند و تمام مردم شهر مجبور شدند آنجا را ترک کنند. الطائر با قدرت سب آنها را دور ساخت بعد از اطمینان از تخلیهی شهر، به کتابخانهیی خود بازگشت و سیب بهشت را پشت دیوار قایم کرد، بر روی صندلی نشست و به خواب ابدی ??رو ر??ت.—–اطلاعات شخصی اسم کامل: الطائر ابنلااحد تولد: ۱۱۶۵ – مصیا??، سوریه مرگ: ۱۲۵۷ (در ۹۲ سالگی) – مصیا??، سوریه دورهی زندگی: سومین جنگ صلیبی قرن ۱۲ اطلاعات سیاسی: وابسته به اساسینها صداپیشه: ??یلیپ شهباز نکات جالب الطائر جوانترین اساسینی است که به درجه ی استادی رسیده است. برای توضیح عدم توانایی الطائر برای شنا کردن، لوسی اشاره میکند که این ات??اق به دلیل وجود یک خطا در ورژن ۱.۲ دستگاه انیموس است. در Assassin’s Creed: Revelations صداپیشهی الطائر عوض شده بود که انگلیسی را با لهجهی خاورمیانهای صحبت میکرد. Revelations تنها نسخهای از بازی است که در آن الطائر را بدون کلاه میبینیم. او یک نقاش ماهر بود و در دستنوشتههای خود شکل و جزئیات بسیاری از سلاحهای خود را طراحی کرده است. لباس الطائر در بازی Prince of Persia (نسخهی سال ۲۰۰۸) قابل است??اده است. همینطور شخصیت سالید اسنیک در Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots قادر به است??اده از این لباس است. Link to comment Share on other sites More sharing options...
edward Posted August 8, 2014 Share Posted August 8, 2014 واقعا شخصیتی بود . Link to comment Share on other sites More sharing options...
FARZAN CRASH 007 Posted August 8, 2014 Share Posted August 8, 2014 خدا رو شکر که آخرش زدیم المعلم رو کشتیم.خیلی نامرد بود.این همه مارو ??رستاد آدم بکشیم ??قط واسه ی خودش. Link to comment Share on other sites More sharing options...
generalzh0 Posted August 9, 2014 Share Posted August 9, 2014 مرسی داداش سعید یه چیزایی میدونستم از داستان ولی نه در این حد کلشو خوندم.خیلی ممنون که وقت گذاشتی پاش.داستان زیبایی داشت. Link to comment Share on other sites More sharing options...
omegfa Posted August 9, 2014 Share Posted August 9, 2014 نسبت به بازی های اون زمان یک سرو گردن بالاتر بود تو نوآوری و combat و ....... Link to comment Share on other sites More sharing options...
Recommended Posts
Please sign in to comment
You will be able to leave a comment after signing in
Sign In Now