Jump to content
انجمن پی سی دی

قهرمانان فراموش نشدی جام جهانی


mhossein

Recommended Posts

??راتر هر مسی و رونالدو و هر بازیکن دیگری!

 

دیه گو مارادونا

 

او مثل همه قهرمانان اساطیری با همان شمایلی در خاطرات ثبت می شود که تاریخ را نوشته است. در قامت یک اعجوبه کوتاه قامت در میانه زمین، پشت هجده قدم حری??، مقابل دروازه و به هوا پریده در جشن و شادی گل. نوادگان ما او را با دریبل های خارق العاده اش تماشا خواهند کرد و به یاد خواهند آورد. با پاس های استثنایی و ??رارها و گل هایش و نه با این شکم برآمده. نه با چهره ای که کوکایین و الکل و سیگار برگ های کوبایی آن را از ریخت انداخته است. او به گمانم همچنان بهترین بازیکن تاریخ خواهد ماند. یکی چون مسی با رکوردها و کاپ هایش هم نمی تواند او را تهدید کند، نه رونالدو و نه کسی دیگر. چون تنها دیه گوست که توانسته خود رابالاتر از هر باشگاه و هر تیمی به قلب ها تحمیل کند. که نتیجه ها را یک تنه عوض کند. حرکت از میانه زمین اش در بازی با انگلیس در ورزشگاه آزتک مکزیکوسیتی و گل بی مانندش چطور ممکن است بدیلی پیدا کند.

 

22 ژوئن 1986. دست خدا. ??قط او بود که می توانست با جادوی شخصی اش هر تیمی را تا نهایت ببرد. با پاس مبهوت کننده اش به بوروچاگا در مقابل آلمان، در ??ینال همان مسابقات 1986، بالا بردن جام و تقدیم کردن آن به همشهریانش در بوینس آیرس. ??قط او بود که می توانست در ??صل بعد تیم سیسیلی را قهرمان ایتالیا کند. یک تنه.

 

پس از سال ها. و بعد قهرمانی در اروپا. و دوباره در ناپل. ا??تخاراتی که دیگر در جنوب ایتالیا تکرار نشد. مردمی که هنوز خواب او را می بینند که دروازه حری??ان را ??رو می ریزد. حتی اگر چهار سال بعد در 1990 یکی از کاری ترین زخم های همه ادوار را به تیم ملی شان زده باشد. تحقیر آتزوری، مقابل چشم همه ایتالیایی ها. همه دنیا. او در ایتالیای 1990 هم همان سوپرمن بود. ا??تتاحیه جام، دیدار آلبی سلسته با کامرون و هنرنمایی مارادونای ا??سانه ای که با شانه توپ را کنترل می کرد، از ذهن تماشاگران آن جام بیرون نخواهد ر??ت. مارادونای مغرور. آرژانتین مغرور.

 

311622_589.jpg

 

اما شکست مقابل کامرون و سوم شدن در گروه، آغاز دوباره یک مسیر حماسی دیگر بود. در یک هشتم، در دیداری که برزیل 90 دقیقه آرژانتین و گویکوچه آ را آزار داده بود، باز هم این دیه گو بود که با یک حرکت ما??وق تصور و یک پاس معرکه، کانی گیا را راهی دروازه حری?? کرد تا تیم به مرحله بعد برود. بازی با یوگسلاوی. 120 دقیقه تساوی. شرط بندی صد دلاری سر ضربه پنالتی با دراگان ایوکویچ گلر یوگسلاوها و توپی که مارادونا به سینه او کوبید.

 

اما تقدیر این بود که آرژانتین پیروز شود و در مرحله بعد مقابل ایتالیای میزبان بایستد. باز هم 120 دقیقه تساوی و باز هم درخشش گویکوچه آ در ضیا??ت پنالتی ها. بازماندن ایتالیا از رسیدن به ??ینال و صعود مارادونا به دیدار نهایی. ن??رین ابدی برای او که یک ملت را از گر??تن جام در خانه محروم کرده بود.

 

آرژانتین در یک ??ینال خسته کننده و با یک پنالتی مشکوک جام را به ژرمن ها داد اما باز هم این دیه گو بود که توانسته بود تیم بیلاردو را با کلی محروم و مصدوم به نایب قهرمانی برساند. با همه آن رذالت ها و کتک کاری ها در طول یک جام. مارادونا جام 1994 را با محرومیت و اخراج به خاطر دوپینگ، با رسوایی و با تلخ ترین ات??اقات برای خودش و تیم ملی به پایان برد.

 

و بعد سال های طولانی جنگ با ??ی??ا. جنگ با ما??یا. جنگ با اعتیاد. سال های گوشه نشینی در بیمارستان های ترک اعتیاد. سال های درگیری با خبرنگاران. شادخواری و ??روپاشی مطلق. ??رزندان ناخواسته و همه وقایعی که می توانند سیزی?? را از اوج قله به پایین بغلتانند.

 

اما او کار خودش را کرده بود. با آرژانتین و باشگاه هایش آنقدر درخشیده بود که دیگر نتوان از خاطر حذ??ش کرد. یک ن??ره. بالاتر از همه. قدرتمندتر از هر تقدیر. اگرچه ??قط در زمین ??وتبال و نه بیرون از آن. اما یاد او مثل همه اساطیر با آن پیراهن س??ید و آبی است که در ذهن ها تکرار خواهد شد. با لباس ناپل و بارسلونا و در میان انبوه کاغذهای خرد شده زرد و سورمه ای که با هر بار پا گذاشتنش به لابومبونرا، ورزشگاه خانگی بوکا را در خود غرق می کردند.

 

چند پاراگرا?? برای باجو؛ آخرین بازمانده رهبران ??وتبال

 

را??ائل در پس زمینه سبز

 

تابستان سال 1990 بود که رقیبی تازه برای پوسترهای بروس لی، سیلوستر استالونه ودیه گو مارادونا پیدا شد. تصویر پر??روش جدید که خیلی زود روی برچسب ها، درون آدامس های ترکیه ای و بساط دست??روش ها هیاهویی به پا کرد، به ستاره نوظهور ??وتبال ایتالیا تعلق داشت؛ روبرتو باجو. حالا همه می خواستند زمان پا به توپ شدن در ??وتبال گل کوچک، در ظهر تابستانی که جهان در انتظار شناسایی قهرمان جدید ??وتبال بود، روی آس??الت داغ، شبیه روبرتو باجو به نظر برسند.

 

هنوز رادیو از مد ا??تاده محسوب نمی شد و هر صبح طعم نان و پنیر با صدای گوینده رادیو در دهان بچه ها مزمزه می شد. کوپن چی چقدر و کی؟ چه اهمیتی داشت؟ مهم چند خبر ورزشی بود که مثلا بشنوی: «انتقال ستاره نوظهور ??وتبال ایتالیا از ??یورنتینا به یوونتوس، منجر به درگیری خیابانی شد. هواداران متعصب ??یورنتینا از این انتقال ناراضی هستند، دست به آشوب زده و خیابان ها را به آتش کشیدند!»

 

هنوز تصویر واضحی از این پدیده در ذهن ثبت نشده بود. گاهی عکسی با کی??یت نامناسب در کیهان ورزشی یا دنیای ورزش منتشر می شد اما تنها خوره های ??وتبال می دانستند نام این ستاره روبرتو باجو است و همین.

 

عین روح ??وتبال، هر عشق ??وتبالی هم برای مو??قیت کمی به شانس نیاز دارد. روبرتو باجو در آغاز جام جهانی 1990 - جامی که ایتالیا میزبان آن بود و همه از این تیم توقع قهرمانی داشتند - جایی در ترکیب اصلی نداشت. دو مهاجم سرشناس آن روزهای ??وتبال ایتالیا، چیان لوکاویالی و کارنوواله، در خط حمله تیم ملی ایتالیا بازی می کردند.ایتالیا اما در بازی نخست مقابل اتریش دچار مشکل شد.

 

311623_212.jpg

 

ویالی سرما خورده بود و انگار ضعی?? تر از آن بود که ضربه هایش برای عبور دادن توپ از خط دروازه به اندازه کا??ی پرقدرت باشند. کارنوواله هم درون زمین ??قط یک نام بود و بس و همین شب تلخ نام های بزرگ کا??ی بود تا دو چهره جدید وارد ترکیب اصلی ایتالیا شوند و نامشان تا همیشه در تاریخ ??وتبال جهان ثبت شود؛ یکی اسکلاچی در همین بازی مقابل اتریش گل پیروزی را به ثمر رساند و بعدها آقای گل جام جهانی 90 شد و دیگری شخصیت اصلی همین مطلب، روبرتو باجو.

 

روبرتو باجو با موهای دم اسبی و چهره ای استخوانی، بی شباهت به جنگجویان روم باستان نبود. آن روزها شاید کمتر کسی این شباهت عجیب به اسطوره ها را جدی می گر??ت که تصور می شود ??وتبال همچنان مشغول زایش رهبرانی در زمره مارادونا و بکن باوئر و ... است و باجو هم یکی از نسل جدید همان دست بازیکنان بود اما ... ??وتبال سال به سال بیشتر به م??هوم «ورزشی تیمی» نزدیک شد و این روزها بیش از آنکه بازیکنان ستاره باشند، این مربیان و تاکتیک های خاص شان است که سرنوشت ساز می شود.

 

در واقع باجو یکی از آخرین بازمانده های تباری بود که به اصطلاح «یک تنه» می توانستند سرنوشت ملی را تغییر دهند! روبرتو باجو به نوعی در جام جهانی 1994 و پس از آن 1998 این کار را برای ایتالیا کرد اما بار اول در ??ینال مقابل برزیل و بار دوم در مرحله یک چهارم نهایی مقابل ??رانسه - که میزبان بازی ها بود - ضربات پنالتی مانع از مو??قیت نهایی شد.

 

با این همه را??ائل - نقاش سرشناس ایتالیایی که به دلیل ظرا??ت بی نظیر در نمقاشی، نمایش باجو در زمین ??وتبال را با آثار او مقایسه می کردند - به چهره خاص اش و نمایشی منحصر به ??رد درون زمین ??وتبال، به عنوان یکیاز اسطوره های این ورزش در تاریخ ثبت شد.

 

ضربات پنالتی برای باجو نحس بود. او سه جام جهانی - 90، 94 و 98 - را تنها به واسطه ضربه های بی رحم پنالتی در انتهای بازی از دست داد اما به عنوان یک بازیکن، در مقطعی با انتقال از ??یورنتینا به یوونتوس، لقب گران ترین بازیکن جهان را تصاحب کرد. با یووه قهرمان ایتالیا، اروپا و جهان شد و حتی عنوان بازیکن سال اروپا را هم به دست آورد.

 

او یکی از آخرین های تباری بود که به تنهایی یک ملت را به وحشت می انداختند؛ یک لحظه ??راموش می کردند باجو بازیکنی مت??اوت است و همین برای پایانی تلخ کا??ی بود! این همه ظرا??ت در حرکت دادن توپ روی زمین ??وتبال و آن چهره شبیه به مجسمه های سربازان رومی، تنها یک تیتر برای پایان می طلبد؛ را??ائل در پس زمینه سبز.

 

اولین کسی که تاریخ را جابجا کرد

 

سیاه همچون اعماق برزیل خودم

 

تنها 90 دقیقه کاملی که از او دیدیم، در ??یلم «??رار به سوی پیروزی» بود، جایی که او اسیر جنگی بود و باید برای آزادی اش می جنگید و کنار بابی مور و اسوالدو آردیلس آرژانتینی و جان وارک اسکاتلندی و کازیمیر دینا ستاره ??وتبال لهستان و البته دروازه بان نابلدی که سیلستر استالونه باشد، ??وتبال بازی می کرد و آلمانی ها با ناداوری، نیمه اول را جلو ا??تاده بودند و بین دو نیمه کار کندن تونل از بیرون ورزشگاه به رختکن تیم مت??قین تمام شده بود اما آنها قبول نکردند که ??رار کنند و دوباره آمدند توی زمین و پله را چند باری هم بدجور زدند اما عاقبت او بود که با یک قیچی برگردان رویایی که توی ??یلم هم مثل پخش ??وتبال به صورت صحنه آهسته نمایش داده شد، بازی را 4-4 مساوی کرد و بعد ملت ریختند توی زمین و همه چیز به هم ریخت و غوغا شد و چه و چه ها.

 

??یلمی که داستانش، درست شبیه زندگی خود پله بود. مردی که باید برای آزادی خود و باقی سیاه ها می جنگید و این نبرد را هم توی زمین ??وتبال و به مدد خلاقیت خودش انجام می داد.

 

311624_169.jpg

 

آن ??یلم، تنها 90 دقیقه کاملی بود که از او دیدیم. سن ما به دیدن بازی های او، به جام هایی که برده بود، به آن همه گلی که زده بود، به س??ری که به تهران داشت، قد نمی داد. وقتی شروع به دیدن ??وتبال کردیم که پله، ک??ش ها را آویزان کرده بود. به جایش برزیلی هایی را تماشا کردیم که تمامشان با پله اسطوره ای مقایسه می شدند و تمام شان چیزی از او کمتر داشتند. یا مو??قیت در بالا بردن جام (دکتر سوکراتس یا روبرتو کارلوس)، یا تداوم حضور موثر (رونالدو یا به به تو)، یا بازی های زیبا و هیجان انگیز (دونگا)، یا اصلا کاراکتر و نمک ذاتی (کا??و یا ریوالدو).

 

هیچ کس دیگر مثل او نشد. حتی با اینکه هرگز از او یک 90 دقیقه کامل ندیدیم و به جایش ??قط صحنه گل هایش را در مستندهای ??وتبالی تماشا کردیم، باز هم می دانستیم که پله چیز دیگری بود. مردی که هرگز توپش به بالای دروازه نر??ت.

 

پله سیاه است، یک سیاه برزیلی. این شاید اولین چیزی باشد که بشود درباره پله گ??ت. در برزیل هیچ وقت تبعیض نژادی به شکل نمونه های ا??راطی مثل آ??ریقای جنوبی در کار نبوده. با اینحال، سهم سیاهان در برزیل از همه چیز ناعادلانه است. درآمد متوسط سیاه ها نص?? س??یدپوست هاست و از 513 نماینده مجلس برزیل، ??قط 14 ن??ر سیاهپوست هستند.

 

تنها چیز عادلانه ??قر است و زاغه نشینی. بسیاری از اسطوره های ??وتبال برزیل، آثار ??قر را تا زمان بزرگسالی هم به همراه داشتند. گارینشا و ریوالدو هر دو به خاطر سوءتغذیه در کودکی یک پایشان کوتاه تر از پای دیگر بود. با اینحال آنها برزیلی هستند. برزیلی و عاشق ??وتبال.

 

تنها در برزیل است که یک تیم در طول یک ??صل (در لیگ و جام حذ??ی) 108 بازی انجام می دهد. تنها در برزیل است که ورزشگاه 200 هزار ن??ری وجود دارد (استادیوم ماراکانا در ریودوژانیرو). تنها در برزیل است که وقتی تیم ملی از جام جهانی حذ?? می شود، جوان ها به صورت گروهی خودشان را از آپارتمان های سیمانی پایین می اندازند. تنها در برزیل است که کاپیتان تیم ملی به دلیل ازدواج با زنی س??یدپوست تا مرز اخراج از تیم ملی و جام جهانی هم می رود (دی دی در جام جهانی 1958 سوئد چنین مشکلی پیدا کرد).

 

??وتبال مال ??قیرها است و ??قیرها هم مال ??وتبال. پله بعد از بردن اولین جام جهانی اش (1958) پیراهنش را از تن درآورد و سیاهی تنش را نشان دوربین ها داد و ??ریاد کشید: «بله ما سیاه هستیم؛ و قوی.»

 

پله، اولین بازیکنی بود که توانست با است??اده از ??رصت جام جهانی تاریخ را عوض کند. روزی که او از ??وتبال خداحا??ظی کرد، برای بدرقه اش محمد علی کلی آمده بود و حتما اگر مالکوم ایکس هم زنده بود، خودش را به آنجا می رساند.

 

??رشته سیاه ??وتبال، ماموریتش را انجام داده بود و سیاه ها دیگر حداقل در مستطیل سبز، با س??یدها برابر شده بودند. این را حتی مایی هم که یک 90 دقیقه کامل از او ندیدیم، می دانیم.

 

مردی که تل??یقی رویایی از ??وتبال و هنر بود

 

پرتره قرن بیست و یکم

 

پسر محبوب مارسی. سمبل ??وتبال نوین. ها??بک بی همتای ??رانسوی ها که تورینی های طر??دار یوونتوس عاشق واقعی اش نبودند چون او شعر ??وتبال است اما ایتالیایی ها همیشه نثر گل زدن را دوست دارند. چون ایتالیایی ها، اروپایی ها و همه آدم های روی زمین برای ??ورواردهایی ??ریاد می کشند که گل می زنند. برای پله و مارادونا و مسی و رونالدو که ضربه آخر را می زنند.

 

کارگردان ها هیچ وقت به اندازه بازیگرهای جلوی دوربین، قدر نمی بینند. ها??بک ها اسطوره نمی شوند چون طر??داران ??وتبال مدرن، مهاجم هایش را دوست دارند. کسی که بتواند خودش را به دروازه دشمن برساند.

 

زیزو اما مثال نقض بود. او از آن بازیسازهای کلاسیک و نوستالژیکی بود که ??وتبال مدرن نیاز دارد. از تبار رو به انقراض ها??بک های ??داکاری که مثل ریک در «کازابلانکا» بتواند به ن??ع عشق اش از خودش بگذرد. او روح خودش را در یک تیم می دمید و بدون گل زدن ساحر بود.

 

مردی که با توپ همان کاری را می کرد که شاعرها با کلمه ها می کنند؛ نه ??قط با پاهایش. انگار درونش تل??یقی از موسیقی موتزارت و دست های داوینچی و شعرهای بودلر جریان داشت. ترکیبی رویایی از ??وتبال و هنر.

 

در تیم آ. اس. کن شماره 11 را می پوشید. در بوردو 7 و در یوونتوس 21. حتی در رئال هم مهندس بود، شماره 5 را تن اش می کرد. شماره 10؟ هیچ وقت، در هیچ باشگاهی. پیراهن شماره 10 ??قر برای ??رانسوی ها بود. برای تیمی که تاریخ ??وتبالش با او برش خورد و با هنرنمایی های او ا??تخار پیدا کردند. ا??تخار بزرگی مثل قهرمانی در جام جهانی 98 که حتی با میشل پلاتینی هم به آن نرسیده بودند.

 

311625_982.jpg

 

خروس های آبی همیشه بزرگ هایی مثلا پلاتینی و ژان پی یر پاپن را در تیمشان داشتند اما قهرمان نبودند. جام نداشتند. کسی برای آنها حساب جداگانه ای باز نمی کرد.

 

زیزو اما معادلات را تغییر داد. خلا?? قهرمان هایی مثل یوهان کرای?? که قهرمان هلندی ها بود اما دستان خودش و یارانش هیچ وقت به جام نرسید. یا ??رناندو هیرو که اسپانیایی ها درباره او ا??سانه ها دارند اما هیچ جامی را با سرانگشتانش لمس نکرد.

 

اما زیدان ??رانسوی ها را بالا کشید. تا جام طلایی 98. تا قهرمانی یورو 2000 و نایب قهرمانی 2006. بزرگترین ا??تخار ??رانسوی ها قبل از او قهرمانی یورو 1984 بود که ??قط یک خاطره بود. یک ا??تخار دور. آنها برای ا??تخار جدید یک سلحشور می خواستند. یک ??رمانده تمام عیار که به آنها معنا بدهد؛ آبرو و اعتبار.

 

آنها یک نابغه می خواستند و زیدان را پیدا کردند. زیزو و برادرانش، آنهایی که در جام 98 حضور داشتند شش ن??ر بودند؛ او، تورام، ویرا، بارتز، آنری و ترزگه. آنها آماده بودند تا در جنگ ??ینال برابر رونالدو، کا??و و کارلوس نبازند اما یک رهبر می خواستند. کسی مثل زیدان که غول چراغ جادوی آنها شد و بزرگ ??وتبال و تاریخ شان.

 

بکام با یک ضربه آزاد انگلیس را به مرحله بعد می رساند، تونی یک پنالتی را حتما گل می کرد، ??یگو از راه دور پاس گل می داد، رونالدو هر توپی را به تور می رساند و زیدان تل??یقی از همه آنها بود. خلا?? پله و مارادونا قد بلندی داشت اما تکنیک های ریزی می زد. به ظرا??ت یک بالرین. توپ را به او می رساندند و بعد از آن همه چیز تغییر می کرد. لحظه ها عوض می شد. زیزو مثل یک گرسنه دنبال توپ می دوید و می خواست همه را بخورد.

 

توپ را می گر??ت، می چرخید، دریبل های هنرمندانه و شوت های کشنده ای مثل گلش به بوت، گلر بی نوای لورکوزن می زد و در سخت ترین شرایط با توپ همه کار می کرد. کارهایی که همه بزرگان ??وتبال دنیا حسرت آن را داشتند. توپ چند لحظه بعد از رسیدن به او، همانجایی بود که باید. عین جادوگری که توپ را نوازش و سحر می کند. مثل یک رهبر ارکستر.

 

ضع??؟ می گویند دارد. خشم های ناگهانی اش را می گویند. ضربه ای را که در جریان بازی های لیگ قهرمانان سال 2000 با پیراهن یووه، با سر به بازیکن هامبورگ زد، بهانه می کنند. لگدمال کردن ??واد امین، بازیکن عربستان در دیدار ??رانسه با آنها در جام جهانی و البته کوبیدن ضربه سر محکمش به سینه ماتراتزی، مدا??ع موذی ایتالیا در جام جهانی 2006 را.

 

می گویند او همه چیز را در لحظه آخر خراب کرده. نقشه ??رانسه برای رسیدن به جام را بهم ریخته. زیدان اما اعتقاد دارد کارش درست بوده. آیا واقعا در آن لحظه ای که سرش را به سینه ماتراتزی کوبید، خشمی در کار بود؟ هرگز. پنج متر برگشت عقب، چند گام به طر?? او برداشت و با ضربه ای حساب شده و خونسرد، بدون اینکه هیچ نشانی از عصبانیت در حرکاتش باشد، مدا??ع ایتالیا را زمین انداخت. هیچ وقت هم به او نگ??ت ببخشید، عذر می خواهم. حتی منتظر حکم الزوندو در آن لحظه هم نماند. بازوبند کاپیتانی اش را از دستش درآورد و آرام ر??ت سمت رختکن و ??قط چند کلمه ای رو به آسمان چیزهایی گ??ت.

 

بعدها هم سکوت کرد چون اسطوره ها، قهرمان ها و آدم های بزرگ دا??عه هم دارند. اصول آنها اگر لگدمال شود، شورش می کنند. حتی اگر بعدش کارت قرمز بگیرند و بی سروصدا زمین بازی را ترک کنند. حتی اگر در یکقدمی جام و بازی آخر عمرشان باشد.

 

بعد از آن شورش او یک قهرمان بود. همه با او بودند. با مردی که چهره اش کمال آرامش بود. با کسی که نیمه رام نشدنی وجودش را با ??وتبال گروگان می گر??ت اما اگر نمی توانست کنترلش کند، صورتش پر از خشم می شد. انگار که چیزی درونش پاره شده باشد؛ «من تاب آن را دارم که ضربات زیادی را تحمل کنم، بی آنکه آهی از من بلند شود، اما لحظه ای می رسد که دیگر کاسه صبرم لبریز می شود. آنجاست که برآش??ته و من??جر می شوم. این حس از خود من قوی تر است.»

 

بعد از او تماشای ??وتبال به چه درد می خورد؟ وقتی زیدان دیگر در میدان نیست. تماشاچی ها به روبرو چشم می دوزند و زمین سبز کسالت آوری را می بینند که در آن موجوداتی کمرنگ و بی خاصیت به این طر?? و آن طر?? می دوند. بدون دریبل های ظری?? زیزو. بدون آن نگاه های سر به زیر و صورتی که همیشه روی آن عرق?? هنرنمایی هایش بود. خستگی?? خلق?? ظرا??ت های جادویی با توپ.

 

آن مشت گره کرده، آن صورت سنگی

 

دو روی سکه سلطان

 

دروازه بان ها در حالت کلی عجیب و اسرارآمیزند و آن دسته از دروازه بان هایی که تبدیل می شوند به یک «سوپراستار»، در ابعاد ستاره های زمین ??وتبال، عجیب تر از بقیه. دروازه بان ها به ندرت ستاره می شوند، چون کمتر دیده می شوند. چون «کنش» ندارند. آنها مردان «واکنش» هستند و به همین دلیل کمتر دروازه بانی در حیطه ??وتبال به یک بازیکن «مول??» تبدیل می شود. دقیقا به همین دلیل است که دروازه بان های «سوپراستار» به سرعت در تاریخ ??وتبال تبدیل می شوند به اسطوره.

 

311626_643.jpg

 

کسی شک ندارد که «اولی کان» یکی از بهترین های تاریخ است، نه ??قط به عنوان یک گلر، که در گستره ای وسیع تر و در بین همه بزرگان ??وتبال. چرا طر??داران ??وتبال آلمان، «کان» را تا سر حد جنون دوست دارند؟ ??قط به خاطر واکنش های ??وق العاده و اطمینان عجیبی که در درون دروازه آلمان ایجاد می کرد؟ یا به خاطر کاریزمای یگانه اش؟ پاسخ این است: آمیزه ای از هر دوی این ویژگی ها و به شکل دقیق تر، به خاطر وجوه شدیدا متناقضی که همزمان در ر??تار و بازی سلطان نمایان بود.

 

آدم نمی دانست «اولی کان» همان ماشین جنگی کاریزماتیکی است که «مهمت شول» در موردش گ??ته «در زندگی از دو چیز می ترسم: جنگ و اولیور کان»، یا آن مرد مهربانی که خوشی بعد از پیروزی بایرن مقابل والنسیا در ضربات پنالتی ??ینال لیگ قهرمانان سال 2001 را ول کرد و ر??ت بالای سر «کانیزارس» مغموم و شکست خورده که او را دلداری دهد.

 

آدم نمی ??همد «کان» آن مرد خشنی است که علی کریمی قبل از دیدار بایرن مقابل پرسپولیس در موردش به بازیکنان پرسپولیس توصیه کرده بود «مطلقا سمتش نروید که تحویل تان نمی گیرد»، یا آن ستاره بامعر??تی که در لحظه خداحا??ظی همتای سوپراستارش «احمد عابدزاده» دوان دوان طول زمین را دوید تا با او دست بدهد و احمد را بدرقه کند.

 

آدم درک نمی کرد «سلطان» همان گلر بی همتا و کم اشتباهی است که یکی از ??رتوت ترین آلمان های تاریخ را یک تنه تا ??ینال جام جهانی رساند و برای اولین بار عنوان بهترین بازیکن جام را نصیب یک گلر کرد یا اویی است که در همان ??ینال با یک اشتباه آماتور یک تنه قهرمانی را از آلمان گر??ت. «الیور کان» عجیب و اسرارآمیز بود و غیرقابل پیش بینی. مثل همه سوپراستارهای دنیای ??وتبال.

 

منبع: برترینها

Link to comment
Share on other sites

Please sign in to comment

You will be able to leave a comment after signing in



Sign In Now
×
×
  • Create New...